
ناظر عزیز ازت خواهش میکنم که منتشر کن یه تستچی منتظر داستانن😂
ته یونگ بو*ه ای بر روی موهای دختر کاشت و گفت:بلند شو بریم ناهار بخوریم مطمعنم گرسنه ای... ا/ت با حالت کیوتی سرشو به معنی اره تکون داد و به ویلچر اشاره کرد.. تهیونک هم که از حرکت ا/ت لبخندی روی لبش اومده بود دختر رو ب*ل کرد و روی ویلچر گذاشت...
همونطور که اروم کیمباب ها رو میجوید منتظر زمانی برای حرف زدن با ا/ت بود و متوجه نبود که ا/ت از پریشانیش اطلاع داره و در انتظار عکس العملی از تهیونگ بود... ا/ت که هیچ حرکتی از تهیونگ ندید تصمیم گرفت خودش پیش قدم بشه پس صداشو صاف کرد و گفت: تهیونگ..چیزی میخوای بگی؟؟ تهیونگ که از حرف ا/ت مقداری متعجب شده بود نگاهشو از بشقاب غذا به ا/ت داد و گفت:خب راستش میخوام در مورد یه چیزی باهات مشورت کنم اما ازت میخوام که زود قضاوت نکنی و بزاری کامل حرفمو بزنم خب؟ ا/ت سرشو یه معنی باشه تکون داد و منتظر تهیونگ شد... تهیونگ هم نفس عمیقی کشید و گفت:ببین...همونطور که میدونی من امروز یکم زودتر اومدم خونه و این بخاطر این بود که من امروز تمرین نرفتم میدونی من...من واقعا حال تمرین نداشتم...ما ماه آینده یه کنسرت رایگان داریم و من...من نمیخوام توی کنسرت شرکت کنم... با این حرف تهیونگ ا/ت چابستیکا رو روی میز کوبید و با داد گفت:تهیونگ متوجه هستی چی میگی؟؟ یه عالمه ارمی منتظرن هر هفت نفرتونو کنار هم ببینن...وایسا...اصلا چرا نمیخوای شرکت کنی؟ آسیب دیدی؟ چی شده که حاضری بخاطرش دل کلی آرمی رو بشکنی؟؟...تهیونگ با شنیدن حرف های ا/ت اشک های مزاحمی که رو گونش می لغزیدن و پاک کرد و گفت:ا...اگه بخوام توی کنسرت شرکت کنم اونوقت شبانه روزی توی کمپانی تمرین میکنم و اینجوری تو... خواست ادامه بده که ا/ت حرفشو قطع کرد:نگران من نباش خب؟ به اونا و لیا میگم بیان پیشم یا اصلا خودم کارارو میکنم چلاق که نیستم..تهیونگ که از حرف ا/ت خندش گرفته بود و از طرفی هم خوشحال بود و هم دل نگران گفت:ولی... که اینسری ا/ت با صدای بلند تر و بامزه ترین گفت:ولی و *** همین که گفتم و بعد بدون اجازه به تهیونگ برای حرف زدن ویلچرشو به سمت اتاق مشترکش با تهیونگ هدایت کرد
تهیونگ که از حرکات ا/ت که شکل یک مادر بزرگ غر غرو شدن بود خندش گرفته بود از رو ی صندلی بلند شد و سمت ا/ت که خودشو به سمت اتاق میکشید(یعنی ویلچرو هول میداد) رفت و رو به روش وایساد... ا/ت هم که حسابی توی نقشش فرو رفته بود رو به تهیونگ کرد و با نگاهی سرد و در عین حال بامزه گفت:پس کنسرت میری دیگه؟ تهیونگ همونطور که جلوی خندشو گرفته بود سرشو به معنی آره تکون داد و با لبخند گفت:چون تو گفتی میرم... ا/ت هم که تا الان به سختی خندشو متوقف کره بود زیر خنده زد و با صدایی که خوشحالی و خنده توش موج میزد گفت:دیدی...هه(نشانه خنده)...چقدر مثل پیرزنا..هه...شده بودم؟؟ تهیونک هم که حالا راحت و با صدای بلند میخندید ادامه داد:از پیرزنا هم... ههه... بدتر شدی
ا/ت که باحرف تهیونگ خندش شدید تر شده بود با شوخی به بازوی تهیونگ زد و با خنده گفت:یااااا خودت از پیرزنا هم بدتر شدی... تهیونگ هم سرشو تکون داد و گفت:بله حق با شماست بانو و بعد هم پشت سر ا/ت رفت و دستشو رو بسته ها ویلچر گذاشت و همراه با ا/ت به سمت اتاقشون حرکت کرد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت 14 به زودی میاد...
پرفکتتتتت🍩🧋
مرسییییی
😇🍃
خواهوووووش
عالیهههههههههه
مرسیییییی