
ناظر ممنون میشم منتشر کنی💖🎀
ادرین:کل کلاس فقط درگیر اون دختره بودم اون اولین کسی بود که تونسته روم دست بلند کنه حتی مامانمم تاحالا من ن^ز»د¢ه اون چطور جرعت کرده من ب&ز€ن$ه تا به خودم اومدم دیدم به خونه رسیدم در باز شد و راننده ماشین پارک کرد پیاده شدم رفتم سمت در خونه و بازش کردم که مامانم از اشپزخونه به سمتم اومد امیلی:ادری..ادرین این جای زخم چیه با کی دعوات شده اه توهم که ادرین:هیچی نشده مامان جای مشت یک دختره🙄😒امیلی:بعد اون دختره کی بود؟ ادرین:مامان من مدرسه بودما امیلی:نمیدونم از تو بعید نیس ولی دختره هر کی بوده دمش گرم عجب مشتی زده ادرین:واقعن مرسی من اینجا دارم میگم د«ر€د میکنه تو قربون صدقه اون دختره میری امیلی:حالا هرچی برو لباست عوض کن غذا امادست مرینت:سوار ماشین شدم دستم به شدت د*ر*د میکرد اه پسره....ببین به چه روزی افتادم به خونه که رسیدم ماشین وارد پارکینگ کردم و رفتم تو خونه که صدای مامانم میومد که داشت میگفت مرینت به سمتش برگشتم سابین:مرینت اینا رو واسم از مغازه****بگیر مرینت:مامان میشه یکی دیگه بره خواهش سابین:نمیشه برو لباست عوض کن و برو اینا رو بگیر مرینت:غرغر کنان رفتم تو اتاقم حتی تو اتاقمم غرغر کردم و لباس پوشیدم
یک لباس که جلوش کوتاه و پشتش بلند راه راه زرد و سیاه با یک دامن کوتاه مشکی یک کفش پاشنه دار زرد موها مو باز گذاشتم پف کرده بود بهمم مویومد رفتم پایین که لیست بگیرم سابین:مرینت داری میری ع*ر*و*س*ی؟مرینت:اوهم بده حالا لیست راستی بعدازظهر میخوام برم بیرون سابین:بیا باشه برو مرینت:یک *سوب*روی گونه مامانم کاشتم سوار بنز شدم تو راه لیست باز کردم دهنم وا موند یعنی غذا پختن انقدر گیج کنندست؟به سمت سوپرمارکت رفتم _۲۰دقیقه_مرینت: اینم۱۶۴ و تمام اوفف رفتم سمت صندوق و اندازه ۲۰دقیقم اونجا بودم همه کلن ۹پاکت بزپر شد سوار ماشین شدم و به سمت خونه رفتم ماشین گذاشتم پارکینگ ۳ پاکت هارو بزور گرفتم و بردم خونه سابین:وایی مرینت وایسا کمکت کنم مرینت:مامانم در با کرد و پنج تا از پاکت هارو گرفت سابین:برو بشین الان ناهار تو میارم مرینت:نمیشه نخورم؟ سابین:نه نمیشه مرینت:اما مامان من گرسنه نیستممم سابین:اها راستی فردا شب قراره مهمون بیا دوتا خانواده دوستای بابات مرینت:خوب من چیکار کنم میخوام فردا خونه مامان بزرگم بمونم اونا ۵روز دیگه میرن شانگهای سابین:مامان بزرگم گفت شاید بیا مرینت تو باید بمونی خونه اها ۳تا دختر و پسر هم سن و سال های تو هم هست مرینت:غرغر زنان قبول کردم
مرینت:رفتم اتاقم رو تخت ولو شدم که یاد الیا افتادم زنگ زدم الی _الو_سلام الی_سلام مری_میگم میایی بریم بیرون خرید؟_البته _لوکیشن بده من تا ۱۵،۲۰دقیقه اونجام _باشه خدافظ_بای مرینت:رفتم پایین مامان سابین:بیا بخور نخوری نمیزارم بری بیرون مرینت:مامان سابین:هیچ راهی نیست مرینت:اوه باش و رفتم با سرعت برق غذام خوردم رفتم بالا و لباسم پوشیدم اینک افتابی برداشتم و راه افتادم به سمت لوکیشنی که الی فرستاد وقتی رسیدم دیدم جلوی دری وایساده بوق زدم که با دیدن من به سمتم اومد و در باز کرد روی صندلی جلوی ماشین نشست الیا:ام سلام مری مرینت:سلام الی الیا:میگم میشه ۲تا از دستام بگم بیاد؟یعنی خوب ادمای خوبین دوست شو ازشون خوشت میاد مرینت:ام باشه بگو راه خونشون میدونی؟ الیا:اره اره میدونم وایسا زنگ بزنم _الو_الو زویی_الی چطوری؟_خوبم میگم تو و کلویی میخوای بیایین خرید؟_مگه میشه دختر به خرید بگه نع معلومه که میاییم_ام ما تا ۱۰دقیقه دیگه اونجاییم_باشه خدافظ_خدافظ
مرینت:رفتم به همون سمتی که الیا میگفت که دوتا دختر با چشای ابی ولی کم رنگ تر از من و موهای زرد دیدم الی گفت اینا هاششون و با دستش یه سمت همون دخترا اشاره کرد منم وایسادم که با وایسادن من اونا متوجه شدن که من و الی هستم و اومدن سمت مون و در صندلی عقب باز کردن و سوار شدن زویی:من زویی بورژوا هستم از اشنایی باهات خشبختم...مرینت:مرینت مرینت دوپن چنگ کلویی:من کلویی بورژوا هستم مرینت:به سمت بزرگ ترین پاساژ فرانسه ماشین پارک کردم و رفتیم وارد اولین مغازه شدیم..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
زیر⁵دقیقهبکمیدم-!
ف:بکـ
پینـ؟
به داستان منم سر بزن
حتما سر میزنم❤😘
ممنون
💖
عالیییییییی بعدییییی
امروز اگه وقت کردم امروز ۳کلاس پشت سر هم دارم🤧💔
کلاس چی
تنیس نقاشی زبان
بعدییییی
امروز یا فردا 😘🤧💔
عالییییی
❤نظرت خیلی خوشحالم کرد ❤
یاد انیمه جاسوس خانواده افتادم
😁😂دقیقن منم از اون بعضی جاهاش گرفتم انیمه ی قشنگیه عاشق انیا شدم😍😘
ارهه فصل دو مهر ماه میاددد.
ای ژاننن🤧😍❤
گفتن اکتبر معلوم نیست مهر هستش یا آبان احتمال زیاد آخرای مهر باشه
نمیدونم
بازم خوبه❤💖😍
اره ولی میراکلس هم مهر ماه انگار میاد ولی توی مدرسه حست
انشاا..❤🤧
میشه به پست اخرم سر بزنی چیز مهمی هست😕
عالیی بود👏🍀
💖نظرت خیلی بهم انرژی داد مرسی💖
عالی بود
مرسی کیوتی💖❤🎀