لطفااا منتشر شه🙌🏻🖤
ادرین: گوشیمو برداشتم و شماره رو نگاه کردم..پدر بود؛ اهی کشیدم حتما قضیه تصادف رو شنیده که زنگ زده. اروم تلفن رو گذاشتم پشت گوشم و جواب دادم: بلـ..بله پدر؟. صدای پر استرس و همینطور عصبانیش پشت خط اومد: ادرین!؟ تو حالت خوبه!؟ اینی که شنیدم واقعیه؟. ادرین: چی واقعیه؟ گابریل: تصادفت رو میگم باهوش! اسیب که ندیدی؟ میخوای بیام اونجا تا باهم بریم بیمارستان؟. هوفی کشیدم: نه هیچیم نشد فقط..امم..ماشین..خب بدنه ی ماشین یه کم داغون شد. گابریل: پسره ی دست و پا چلفتی!! نمیتونستی یکم اون چشم وا موندت رو وا کنی و ببینی جلو چشمت چ خبره!؟؟. ادرین: پدر مقصر تصادف که من نبودم!! همش تقصیر اون دختره ی دیوونه بود که زد به ماشینم!! گابریل: ازش شکایت کردی دیگه!؟. ادرین: میخواستم بکنم ولی اونم همزمان ازم شکایت کرد واسه همین بیخیال شدم چون نخواستم کارمون به دادگاه و پاسگاه بکشه. پشت تلفن اهی کشید و گفت: امان از دست این جوون های امروزی! راستی ادرین.. تلویزیون رو خاموش کردم: بله؟ گابریل:میدونی دیگه امروز حدود یکم دیگه یه دختر از طرف شرکت..چی بود؟ اهان دوپن! میاد اینجا تا قرارداد ببندیم میخوام وقتی اومد توهم اینجا باشی. متعجب گفتم: شرکت دوپن؟ مگه قبلا نگفتین اون شرکت در حد ما نیست و نمیخواین باهاش قرارداد ببندین؟ موذیانه گفت: کی گفته من قراره با اون شرکت فسقلی قرارداد ببندم؟. وا! اینم یه چی میگفت واسه خودش، با کنجکاوی گفتم: پس..واسه چی اون دختر رو تا اینجا میکشونین؟. عصبی گفت: این به تو ربط نداره پسر تو فقط امروز بیا و اونو راهنمایی کن فهمیدی!؟. همیشه از این که بهم دستور میداد و منم هیچی بهش نمیگفتم متنفر بودم؛اروم گفتم: چشم پدر. انگار که اسوده خاطر شده باشه گفت: خوبه..پس همین الان هرکاری که داری میکنی رو ول کن و بیا شرکت. بدون هر حرف دیگه ای گوشی رو روم قطع کرد، نه به اون نگرانی های زیادش نه به اون داد و بیداد هایی که سرم میکنه. اروم از جام پا شدم و کتم رو از روی مبل برداشتم، دنبال سوییچم بودم که تازه یادم افتاد ماشین ندارم! زیر لب ناسزایی به اون دختره ی روانی گفتم و از خونه بیرون رفتم. وقتی از پله ها پایین میومدم نگاهی به در خونه ی همسایه انداختم..دیگه صدایی از توش نمیومد و مطمئنن شدم که کسی اون تو دیگه نیست. از پله ها سریع پایین رفتم و به خیابون رفتم سریع برای اولین تاکسی که دیدم دست تکون دادم و سوار شدم، بعد از دادن ادرس گوشیمو در اوردم که تا وقتی که میرسیم خودمو سرگرم کنم...
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
30 لایک
عالی بود.داستانت خیلی قشنگه واقعا تو این کار استعداد داری❤️
مچکرم🤍:))
خیلی زیبا نوشتی ✨💕ولی عکس تست مال کتاب مدرسه افسانه ای هست ✨💕
مرسی:) واقعا؟😂 اشکالی نداره همینکه موهاشون ب طلایی و سرمه ای میزنه خودش خیلیه:/😂🌹
اره قودرت فن ارت ✨ 😂💪
عاهلی بود💜
:)))♥
اجی می شی
حتما ثمین 12 و؟💕
وای داستان داره جالب میشه
💕
پارت بعدی را امروز بده
بعدییییی
حوصله ندارم بنویسم:/
عالیه گلم میگم چرا مامان آدرین ولشون کرده
مرسی
پارت های بعد تر میفهمین:)
آها باشه
عالييييييييي بود اجو ❤️❤️❤️❤️ ميدوني تو فوق العاده مينويسي 🙂 اجي ميشه عكس خالي اين پارت رو بزاري واقعا عاليه اينقدر خوشم اومد كه مي خوام بزارم پروفايلم 🙂❤️
مرسییییی💕
باشهه توی پارت بعد عکس رو میزارم برات🙂
گفت و گو چک شه