
بچه ها این پارت 8 ولی هی نکته بگم این پارت یکم کمه و تقریبا بده ولی پارت بعد هیجانیه برای همین این پارت اینجوری نوشتم
از زبان لایلا : لعنتی آدرین اون صحنه رو دید نکنه گذشتمو بفهمه اگه رییس بفهمه که اونا به من مشکوک شدن میشم مهره سوخته اونوقت باید از عشقم جدا بشم میدونم چیزی در این باره که نتونستم مرینتو خانوادشو بکشم به رییس نمیگم در عوض از مرینت استفاده میکنم تا اون آدرین پولدار بچه ننه رو سر جا بنشونم ( بچه ها در اینجا لایلا هیچ علاقه ای به آدرین نداره و بلکه به یه دلایلی از آدرین متنفره و با این اتفاق از مرینت هم همینطور ) ری ری رینگ ری ری رینگ ( صدای زنگ گوشی ) ای وای رییس زنگ زده ( لایلا * رییس$ ) مکالمه لایلا و ریسش * سلام رییس $ سلام * حدسم اشتباه بود مرینت دوپن چنگ اونی که ما دنبالشیم نبود $ ای وای دختره بیچاره تازه میخواست زندگی کنه $ قربان بره دلیل یه اتفاق نتونستم بکشمشون $چی چی داری میگی یاد رفته گفتم هیچ ردی نباید باشه هیچ ردی *قربان اون نمیدونست من کیم جیغ و داد کرد شروع کرد به دیونه گی مجبور شدم بزنم به چاک خونوادش فکر کردن دیوونه شده پس هیچ کس باور نمیکنه $ خیلی خب چون یکی از بهترین نیرو هامون هستی این بار میبخشمت بلیت برای 1 ساعت دیگه آمده است آمده است * ممنون قربان خداحافظ وسایلمو جمع کردم ورفتم رسیدم فرودگاه وقتی سوار هواپیما شدم گفتم : پاریس من به زودی بر میگردم آدرین و مرینت اونوقته که آرامشو ازتون بگیرم هاهاهاها(ن : مرض بزار از هوای پاریس خارج بشی بعدا بگو من دوباره برمیگردم )
از زبان مرینت رفتم تو دستشویی عینکمو روشن کردم فرمانده گفت باورم نمیشه تونستی دوم بیاری من گفتم منو دست کم گرفتین فرمانده گفت نه ولی حالا جواب اون پسره رو چی میدی گفتم همون حرف هایی که لایلا بهم زد و بهش میگم تا هم یه نفر باشه که چهره واقعی لایلا رو دیده باشه هم هویت خودم لو نره گفت باشه پس خیلی حواستو جمع کن گفتم باشه عینکمو تماما خاموش کردم و برای احتیاط گذاشتمش روی میز غذا خوری و رفتم تو اتاقم دیدم ادرین به اون عکساش زل زده و میگه پس آلیا راست میگفت سرخ شدمو گفتم امم آلیا کیه ادرین گفت مرینت فهمیدم چه گندی زدم گفتم آها آلیا ببخشید خب آره دیگه اون اون موقع خواست یه چیزی گفته باشه آدرین یه نگاهی بهم کردوگفت راستشو بگو عاشقم شدی من که دیگه رنگ گدازه های اتشفشان شده بودم گفتم خب خب خب امم آره گفتم تو تو تو چطور اومد حرف بزنه که مامانم اومد تو و گفت پسرم بادیگاردت دم در منتظرته آدرین گفت فردا بهت میگم گفتم امم فردا که مدرسه تعطیله گفت آره ولی قراره ما که تعطیل نیست گفتم ای وای یادم رفته بود باشه پس فردا میبینمت گفت خداحافظ
وقتی رفت عین قطار های بخاری دود از سر و کلم میزد بیرون که تیکی گفت خانوم عاشق جنابعالی به غیر از قراری که آدرین داری یه قرار هم امشب با کت نوار داری که چند ساعت دیگست گفتم ای وااای راست میگی رفتم تکالیفمو نوشتم بعدش هم رفتم غذا خوردم و گفتم من میرم بخوابم گفتن الان تازه ساعت هفت و نیمه گفتم امروز خیلی خستم مامان با اجازه رفتم تو اتاقو در از پشت قفل کردم بعد گفتم تیکی بریم ببینیم این پیشی کوچولو چیکارم داره گفت باشه گفتم تیکی خال ها روشن رفتم دیدم رو لبه برج ایفل نشسته تا منو دید گفت سلام گفتم سلام کت نوار گفت میخوام برم سر اصل مطلب بانوی من گفتم باشه بگو گفت من عاشق دو نفر شدم و حالا از تو کمک میخوام گفتم امم باشه گفت ببین اولیش تویی هنگیدم گفتم مممن گفت آره گفتم ببین نمیخوام دل کسیو بشکونم اما اما اما من عاشق یه نفر دیگه ام
از زبان لیدی باگ گفتم ببین کت نوار نمیخوام دلتو بشکونم ولی من عاشق یه نفر دیگم ناراحت شد سرشئ انداخت پایین و یه قطره اشک از گونش ریخت خواستم برم نزدیکش که گفت باشه اون دخترم آدم خیلی خوبیه امید وارم خوشبخت بشی گفتم ممنون همچنین و امیدوارم دلتو نشکونده باشم گفت نه نه تو حق داری که تصمیم بگیری پس خداحافظ لیدی باگ گفتم ممنون که درک میکنی خداحافظ ( بچه ها میدونم خیلی سرد شد ولی از اونجایی که اینجا آدرین شیفته مرینت شده پس رسمی تر خواستشو گفته )
از زبان مرینت رفتم تو اتاقو تغییر شکل دادم گفتم تیکی باورم نمیشه اون توی شیش ماه عاشق من شده تیکی گفت من یه مامور مخفی ابر قهرمانیو میشناسم که یه روزه عاشق یه نفر شد و بعد یه نیشخند زد گفتم خیلیی بی مزه ای تیکی گفت بگیر بخواب که فردا یه قرار دیگه داری گفتم وای تیکی اگه اگه آدرین بگه دوسم نداره چی اگه اگه تیکی گفت بگیر بخواب مرینت اینقدرم فکر و خیال نکن دختر گفتم باشه سعی میکنم
فردا صبح از زبان مرینت : بلند شدم دیدم ساعت 9 جیغ کشیدم که یهو تیکی داد زد مرینت چه خبرته گفتم تیکی مدرسم دیر شد گفت مرینت اگه نیروی پلگو داشتم یه کتالیزم حرومت میکردم آخه پروفسور امروز تعطیله خندیدمو گفتم راست میگی بعد یهو دوباره جیغ زدم ایندفعه تیکی گفت مرییییینت میشه اینقدر جیغ نزنی دیگه چیشده گفتم امروز قراره با آدرین دارم تیکی اگه خراب کنم چی اگه بگه من عاشق کسی که نه میشناسمش نه میدونم کی هست نه میدونم خونواده داره یا نه نمیشم چی اگه بگه یکی دیگرو دوس..... که دوباره جیغ کشیدم به تیکی نگاه کردمو گفتم چرا چنگ زدی گفت حقت بود تا تو باشی اینقدر دری وری نگی و جیغ جیغ نکنی بعد یه نگاه به هم کردیم زدیم زیر خنده که تیکی گفت به جای این کارا برو کارات و انجام بده که بعد از ظهر اماده باشی گفتم باشه تیکی رفتم تکالیفمو انجام دادم لباسامو آماده کردم بعدش رفتم ناهار خوردم ساعت 4 لباسمو پوشیدمو رفتم درو که باز کردم .....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اجی ملکا بعدی کوو سکته میکنما🤒
عالی بود مثل همیشه
عالی داستان جالب و منحصربفرد ی داره بیا به مال منم سر بزن قشنگیه
عالیییییییییییییییییییی بود 😍😍😍😍😍😍
منتظر پارت بعدی هستم
سلام آجی ملکا
خوبی
ببخشید این چند تا از پارت ها رو دیر متوجه شدم که اومده
پارت بعدی رو زود بذار
منتظرم
زود بذاری ها 🤗
چه عجب بعدی اومد
عالیییییییییییی
اوهممم
تنکس
خوب بود 🤩💝
ممنون