
پارت بعد راز مرینت رو به فاش شدنه !!!
مرینت: ادرین میشه بریم بیرون از آ#ب ؟ آدرین: چرا ؟؟ مرینت: چون میترسم اینجا خیلی عمیقه آدرین: خب همین دیگه اولین کاری که تو شنا باید بکنی اینه که با آب دوست بشی و تعادل داشته باشی ! مرینت : لطفا بریم بیرون ! ادرین : تو انگار نمی خوای یاد بگیری ( برادر من چه اصراری داری 😐 ) باشه بریم بیرون ولی بلاخره خودم باید شنا یاد بدم . منو محکم بگیر. و آدرین و مرینت از آب بیرون اومدن...... مرینت: یه حوله اونجا بود سر وضعمو خشک کردم ولی موهام و لباسام خیس بودن رفتم سمت اتاق خداراشکر کسی نبود ببینه این آدرین با من چیکار کرده !
( عصر ) مرینت : یه پیام اومد رو گوشیم .لوکا بود { باید فوری ببینمت } یعنی باهام چیکار داره ؟ لباسامو عوض کردم . رفتم پیش خانم ناتالی گفتم باید برم بیرون کاری برام پیش اومده ناتالی : بای از آقای اگراست هم اجازه بگیری ایشون تایید بدن کافیه مرینت : نه ! حتما میپرسه کجا میخوام برم ! مثل اینکه اینجا باید یکم جدی بشم ! رفتم تو اتاقش گفتم آقای اگراست باید برم بیرون کاری دارم آدرین: کجا ؟؟!! مرینت : ببخشید؟؟ آدرین: پرسیدم کجا میری مرینت : باید به شما بگم ! آدرین: ( سکوت ) مرینت: کار واجبی هست ! آدرین: میتونی بری ولی زود برگرد مرینت : چشم ادرین: یکم دیگه زیادی روش حساس شدم . مگه من چیکارشم که اینو ازش پرسیدم !
مرینت : رفتم خونه . لوکا چی شده ؟ لوکا: اول تو بگو تا کجا پیش رفتی ؟؟ مرینت : خیلی زود کارم تموم میشه چون آدرین همین الانشم میتونم بگم عاشقمه لوکا : به این سریعی دلشو بردی ؟ مرینت : اره دیگه منو دست کم گرفتی لوکا: خب دیگه تمومش کن ! مرینت : حالا حالاها مونده هرچی بیشتر به قلبش نفوذ کنم اسیبی که بهشون میرسه بیشتره . باید وضعش جوری بشه که برای عشق گریه کنه ! لوکا : مرینت تو که انقدر بی رحم نبودی !!! مرینت : وقتی کسی عزیز ترین ادمای زندگیشو جلو چشماش از دست میده خصوصا موقعی که خیلی بهشون نیاز داره بی رحم میشه ! کسی که دیگه چیزی برای از دست دادن نداره بی رحم میشه !
لوکا: من میخواستم بهت بگم که حواست باشه که عاشق این پسره نشی مرینت : شوخیت گرفته ! عاشق پسری بشم که از خانواده ایه که قا##تل خانوادمه ؟؟؟؟ بیخیال ! لوکا : خوبه مرینت : لوکا ؟ لوکا : بله مرینت: یه خونه تو روستایی که اولین بار مامانو بابا اونجا اشنا شدن بگیر لوکا : چرا ؟ مرینت : برای اینکه بعد فرار بریم اونجا لوکا باشه مرینت : من دیگه برم لوکا : برو.............(مرینت میرسه خونه ) مرینت : تو اتاقم بودم لوکا زنگ زده بود داشتم باهاش در مورد خونه و کارایی که باید بعد فرارمون بکنیم حرف میزدم نزدیکای خداحافظی بودیم که ادرین اومد تو اتاقم .........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوب بودش منتظر می مانیم تا فسیلی
عالی پارت بعدی کی میاد
بعذیییییییییییییی
سلام من روشنک هستم پارت قبلیتو ببین یک پیام براد گذاشتم
سلام فالوت کردم فالوم کن باهات یکار واجب دارم
فالویی
عالیه گلم بهترین داستان
عالی بعدی رو زودی بزار
عالیییییی
عالیییییییییییییییییییی اجی
توروخدا بعدیییی
فوق العاده بود اجی 💞💞