
سلام عزیزان😃❤ من اومدم با پارت بعدی😁🤍 چون اون دفه قرار بود زود بزارمو بنا به دلایلی نشد، این پارت و براتون زودتر آماده کردم😉♥️
&: راستی! من خودمو معرفی نکردم! اسم من جانگ داک هو هست. آسو: منم اسمم آسوعه، کیم آسو. منتظر معرفی آیو بود. آیو(با بی محلی): کیم آیو، این کافه کجاست؟ پس چرا نمیرسیم؟ داک هو: یه کم جلوتره، خیلی ازمون دور نیست. از زبان کوک: داشتیم قدم میزدیمو بینمون سکوت بود. رسیدیم به یه نیمکت گفتم: یه کم بشینیم؟ نامجون: اره، خسته شدیم. نشستیمو نامجون بین من و تهیونگ بود. کوک: گفتی از کی باید شروع کنیم واسه آهنگ جدید؟ نامجون: پس فردا، یه سری چیزاش آمادهس، باید واسه موزیک ویدیوشم تمرین کنیم، پس فردا میریم کمپانیو صحبت میکنیم. کوک: موزیک ویدیو رو همینجا ضبط میکنیم؟ نامجون: نه قرار شده بریم یه جای دیگه. کوک: کجا؟ نامجون: هنوز مشخص نیست. کوک: تهیونگ تو... تهیونگ کو؟ نامجون یه نگاهی به کنارش انداخت و گفت: این کجا غیبش زد! از زبان تهیونگ: اصن نمیفهمیدم چی میگن، نمیتونستم حواسمو بهشون جمع کنم. پاشدمو ازشون دور شدم. مگه میشه آخه! دو ماهه! چطوری میشه دو ماه یه آدم پیداش نباشه؟! چطوری میشه تو دو ماه نتونن یکیو پیدا کنن! قلبم... قلبم درد میکنه...نکنه.. حتی از فکر کردن بهشم قلبم نامیزون میزنه

نمیخوام... نمیشه که تو نباشی! اگه... اگه هم.. من چی میگم؟ ولی مگه میشه یه آدم زنده باشه و نشه پیداش کرد؟.. آره.. چرا نشه.. بسه.. من نباید به اینا فکر کنم، تو زندهای! نفس میکشی، رو همین زمین، زیر همین آسمون. قلبت.. قلبت میزنه... ما ضربان قلبمون با هم میزنه.. اگه... اگه تو نبضت نزنه، نبض منم نمیزنه.. نگاه کن! هنوز گردنمه، گردنبندم پازلیمون هنوز گردنمه... آخه تو کجایی دختر؟ من به جهنم، عشقمون به کنار... کوک! اون طفلیه شیطون چقد تحمل کنه؟ خواهر کوچولوش دو ماهه نیست... دیگه نمیتونستم... صورتم خیسه خیس بود... $: آقا؟ حالتون خوبه؟ برگشتم سمت صدا، اشکام باعث شده بود تار ببینم.. فقط متوجه چشمای درشت شدش شدم.
وای... کلاهو ماسکم!.. چرا درشون آوردم، منتظر بودم یه ری اکشنی نشون بده ولی همینطوری خشک شده بود. دستمو جلوی چشماش تکون دادم. زل زده بود بهم. تهیونگ: خوبی؟ $:... تهیونگ: حواست هست؟ سر و صدا نکنیا! با دستام افتادم به جون اشکامو تند تند پاکشون کردم. کلامو گذاشتم سرمو ماسکم تو دستم بود. این دختر چرا چیزی نمیگفت؟ نکنه برم یهو جیغ بزنه؟ رفتم نزدیکش. تهیونگ: حالت خوبه؟ سرشو به معنی اره تکون داد، هوف، ترسیدم. تهیونگ: الان یهو داد و بی داد که نمیکنی؟ با حرکت سر بهم فهموند "نه". تهیونگ: خوبه، ترسیدی؟ $: نه.. تهیونگ: چه عجب حرف زدی، ترسوندیم.
$: ببخشید.. خوبین؟.. داشتین گریه میکردید؟ تهیونگ: عه، نه، چیزه.. چیز مهمی نیست. یه کم دلم گرفته بود. عکس میخوای؟ $: اشکالی نداره؟ لبخند زدمو گفتم: نه:) اما اینجا نمیشه. ماسکمو زدمو حرکت کردم. چند قدم رفتم اما حس کردم نمیاد. برگشتم، همونجا وایستاده بود! تهیونگ: عااام.. اسمش چی بود؟ تهیونگ: دختر؟ بیا دیگه! قدماشو تند کرد و سریع خودشو بهم رسوند. $: کجا میریم؟ تهیونگ: اسمت چیه؟ $: هایون تهیونگ: پیش نامجون و کوک. هایون: واقعا؟؟؟ نگاش کردم که ذوق زده شده بود. امیدوارم کوک بتونه خودشو خوشحال نشون بده. تهیونگ: اوهوم، اینجا شلوغه، نمیشه عکس بگیریم. گوشیمو در آوردم که به نامجون زنگ بزنم ببینم کجان.. اوه، چقد تماس از دست رفته
از زبان نامجون: همه جا رو گشتیم. یهو کجا رفت آخه! هر چقدر زنگ میزنم جواب نمیده. کوک دوان دوان خودشو بهم رسوند. همینطور که نفس نفس میزد گفت: پیداش نکردم. نامجون: زنگ بزن بهش، شاید برداشت، که یه دفعه گوشیم زنگ خورد. نامجون: تهیونگه! بلافاصله جواب دادم. نامجون: الو؟ کجایی تو پسر؟ همه جا رو زیر و رو کردیم! تهیونگ: دارم میام پیشتون، کجایین؟ نامجون: اومدیم همونجای قبلی! تهیونگ: باشه، میام الان. نامجون! نامجون: هوم؟ تهیونگ: یه مهمونم داریم. نامجون: کی؟ تهیونگ: یه آرمی🙂 نامجون: آرمی؟ تهیونگ: اره، ما داریم میایم، خدافظ. از زبان هایون: نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت! دیدن تهیونگ تو اون وضعیت منو بدجور بهم ریخته بود. یعنی چیشده بود؟ نکنه واسه یکی از پسرا اتفاقی افتاده؟ بپرسم ازش؟ هایون: ما الان میریم پیش نامجون و کوک؟ تهیونگ: اره هایون: بقیه نیستن؟ ته: نه، ما سه تا با هم اومدیم بیرون. هایون: حال همه خوبه؟ تهیونگ: اره، چطور؟ هایون: هیچی همینطوری پرسیدم. حالت بهتره؟ تهیونگ: اره خوبم. و یه لبخند که قشنگیشو فقط از تو گوشی دیدم بودم بهم زد... فک کنم ضربان قلبم رفت رو هزار، بایست قشنگ من:)♡ منو بدجور ذوق زده کردی. از زبان کوک: همونجا نشسته بودیم منتظر تهیونگ. کار آهنگ که شروع بشه بهتر میشه، اره، بهتر میشه.. نامجون: اومد! سرمو برگردوندمو تهیونگو که قدم به قدم یه دختر میومد دیدم! یه لحظه یه حس بد کل وجودمو گرفت.. دلم برات تنگ شد دختر...
خب چطور بود؟🤔 ساعت شیش صبحه و من این پارتو تموم کردم براتون😂 از پارت بعد داستان تازه شروع میشه پس حتما دنبال کنید ♡•°به وقت دلتنگی°•♡ رو😁🤍 به نظرتون چیو در پیش داریم؟ چه اتفاقی قراره بیفته؟ میتونید پارت بعد و پیش بینی کنید؟🤔 بچه ها حمایتا واسه ♡•°به وقت دلتنگی°•♡ کمه:) حمایت کنید تا من زودتر و سرحال تر بزارم براتون:)💛
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییییییییییییییییییییییییییییی
اولین لایک اولین کامنت♡♡
عالی بود 🥺❤🥑
مخصوصا وقتی از کلماتی مثل
تماس از دست رفته و اینا استفاپهدبشه خیلی عالی میشه
مچکرم🥺 به خاطر تو هم شده ادامه میدم🥺❤
موفق باشی
♥️
عالیه زودتر بزار پارتای بعدیوو
حتما:)
پارت بعد در حال انتشار