4 اسلاید صحیح/غلط توسط: DENISE¡♛ انتشار: 2 سال پیش 749 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلووووووووووووووووم...چطورید...خوو دیگه این اخرین پارت این هفتس فردا باید برم مدرسههههههههههه این هفته تعطیل بیدم...یعنی پارت بعد میره چهارشنبه تااا جمعه...لایکو کامنتم یادتون نرهاااااااا🪐💜
فردا صب...با دراکو در اتاقمونو باز کردیمو بهم نگا کردیم باهم گفتیم:۳...۲...۱ و باهم دوییدیم سمت کادو ها و درخت کریسمس کلییی کادو اونجا بود و لانا برامو کاپوچینو و کلوچه گذاشته بود روی زمین رفتیمو کادوهارو مث بچه های ۴ ساله باز کردیم بچه ها کلی چیز برام فرستاده بودن همراه کادو هاشون نامه هم داشتن کتاب...لباس...کلاه...گردنبند و... برام خریده بودن ولی اخری...اخری از طرف سیریوس بود بازش کردمو ی پیراهن بلند با ی کلاه بود خیلی خوشرنگ بود رنگ یاسی بود بوش کردم بوی خودشو میداد نامه هارو بردم گذاشتم توی اتاقم برگشتمو با دراکو شروع کردیم ب خوردن و حرف زدیم اخرش دراکو گفت:رز کل این سالها من همیشه کریسمس تنها بودم مرسی..مرسی ک هستی گفتم:منم همینطور..بعد دستاشو با دوتا دستام گرفتمو ادامه دادم:ولی دیگه قرار نیس تنها بمونیم گفتم: خووو دیگه بیا بریم نامه هامونو باز کنیم و باهم رفتیم اتاق دراکو من نامه هامو اوردم همشون از کادوهاشون تشکر کرده بودن و بهم کریسمسو تبریک گفتن و اخرین نامه مال سیریوس بود ک نوشته بود:سلام دختر قشنگم رز خوبی؟ مرسی بابت مواد غذاییا خیلی خوبن فق چجوری پیداش ون کردی اینا خیلی کمیاب و البته گرونن مرسی راستی درباره ی هری اره گرفتم راسیتش خودم دیدم از جارو پرت شده پایین و براش یکی تهیه کردم راستی کریسمست مبارک از طرف کسی ک خیییلی دوست داره سیریوس بلک....ی دفعه فهمیدم چقد دلم براش تنگ شده اشک توی چشمام جمع شد ولی نزاشتم بریزه ک دراکو گفت: من نامه امو خوندم پاشو بریم بیرون قدم بزنیم گفتم:باشه رفتم اتاقم ی شلوار سبز پر رنگ با ی پلیور مشکی و کاپشن سبز پررنگ رفتیم قدم زدیم....
امروز روز برگشتن ب هاگوارتزه...وسایلمونو جمع کردیمو رفتیم دم در با عمه خدافظی کردیمو رفتیم سمت استگاه از سکوی ۹ سه چهارم رد شدیم و وارد قطار شدیم کوپه های زیادی خالی بودنو ی کوپه پیدا کردیمو نشستیم ک رایانو سادینا درو کوپه رو باز کردن و من پریدم بغل سادینا و ب رایان دست دادمو بغلش کردم فهمیدم دراکو یکم ناراحت شد ک نشستیم پیش همو از خاطراتمون برای هم تعریف کردیم مث اینکه رایان دو سه روز اخرو رفته پیش سادینا و کلی خندیدیم و وقتی رسیدیم هاگوارتز کلی خسته بودم ولی باید هری اینارو پیدا میکردم وقتی پیداشون کردم تا ۱۱ شب توی اتاق اونا بودم و باهم کلی گفتیمو خندیدیم دیگ فکم داشت جررر میخورد ک یاد ساعت افتادم پاشدم ساعتو دیدم ساع ۱۱ بود یعنی از ۵ من اینجام؟؟ دوییدم رفتم سمت خوابگاه اسلیترین و وقتی درو باز کردم دیدم دراکو با حالت عصبانی ب در تکیه داده گف:کجا بودی خانم بلک؟ گفتم:ببخشید تایم از دستم در رفت گفت:از ساعت ۵ تا ۱۱؟اومد سمتم سعی کردم ب عقب برم ک پشتم خورد ب دیوار گفت:میدونی چقد منتطرت موندم بعد از رایان شنیدم رفتی پیش اون پاتح (تیکه اخر با داد گف)ی خورده ترسیدمو سرمو گرفتم پایین گفتم:گفتم ببخشید ولی دیگ ب خودم مربوط کی برم کی بیام گفت:عاعا اشتبات اینجاس بعد...(اره اره همون)متعجب نگاش کردم و بعدش دوییدم طرف اتاقم و ذوق کردم نمد چرا ولی وسط دعوا این کارش خیلی غیر منتظره بود و گرفتم خوابیدم.....فردا بیدار شدم روز هاگزمید بود پارت دومش اینبار عمه برام امضا کرد بخاطزر اسرار دراکو ی ی شلوار ابیه اسمانی با شونیز ابی اسمانی پوشیدم رفتم سمت سرسرا کنار رایان نشستم ک دراکو روبه رو دیدم و با شیطونی بهم نگا کرد میدونستم داره ب دیشب فک میکنه ب صبحانم نگا کردم و شروع کردم ب خوردن بعدش پاشدمو رفتم از سرسرا رفتم بیرون ی ساعت وقت داشتم ک یکی از پشت بغ**لم کرد گفت:چخبر خانم بلک گفتم:درااااکو ترسیدم بی شوررررر گفت:اتفاقن خیلیم شووورم گفتم:ای بابا گفت:بابت کار دیشبم خیلییی خوشحالم خجالت کشیدم گفت:امروز هاگزمید میای دیگ بهش نگا کردم گفتم:اره دیگ قرار با جنابالی بیام و همدیگرو بغ**لم کرد گفتم:من باید برم وسایلمو جمع کنم و خدافظی کردیم...توی اتاق بودم ک لونا گفت:داری میرید هاگزمید گفتم:اره گفت:چقد دلم میخواست برگردم ۳ سال پیش سکوت کردمو گفتم:من دیگ میرم خدافظ خدافظی کردیمو رفتیم سمت گرهمون و رضایت نامه رو ب پرفسور مک گوناگال دادیم....توی هاگزمید کلییییی خوش گذشت کلی خندیدیمو بازی کردیم وسایل بازی خریدیم.....
وقتی برگشتیم رفتیم توی محوطه هاگوارتز با دوستای دراکو ک هری شتابان اوند کنارم نفس نفس زنان گفت:تو میدونی این عو**ضی چیکار کرده با اون پدر بی**شرفش؟؟؟؟؟؟ گفتم:چی..کی..چیکار؟ به دراکو نگا کردگفت:واقعن بهش نگفتی؟؟اون قراره بَیک بِیکو بکشه گفتم:چی..چرااا دراکو؟؟؟!! گفت:من..من ک هرماینی زدش منم تا خواستم کاری کنم هری گفت:بیا بریم من بیم اون دوتا مونده بودم داد زدم:ولم کنید و دوییدم رفت سمت هاگوارتز و وارد اتاق شدم درو بستم لونا کلاس تغییر شکل داشت پس میتونستم راحت گریه کنم من نمیتونستم بین هریو دراکو یکیو انتخاب کنم....و چند ساعت گذشتو من احساس کردم سرم درد گرفته عجیب بود لونا هنو برنگشته رفتم درمانگا ک رونو هریو هرماینیو دامبلدرو دیدم ک دامبلدور گفت:فک کنم خانم بلک بخواد پدرشو ببینع با تعجب بهشون نگا کردم و هری گف:بدو وقت نداریم ک رفتم توی گردنبندشون و رفتیم موقعی ک من دوییدم سمت هاگوارتز گفتم:چی شده هری گفت:هیسسس نباید کسی مارو ببینه و خودمونو قایم کردیم دیدم وقتی من دوییدم دراکوعم پشتم اومد(بقیش قضیه داستانه تا موقعی ک سیریوسه واقعیو دیدیم)رفتیم ازکابان چقد من اینجا خاطره دارم ک سیریوسو دیدم بدون هیچ حرفی دوییدم بغل سیریوس محکم بغلش کردم ک شروع کرد ب خندیدن تهری گفت:بعدام میتونید همو بغل کنید بدویید وقت نداریم سوار بَیک بِیک شدیم رفتیم سر هاگوارتز و من سیریوس محکم بغلش کردم گفت:دیگه میتونی برام نامه بنویسی و من جواب میدم هری به رون بگو برام ی جغد بفرستع و با هممون خدافظی کرد سر اخر دوباره بغلش کردم و گونم تر شد ک بغضم ترکید شروع کردم ب گریه کردن بلند گریه میکردم ک سیریوس گف:رز...رز نباید گریه کنی من دیگ ازادم نگران من نباش باشه!! گفتم:ولی گفت:ولی بدون ولی اگر گریه کنی من دیگ نمیتونم زندگی راحتی داشته باشم باشه گفتم:با..باشه و بغلش کردم خیلی بغلش مهربونو گرم بود و بعد رفت...قبلن با خودم میگفتم اگر ی بار دیگ ببینمش نمیزارم بره لی..ولی رفت(برو توی نتیجه ادامه داریم)
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
26 لایک
بچههامنازصب.پارتجدیدوگذاشتمولییییبررسینمیشه...
عالی بوود👍🏻
مرسی
یسوالمنازدیروزصبپارتجدیدوگذاشتمهنوبررسینشده....شمامیدونیچرا؟؟؟!
چیو میدونم؟
اینکهچراداستانمبررسینشدهبرایتوعمایناتفاقافتاده؟
نوچ من میزارم بره بررسی بعد میرم و دو سه ساعت دیگه برمیگردم میبینم قرار داده شده⭐️
هعییی...دوبارهمیزارمشایدشد
عالی بود 😍 راستی پارت جدید تو پیجمه 🙃 نظرسنجیمم دوست داشتی سر بزن 💕
دراکو مگه چی کار کرد که به رز گفت بابت کاری دیشب خیلی خوشحالم که رز خجالت کشید
رکبوگمبوس**&د&&ش
Kiss
f͎a͎l͎l͎o͎w͎=͎f͎a͎l͎l͎o͎w
f͎a͎l͎l͎o͎w͎=͎f͎a͎l͎l͎o͎w͎
f͎a͎l͎l͎o͎w͎=͎f͎a͎l͎l͎o͎w͎
f͎a͎l͎l͎o͎w͎=͎f͎a͎l͎l͎o͎w͎
f͎a͎l͎l͎o͎w͎=͎f͎a͎l͎l͎o͎w͎
f͎a͎l͎l͎o͎w͎=͎f͎a͎l͎l͎o͎w͎
f͎a͎l͎l͎o͎w͎=͎f͎a͎l͎l͎o͎w͎
f͎a͎l͎l͎o͎w͎=͎f͎a͎l͎l͎o͎w͎
f͎a͎l͎l͎o͎w͎=͎f͎a͎l͎l͎o͎w͎
f͎a͎l͎l͎o͎w͎=͎f͎a͎l͎l͎o͎w͎
f͎a͎l͎l͎o͎w͎=͎f͎a͎l͎l͎o͎w͎
سلام..منایناکنتمازبینرفتیعنیرمزشویادمرفته..........ازاینببعداگرخواستیدازاینیکیاکانتدنبالدستانوخودمنباشید...😉🌌
اکی