سعی میکنم اینروزا واستون داستان بزارم تا یکم لبخند بزنین((: میشه لطفا منتشر کنین🌸
*یونگی روی زمین نشسته بود و از قابلمه، جاجانگمیون هارو توی کاسه میریخت. هیسانگ هم که کنارش بود کمکش میکرد. یکدفعه هیسانگ قابلمه رو چپه کرد و یونگی سریع و با تعجب گفت: نکن... نکن... نکن! هیسانگ دست نگه داشت. یونگی بلند شد و رفت بقیه کاسه هارو بیاره! تقریبا همه دور میز نشسته بودند. جین و نامجون فقط نیومده بودند. هوسوک به صندلی لم داده بود و داد یواشی کشید. سوومی سینه هوسوک رو ماساژ داد و گفت: خسته شده بیبی؟! هوسوک آب دهنش رو قورت داد. با حرکت سر گفت: خسته و گشنه! دونگمی بلند شد یکم کاهو توی دهنش کرد و روی صندلی چهارزانو نشست و با دهن پر گفت: الان میارن! هیسانگ داد زد: بیان یکی یکی کاسه هارو ببرین! هاکیو و جیهوا و کوک سمت خونه پایینی رفتند. نامرا اوفی کرد و خیره به میز گفت: دوش گرفتم واقعا سبک شدم! تهیونگ با حرکت دست گفت: کلا خستگی رو از بدن بیرون میکنه! نامرا با چشمای گرد که به میز خیره شده بود سری تکون داد و گفت: آرهه! نامجون از طبقه اول بیرون شد. کلاهش رو سرش گذاشت. هاسو تا نامجون رو دید، بهش گفت: جین رو هم صدا کن! نامجون به خونه سه طبقه نگاه کرد، بلند و محکم گفت: هیونگ! بقیه بهش خندیدند. صدای جین شنیده شد و گفت: اومدم اومدم! از پله ها پایین اومد و کیوت سمت نامجون دوید و گفت: اومدم اومدم! نامجون دست دور گردنش انداخت و باهم سمت میز رفتند.
تمام کاسه ها رو چیدند. همه از یونگی و هیسانگ تشکر کردند. یونگی درحالی که غذاشو فوت میکرد گفت: نوش جونتون.... هیسانگ هم درحالی که به بقیه لبخند میزد گفت: نوش جونتون ولی کوک هم کمک کرد. کوک درحالی که نودل هاشو هم میزد گفت: من که کاری نکردم... فقط نودل هارو توی قابلمه ریختم! جیمین با دهن پر اشاره به کوک گفت: بالاخره کاری کردی... ما کاری نکردیم! نامجون لقمشو قورت داد. به خاطر خوشمزگی جاجانگمیون داد خوشحالی کشید و با صدای کلفت گفت: ممنون از هر سه شماااا! در سکوت غذا خوردند.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
عالیییی
🙂💙💙
اولین نظررر
ذخیره میکنم بعدا با پارت های قبلی بخونمشش🥺🤍
بشراا میخوام بپرم بغلت👩🏽🦯
عزیزمییی🙂💙 (در آغوش گرفتن🫂)