4 اسلاید صحیح/غلط توسط: DENISE¡♛ انتشار: 2 سال پیش 742 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلووووووم چطورید برابچ...🌚
اینم پارت جدیدددددددد.....🌌
لایکو فالو کامنتو حمایتم یادتون نرهههه💜
بریم سراغ داستاااااان🌠
(عکس سادینا دیگوری)
صب بیدار شدم...فردا کریسمس بود و امروز باید برمیگشتیم خونه هامون همه میرفتن بجز من رون کلی خواهش کرد ک برم خونشون ولی قبول نکردم....ی پیراهن سبز کم رنگ بلند تا پایین زانو و جوراب شلواری سفید پوشیدم مث همیشه رفتم طرف نامه ها تا نامه ای اومده یا نه..بعد صبحانه عم میخوام برای سیریوس نامه بنویسم بعدشم باید برم خرید کریسمس...رفتم دم صندوق در صندوقو ک باز کردم ی نامه دیدم فرستنده...عمم بود یعنی نارسیسا بلک مادر دراکو...توی نامه ازم خواسته بود برم بهم گفته بود ک پدر دراکو تا ی ماه خونه نیس از خوشحالی داشتم بال درمیوردم و دوییدم سمت سرسرا تا ب دراکو بگم در سرسرا رو باز کردم و دراکو بهم با لبخند نگام میکرد و من داشتم میخندیدم ک نگاهم ب هری افتاد ک ناراحت بود خنده از روی لبام محو شد و راهمو کج کردم سمت میز گریفیندور و رفتم کنار هری نشستم و پرسیدم:هری..هری چی شده؟ هیچی نمیگفت ک هرماینی گفت:بهش خبر دادن ک جاروش قابل تعمیر نی گفتم:واقعن سر این انقد ناراحتی روز اخر؟...گفتم:ناراحت نباش یکی بهتر میخری بغلش کردم(ناظر فدات شم خواهر برادرن)لبخند زدو گفت:ولی گفتم:ولی بی ولی اکی نگران هیچی نباش و بلند شدم و رفتم سمت میز اسلیترین دوییدم و نشستم کنار دراکو ولی بهم بی محلی میکرد فهمیدم چرا اینجوریه گفتم:دراکو هعییی با توعماااااااا هیچ عکسلعملی دریافت نکردم فهمیدم گفتم:درااکو ببخشید بازم بی محلی کرد تصمیم گرفتم کاری نکنمو صبحانمو بخورم بعد میرم نازشو میکشم توی صبحانه عسل و نون خوردم با شیر قهوه...بعد صبحانه دراکو پاشد رفت دنبالش رفتم گفتم:اهااای اقای مالفوی وایسا من کارت دارررم ک باز بی محلی کردو ب راه خودش ادامه داد یعنی انقد ناراحت بود دوییدم از پشت بغل********ش کردم گفتم:ببخشیییید دیگهههههه چقد باید نازتو بکشم هاااان گفت:خوو چرا رفتی پیش اون پاتح تو اونو ب من ترجیح دادی گفتم:بس کن دراکووو اون نارحت بود وگرنه خودت دیدی اول میخواستم بیام پیش تو ی خبر خوب دارررم برگشتو گفت:باشه حالا کارت چی بود؟ گفتم:عمه برام نامه نوشته چشاش برق زد گفت:خوو گفتم:کریسمس میام پیششششت گفت:واقعن گفتم:ارررره گفت:اییییییول و بعد ب*غلم کردو لپمو کشید و گفت:بیا بریم وسایلمونو جمع کنیممم گفتم:باشه بریم و دوییدیم سمت اتاق من اول من وسایلمو جمع کردم بعد رفتیم سمت اتاق دراکو ساعت شد ۱۲ گفت:من میرم حموم گفتم:باشه برو منم ی سر باید برم خرید کنم گفت:میخوای بات بیام گفتم:ن خودم میرم و رفتم سمت اتاقم اول باید ی نامه برای سیریوس بنویسم:سلام سیریوس عزیز خوبی؟ غذا به اندازه کافی میخوری؟ نگرانتم اخه گفتن بعد از کریسمس قراره مجنون گرا رو اضافه کنن خواهشن مراقب خودت باش ازت ی خواهش دارم اگر میشه برای هری پاتر ی جاروی مسابقه بگیر حاروی خودش اوضاش خیلی بده دلم برات خیلی تنگ شده هنوز سر نخی ازش پیدا نکردی؟ راستی کریسمس پیشاپیش مبارک از طرف رزالیند....بعدش پاشدمو ی کت برداشتمو روی پیراهنم پوشیدم رفتم سمت کوچه دیاگون تا برای بچه ها کادوی کریسمس بخرم...
رفتم توی ی مغازه بزرگ برای بچه ها اینا رو خریدم :هری:عینک جدید رون:کلوچه با ی کت هرمیون:کتاب تخیلی دراکو:ساعت سادینا:پیراهن رایان:هودی سبز سیریوس:مقدار زیادی مواد غذای جادویی ک خراب نمیشن بعدش رفتم ی کافه ی ایس کافی خریدم و توی راه خوردم انقد دستم پر بود نزدیگ بود بیوفتم ساعت نزدیکای ۳ بود دیگه داشتم از خستگی میمرد ک رسیدم هاگوارتز قطار ساعت ۴ نیم حرکت میکرد رفتم خوابید با تق تق در بیدار شدم دراکو بود گفت:بدو باید بریم ایستگاه گفتم:با باشه کتمو پوشیدم چمدونامو برداشتمو با دراکو رفتیم سمت قطار و سوار شدیم هرچی دنبال کوپه گشتیم پیدا نکردیم اخر مجبود شدیم توی اخرین کوپه قطار بشیینیم ک از قضا هریو هرمیونو و رونم اونجا بودن دراکو اولش میگف سرمم بزنن نمیام ولی اخرش مجبور شد بشینه ولی هی ب هری چشم غره میرفت منم روزنامه امروزو میخوندم از اینکه هنو سیریوس نگرفتن خوشحال بودم و از زن پیر پاستیلو شکلاتو لواشک خریدیم چون من ناهار نخردم و کلی باهم حرف زدیم و خندیدیم...حدود س ساعت توی قطار بودیم وقتی رسیدیم با رایانو سادینا هریو هرمیونو رون جینی و جرج و فرد خدافظی کردم اخرین نفر هری بود محکم بغلش کردمو گفتم برام نامه بنویسیاااا گفت:حتمن ابجی جونم لبخند زدمو با دراکو راهیه خونشون شدیم با دیدن خونشون دهنم بند اومد چ خونه بزرگیییییی داشتن قصر بود خونه ک کمه با دراکو وارد شدیم...
اول با عمم روبه رو شدم گفت:سلام رز و اومد سمتو بغلم کرد تاحالا ندیده بودمش خیلی زیبا بود تردید داشتم ولی منم بغلش کردم و گفت:سلام دراکو اونم بغلم کرد ک پدر دراکو لوسیوس ملفویو دیدم خیلی سدو خشک بود درست مث اوایل دراکو گفت:سلام دوشیزه بلک سلام دراکو دراکو گفت:سلام پدر چیزی نگفتم گفتم:عمه اتاقم کجاس؟ گفت طبقه بالا کنار اتاق دراکو توی راه رو با دراکو بودیم ک صدای پدرو مادرشو شنیدیم پدرش میگفت:کی گفته دختر خونده او حروم زاده بیاد اینجا مادرش میگفت:یواش الان صداتو میشنوه دراکو گفت:بیا بریم رز اشک توی چشمام حلقه زد ولی نزاشتم بریزه و گفتم:باشه رفتم توی اتاقم لباسمو عوض کردمو خوابیدم...ساعت ۹ شدو رفتم پایین تا شام بخورم رفتم کنار دراکو نشستم بهش لبخند زدم شروع کردیم ب خوردن شام اسپاگتی داشتیم خیلی خوشمزه بود سر شام پدر دراکو سکوت شکستو گفت:دراکو منو مادرت تا اخر کریسمس خونه نیستیم لانا خونه هس دراکو گف:مث هرسال گفتم:ولی ایندفعه من هستم و لبخند زد بهم پرسیدم:لانا کیه عمه؟ گفت:جن خونه گیمون گفتم:عاها بعد شام لانا اومدو سفررو جمع کرد گفتم:مرس لانا غذا خیلی خوش مزه بود پدر دراکو گفت:اونا لایق تشکر نیستن راستی خانم بلک شما نباید با جن خونگی صحبت کنید پدر خوندتون یادتون ندادن عمه گفت:لوسیوس گفتم:نه عمه جان صبر کنید..نه یاد نداده ولی یاد داده ادب احترام داشته باشم گفت:دختره گستاخ گفتم:اقای مالفوی من از شما اصن خوشم نمیاد پس ترجیح میدم باهاتون همکلام نشم و رفتم سمت اتاقم نشستمو کتاب خوندم و ک دراکو وارد شدو گفت:از رفتار پدرم دلگیر نشو گفتم:نه نشدم گفت:رز گقتم:بله گفت:راستش اولین کریسمسیه ک تنها نیستم مرسی ک هستی گفتم:ب هر حال من ی دونه پسر عمه عو و یدونه بی اف دارم(اگر بی اف نمیدونید چیه تو کامنتا بگید بگم) لبخند زدو گفت:شب بخیر گفتم:شب توعم بخیر و رفت...تنیجه منتظرتههه
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک
عالی بود✨و جنگل🌳🌲🤍🐍
مرس...اووووو🙂💜
🤍
راستی بی اف یعنی چی
دوست پسر
ارهمیشهدوستپسر
اها
پارت بعدو نوشتی بگو:')
حتمن..🙂
💐❤️
راستیپارتجدیداپشد...🙂
تنکس🥰