هاییییی من اومدم با فصل دو هم اومدم💃برید حال کنین
شاید یکم دیر بزارم ولی میزارم
مثل هر روز ا/ت و تهیونگ بیدار شدن . ا/ت صبحانه رو درست کرد و اونا صبحانه خوردن . تهیونگ گوشیش زنگ خورد ، تهیونگ گوشی رو برداشت مدیر کمپانی بود. مدیر: آنیو تهیونگ 👋تهیونگ: آنیو. مدیر: امروز ا/ت رو همراه خودت بیار کمپانی . تهیونگ : حتما میارمش. تهیونگ گوشیش روقطع کرد . - ا/ت میشه امروز نری سر کار؟ باید با هم بریم کمپانی . + باشه ولی چرا؟ - نمیدونم اونا اماده شدن و رفتن توی ماشین. ا/ت گوشیش رو برداشت پسر خالش بود که توی کانادا عه . ( مکالمه شون انگلیسیه ) * سلام جوجه . + او مهرداد من دیگه جوجه نیستم ۲۳ سالمه. * هنوز جوجه ای 🐤. + آه سلام کی میری ایران؟ * حالا حالا نمیرم . + که این طور ببخشید بعدا بهت زنگ میزنم خداحافظ . - کی بود🤔؟ + تهیونگ شییی پسر خالم بود. - رسیدیم پیاده شو. ( کمپانی رو اون طوری که قبلا گفتم تصور نکنین خیلییی بزرگه و یه طبقه مال تیم پسراست) - باهات میام. + مگه نباید بری تمرین؟ - حالا در تر میرم. رفتن توی اتاق مدیر . + تهیونگ لازم نیست بیای . - باشههه . @سلام ا/ت . + سلام 🙂 @ می خواستم یه مضوع رو بهت بگم . تو قبلا به عنوان کار آموز کمپانی بودی ولی بخواطر تهیونگ استفا دادی درسته؟ + بله درسته. @ حالا ما مخوایم تو به عنوان تدوین گر در اینجا کار کنی نه به عنوان کار آموز ، برای این کار آموز نمیشی چون یه بار بهترین تدوین گر سال شدی .
ممنونم حتما خوب کارم روانجام میدم مطمعن باشید😊 @ از امروز شروع به کار کن . + چشم . ا/ت از اتاق مدیر رفت بیرون جیمین داشت رد میشد . حیمین: او سلام ا/ت چرا اینجایی؟ + سلام👋 باید بگم یکی از تدوین گرا شدم 😆😁 جیمین : میدونی کجا بری؟ + آره فعلا 👋. ( از زبون ا/ت) رفتم سمت اتاقی که تدوین گرا توش بودن بهشون سلام کردم و همه چیز رو گفتم . یون سو ( یکی از کار کنان ) بله بهمون گفتن خوشبختم 😊 . خوش بختانه لبتابم همراهم بود . یون سو: قراره ام وی جدید بیاد سر مون شلوغه و اینکه امروز جلسه هست . + بله . پسرا در حال ظبط کردن آهنگ بودن . و موقع جلسه شد . منتظر پسرا بودیم اونا هم اومدن . ( راستی یون سو یکی از کسای کار بلده ) همه ایده هاشون رو گفتن منم گفتم و راضی بودن . کار ام وی رو بیشتر رو من باید انجام میدادم😁فردا باید ظبط رو شروع میکردیم. دیگه غروب شده بود رفتم سراغ تهیونگ تا بریم خونه . - اممم من میخوام یه ساعتی پیش اعضا باشم میخوای تو هم بیای؟ + نه خوش بگذره🤗 جونگ کوک: دیدی مواظب داداشم نبودی از دستت فرار کرد 😂 + اتفاقا خیلی هم مواظبش بودم بعدشم اون باید مواظب من می بود😐😂 شوگا : وایی دوباره این دو تا همو دیدن 😐 جیمین: خب بیا . + نه یکم خستم می خوام از بیرون غذا بخورم تو خونه بکم کار هم دارم . کوک: لجوج 😂 + بیا جونگ کوک یکم شیر موز داشتیم اوردم واسه ی تو🍌 کوک: دختر خوب اینه ها تهیونگ دست رو خوب کسی گذاشتی😂 یه پوز خند زدم و خداحافظی کردم . داشتم میرفتم که ....
میدونم بد جا کات کردم ولی خب منتظر پارت بعد باشید😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
ممنون
خب من آرمی نیستم
اجازه میدی بخونم داستانو
اگه گشادیم اجازه بده
با کمال میل
یکی عین خودم گشاد
نانای نای
عالی بوددد
مرسییییی