دیگه تحمل ندارم واقعا نمیدونم چه چیز بدی داره که رد میکنین
کوک و امی رفتن داخل و هنوز پاشون رو روی پله ی اول نذاشته بودن که مامان کوک امد گفت: کوک، امروز تولد مایاعه یادت که نرفته؟ با گفتن این جمله کوک با ترس دور و ورش رو نگاه کرد و مطمئن شد ک امی ی جا قایم شده و گفت: مامان من امروز نمیتونم برم تولدش. + باید بری. _ علاقه ای ندارم، در ضمن اگه برم وقتی برگشتم کلی سرزنشم میکنی که چرا این طوری رفتار کردم. + باشه، خودم تنهایی میرم، توهم داخل اون اتاقت مثل ی زندانی زندگی کن. _چی مامان نههه. مادر کوک دست کوک رو گرفت و به سمت اتاقش برد و در اتاقش رو قفل کرد و گفت: امیدوارم لذت ببری عزیزم. و از خونه بیرون رفت. امی از زیر راه پله ها بیرون امد و سمت اتاق کوک رفت و گفت: جونگکوک، داخلی؟ + اره میتونی در رو باز کنی. _ خب من ی سنجاق لای موهام دارم ولی بلد نیستم. + من ی کتاب دارم ک توضیح میده، صبر کن بخونمش و تو انجامش بده. _ باشه. کوک از روی کتاب خوند و حدود ده دقیقه طول کشید که بتونه در رو باز کنه، امی در رو با خوشحالی باز کرد و کوک رو ب×ل کرد، انگار که ی موفقیت خیلی بزرگی بود. بعد جا شدن از کوک چند لحظه هم رو نگاه کردن و امی با ناراحتی گفت: چه مامان بداخلاقی. + خب اون حق داره، مایا از خاندان خیلی بزرگیه و مامانم دوست داره باهاش دوست باشم ولی من ازش خوشم نمیاد خیلی مغروره. _ درک میکنم؛ مامانت ساعت چند میاد؟ + ۱۲ شب. جونگکوک این رو گفت و به سمت اشپز خونه رفت.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
70 لایک
عالی بود 😁😁😁
مرسی🌸؛)
های گایز.. امیدوارم خوب باشی ادمین عزیز این کامنت تبلیغ نیست! من کاربر مبلم و انگاری که ممد اکم رو پ*رونده و من داشتم یه رمان رو به اسم ماه من مینوشتم که نتونستم ادامشو بنویسم میتونی پین کنی؟ تست هاتو لایک میکنماریگاتو
الان من پین کنم مگه اکت درست میشه؟🙄🚶♀️
خیر درست نمیشه فقط میخام به گوش همه برسه..
عالیییییی❤💖
مرسیی💙💙
تستت لایک شد ° 🍓🗿
ادمین ممنون میشم به فیکی ک از جونگ کوکی نوشتم سر بزنی؟!🫗🍱🌺
-خعلیممنون:)🌼
عاااالیههههههعههههه
مرررسی🌸؛)
شت شب دیگه نمیتونم ب اینه نگاه کنم
پارههه😂😂
عالی بود
منتظر پارت بعدمم
ممنون💙 پارت بعد رو فردا شب میزارم
ادمین فالوت کردم بفالو پیلیز😐 🤝
بلاخره منتشر شد💃💃💃