پیش از هر کلیک، پیش از هر اسکرول، لحظهای هست که میتوان ایستاد. این متن از همان لحظه شروع شده است.
❞وقتی سیستم آرامآرام تصمیم گرفتن را از ما یاد میگیرد❝ انسانِ امروز، بیش از آنکه در خیابانها دیده شود، پشتِ مانیتورها زندگی میکند. صبح با صفحهای روشن بیدار میشود، شب با صفحهای خاموش به خواب میرود، و در این فاصلهی نورانی، فکر میکند در حال زندگی است؛ در حال انتخاب، در حال کنترل، در حال تصمیم. اما سؤال ساده و ناراحتکنندهای زیرِ همهی این کلیکها پنهان است: واقعاً چه کسی تصمیم میگیرد؟.
۱. احساسِ انتخاب؛ وقتی کنترل فقط «حس» میشود ما عاشق این حس هستیم که خودمان انتخاب میکنیم. این حس، به ما آرامش میدهد؛ میگوید هنوز «من»ی وجود دارد که فرمان میدهد. روانشناسی میگوید این احساس برای سلامت روان ضروری است. اما همین نیاز، دقیقاً همان جاییست که سیستمها وارد میشوند. در فضای دیجیتال، هیچچیز تصادفی نیست. آنچه میبینی، زمانی که میبینی، و ترتیبی که میبینی، همه طراحی شدهاند. با این حال، چون هنوز دکمه را "خودت" میزنی، مغزت میگوید: «من انتخاب کردم». اما انتخاب میان گزینههایی که: _قبلاً برایت فیلتر شدهاند _ بر اساس ضعفها و عادتهایت مرتب شدهاند _ و طوری چیده شدهاند که یکی از آنها طبیعیتر به نظر برسد.( بیشتر شبیه هدایت شدن است تا انتخاب.) سیستمها آزادی را از تو نمیگیرند؛ آنقدر شکلش را عوض میکنند که دیگر نبودنش را حس نکنی.
۲. ذهنِ خسته؛ جایی که سیستم برنده میشود! هیچچیز بهاندازهی یک ذهنِ خسته، مطیع نیست. روانشناسی میگوید وقتی ذهن تحت فشار، استرس یا خستگی قرار میگیرد، تصمیمها کوتاهتر، سادهتر و فوریتر میشوند. سیستمها این را خوب میدانند. برای همین است که: - اسکرول پایان ندارد - اعلانها دقیقاً در بدترین زمان ظاهر میشوند - و پاداشها غیرقابل پیشبینیاند اینها تصادفی نیستند؛ اینها ابزارهای مهندسی توجهاند. ذهنی که فرصت فکر کردن ندارد، فقط واکنش نشان میدهد. و واکنش، همیشه قابل پیشبینیتر از تفکر است. وقتی توجه تو تکهتکه میشود، کنترل آرامآرام از دستت میرود، بیآنکه متوجه شوی. سیستم لازم نیست تو را قانع کند؛ فقط کافیست خستهات نگه دارد.
《۳. سیستم دیگر ابزار نیست؛ محیط است!》 ما هنوز دوست داریم فکر کنیم تکنولوژی «وسیله» است؛ چیزی در خدمت ما. اما این تصویر دیگر واقعی نیست. سیستمهای دیجیتال، مخصوصاً شبکههای هوشمند، تبدیل به محیط شدهاند؛ فضایی که در آن رشد میکنیم، فکر میکنیم، و حتی خودمان را تعریف میکنیم. انسان در محیط شکل میگیرد. همانطور که شهر، رفتار شهروند را میسازد، سیستم هم ذهن کاربر را. وقتی یک سیستم تعیین میکند چه چیزی دیده شود و چه چیزی دیده نشود، چه رفتاری تشویق شود و چه رفتاری محو گردد، در حال تربیت ذهن است، نه خدمت به آن. در این فضا، انسان نه قربانی کامل است و نه حاکم مطلق. او شریکِ ضعیفِ یک رابطه است؛ رابطهای که در آن سیستم هر روز دقیقتر میشود، و انسان هر روز عادتکردهتر. کنترل، دیگر در دست نیست؛ در "جریان" است!.
۴. [آگاهی؛ آخرین جایی که هنوز به انسان تعلق دارد.] اگر سیستم اینقدر قدرتمند است، پس امید کجاست؟ شاید پاسخ ناامیدکننده به نظر برسد، اما انسانی است: آگاهی. نه آگاهیِ شعاری، نه دانستنِ کلی؛ بلکه دیدنِ لحظهای که قرار است واکنش نشان دهی. آگاهی یعنی: * قبل از کلیک، یک نفس * قبل از اسکرول، یک سؤال * قبل از خشم، یک مکث سیستمها از مکث متنفرند. آنها برای سرعت ساخته شدهاند؛ برای واکنشهای فوری، برای تصمیمهای بیدرنگ. اما انسان در همان چند ثانیهی مکث زنده میشود. شاید نتوانی سیستم را شکست بدهی، اما میتوانی اجازه ندهی کاملاً ناپدیدت کند؟!؟!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
شوهریم چه کرده😝❤🔥
Gpt چه کرده