جودی خیلی تعجب کرد.یک صدای پسر بچه؟اینجا؟!توی رستوران فردی فزبر پیتزا بعد ساعت ۲ شب؟ رفت سمت صدا،صدا از نزدیک آشپزخانه می اومد. رفت توی آشپزخانه.اما هیشکی اونجا نبود! پسربچه:لطفا!من این پشتم! جودی تعجب کرد.ها! جودی:توی اون اتاق چیکار میکنی؟ جودی تمام کلید ها رو داشت.اما هیچ کلیدی برای اتاق های ایمن نبود! جودی:آم باید به رئیسم زنگ بزنم!میشه صبر کنی آقا کوچولو؟ پسر:نه صبر کن!کلید توی اتاق مدیریت طبقه ی پایینه! جودی یکم ترسید.اون این کلید رو نداشت.نه اتاق مدیریت نه اتاق ایمن.جودی:چیکار کنم؟ پسر بچه: درو بشکون!لطفا! جودی:آه صبر کن! خندش گرفت. یادم رفت!کلارا همیشه بهم میگفت یک گیره مو برای این مواقع بزارم!سوراخ رو نگاه کرد.یک چیزی که شبیه کلید اونجا بود در اومد و درو باز کرد پسر بچه اون کنار ربات های طلایی بود.اون کنار ۲ تا لباس طلایی بود.جودی:چند وقته اینجایی؟پدر و مادرت کجان؟ دست پسر بچه رو گرفت و از آشپزخانه بیرون رفت و وارد راهرو شدن.جودی:حالت خوبه؟ خیلی شوکه شدی؟میدونی کجایی و ساعت چنده؟اصلا اسمت چیه؟ پسر بچه:فریتز اما کی اهمیت میده؟همه این روز ها به من میگن فاکسی.جودی وایساد.چ...چی؟ فریتز:تو ما رو میشناسی نه؟البته که نه! اونها هیچوقت اسم ما رو نگفتن!
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
عالیییییی
ببخشید یکم دیر خوندمش
اشکال نداره اوضاع نت داغونه
۱۰
💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘
۹
💝💝💝💝💝💝💝💝💝
۸
۷
❣❣❣❣❣❣❣
۶
💜💜💜💜💜💜
۵
💙💙💙💙💙
۴
💚💚💚💚
۳
💛💛💛
۲
🧡🧡