11 اسلاید صحیح/غلط توسط: MER انتشار: 2 سال پیش 16 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم دومین قسمتی که امروز میزارم 🙂
سه روز از استخدام لیلی در اداره کاراگاهان گذشته بود . لیلی به سرعت با محیط کار وقف پیدا کرده بود . جیانا هم رو مهارت های لیلی حساب ویژه ای باز کرده بود . بعد از تیم کوچک جیمز ، تیم آلبوس در اوج بود . تیم های تخبه ای که ماموریت های سخت به آنها محول میشد . از زمان ملحق شدن لیلی به تیم جیانا ، تیم جیانا صاحب یک مارزبون شده بود و از پس ماموریت های بیشتری بر می آمد . هری اما علائم حیاتی اش نرمالتر شده بود ، با اینکه بهوش نیامده بود اما اکنون امید به زندگی اش از سوی درمانگر ها بیشتر شده بود . دست های هری بیش از حد سوخته بودند . درمانگر ها معتقد بودند چیزی حدود سه ماه وقت لازم است تا دست هاش به حالت نرمال برگردند .
ـ لیلی پاشو 😒 ... بازم میریم دنبال مار 😌 یعنی یک هدف هیجان انگیزتر نداریم 🤦
ـ ماموریت ماموریته پاشو 😌
ـ این کار رو یک عضو ساده اداره کل هم میتونه انجام بده نیازی نبود کاراگاه ها رو بفرستن دنبال این کار 😕
ـ کاراگاه ها بخاطر مهارت ها و مخفی کاری هاشون برای ماموریت فرستاده میشن 😏 ... بقیه رو اداره مبارزه با مشنگ آزاری میگیرن 😌
ـ اتفاقا برام سوال بود چطور این روزا فقط سرمون به مار گرمه 😅
ـ بجای غر زدن بیا بریم سر کارمون 🙄
تیم مجددا به ماموریت رفته بود ، آنها به یک از محلات در جنوب شرقی لندن رفته بودند . جیانا ، لیلی و آرتیموس مشغول برسی محله شدند .
🐍 بیا ... بیا دختر کوچولو ... بیا ... بیا ... ارباب میخواد تو بمیری ... بیا ... بیا دختر کوچولو ...
صدا مار رو مخ لیلی رفته بود .
ـ جیانا ... 🙄 ... این یک تله هست 😔
ـ چطور ؟ 😕
ـ هیچی فقط حواستون رو جمع کنید 😅
لیلی به سمت منبع صدا می رفت . هرچند کمی اضطراب داشت ولی دوست داشت این تحدید رو برطرف کند . صدا از درون یک بوته می آمد .
🐍 بیا ... بیا نزدیکتر ... خودم تو رو تا اون دنیا همرا ی میکنم ... بیا ...
ـ بسه دیگه اومدم 😌
یک مار با نیش باز به سمت لیلی جهید . لیلی با کمی تکان دادن چوبش آن را متوقف کرد .
یک مار دیگر به سمت لیلی جهید . لیلی نمی توانست مار اول را ول کند . مار با نیش باز به سمت لیلی می رفت .
لیلی نا امید از نجات بود و در فکر استفاده از پادزهر بود .
اکنون منتظر بود که نیش وارد بازویش شود ولی نشد . جیانا از گردن مار را گرفته بود کمی مشتش را فشار داد گردن مار شکست .
ـ داداشت خیلی سفارشت رو کرده 😏
ـ چی ؟ ... موضوع چیه ؟ 🙄
ـ آلبوس از من خواسته بود تو هاگوارتز حواسم بهت باشه 😅 من به کاراگاه ها دستور دادم که هر وقت خواستی باهات تمرین کنند 😅 اونا بدون اجازه حق مبارزه ندارن 😏
ـ آها حالا یادم اومد ، وقتی آلبوس تو هاگوارتز بود شما دوستای خوبی بودید 😏
ـ پس تله برای تو بود نه برای کل گروه 😏
آآره ، انگار همینطوره 😅
تیم جیانا مجددا به اداره کل برگشت و همگی به اداره کاراگاهان رفتند .
ـ ببین لیلی تا ظهر گزارشت رو تحویل بده 😏
ـ ولی تا ظهر فقط چهل دقیقه وقته 🙄😑
ـ همینه که هست 😏
ـ سلام لیلی 😉 ... به به جیانا 😏 ... زیاد خواهرم رو اذیت نکن 😌
ـ سلام داداشی 😅
ـ سلام آلبوس 😏 نه اذیتش نمیکنم باید به این سیستم عادت کنه اینجا همینه 😌
ـ باشه 😅 حالا بیا بدجنسی رو کنار بزاریم 😌 ... خب لیلی این لباس فرم بهت میاد 😅 ... از کارت خوشت میاد 😉
ـ اون بیستر دلش دوئل میخواد همش شاکیه چرا هی میریم دنبال مار 😌
ـ خب باید یادبگیره کاراگاه ها با عامل بی ثبات کننده دنیا جادویی مبارزه می کنند حالا هرچی باشه 😌
ـ از بابا خبر داری ؟ 😔
ـ آره علائم حیاتی اش نرماله الان باید بهوش بیاد ، هرچند تا سه ماه دیگه نمیتونه از دستاش استفاده کنه 😓
ـ آلبوس باید بری دفتر رئیس کل 😕
ـ چی شده ؟ 🙄
ـ ظاهرا دردسر جدیده 😔
آلبوس به سرعت از انجا دور شد .
ـ به نظر میاد اتفاق مهمی داره میافته 🤔
ـ اینا طبیعی هست ؟ 🙄
ـ من و آلبوس از محدود کاراگاهایی هستیم که تو این سن کم فرمانده گروه شدیم 😏 درضمن آلبوس تازه یک ماه هست عضو کاراگاها شده 😅
ـ آره تا جایی که یادمه زیر دست بابا بود و تو اداره اسرار کار می کرد 🙄
ـ جیانا بیا دفتر رئیس کل 😕
ـ آخ آخ مثل اینکه پای منم گیر شده 😅 برو گزارشت رو بنویس تا من بیام تا بیست دقیقه دیگه گزارشت رو میزم باشه 😒
لیلی شروع به نوشتن گزارش کرد . نوشتن گزارش بسیار کسالت بار بود ، ولی لیلی اصلا حوصله غر غر های جیانا را نداشت . نوشتن گزارش آزار دهنده ترین بخش کار بود با این حال گزارش لیلی بسیار کامل بود از صدا هایی که شنیده بود گرفته تا حمله ای که بهش شده بود . جیانا برگشت و یک راست پیش لیلی برگشت .
ـ داری چیکار میکنی ؟ 😐
ـ گزارش مینویسم 😒
ـ خب ولش کن یک ماموریت مشترک داریم ... تیم ما ، آلبوس و جیمز با تیم ارباب ویزلی یک دسته بزرگ رو تشکیل میدن و هم تحت نظر ارباب ویزلی هستیم 😐
ـ موضوع چیه ؟ یک تیم تقریبا ۵۰ نفره برای یک ماموریت ؟ سالازار رو پیدا کردید ؟ 🙄
ـ منچستر کاملا سوخته 🥴 ... خبر رسیده پاریس هم کاملا نابود شده ، وزارت سحر و جادو فرانسه تو آتش سوخت و هیچ بازمانده ای نداشت 🙄
ـ شوخی میکنی ؟ 😨
ـ نه ، هرچی سریعتر آماده شو 🤐
لیلی چوبش را گرفت کلاهش را بر سر گذاشت و همراه جیانا رفت . همه در سالن اصلی اداره کاراگاهان ایستاده بودند . گروه ها از هم جدا بودن و سرگروه ها جلو هانها ایستاده بودن . جیمز ، آلبوس و جیانا جلو ایستاده بودن و رون مقابل آنها ایستاده .
ـ خب زمان برای تلف کردن نداریم 😟 پنج تیم از آلمان به پاریس رفتند تا وضعیت پاریس رو برسی کنند 😐 ولی ما هنوز زنده ایم به شهر منچستر میریم و همه چیز رو برسی میکنیم 🙄 همه چیز تا حد امکان باید طلسم استفاده شده و شخص پشت این حمله رو کشف کنیم 😔
با توجه به محدود بودن زمان گروه از طریق نقطه عبور به منچستر منتقل شد . جایی میبایست پایگاه کاراگاهان در منچستر میبود . از هرطرف می دید کاملا سوخته بود ، درخت ها تنها یک تنه اصلی و نیم سوخته از آنها باقی مانده بود . ساختمان ها شیشه هایشان ذوب شده بود و در ها از بین رفته بودن و اسکلت های زیادی روی زمین پخش شده بودند .
ـ این حقیقتا جنایته 😔
ـ آروم باش لیلی ببین منبع ببین خسارات از کجا بوده 😒
ـ تقریبا ۵۷۰ هزار نفر سوختند و مردند 😐 ... دستاورد عظیمی برای سالازاره 🙄 تا حالا هیچ ابر شروری زاده نشده چنین کار بتونه انجام بده 😶
یک کاراگاه کنار جیمز ظاهر شد و مطلبی را در گوشش گفت .
ـ اشتباه میکنی آلبوس 😭 ۵۷۰ هزار نفر نه . بیش از دو میلیون شش صد هزار نفر تو یک روز مردند 😔
ـ تو پاریس هم همه مردند ؟ 😐
ـ وزارتخونه ظاهرا آسیب دیده ولی نصف کارمنداش زنده موندن 😔 همه رو بردن به یک درمانگاه 🙄
رون نگاهی به اطرافش انداخت چیز زیادی به چشم نمی آمد . همه جا کاملا سوخته بود . کاراگاهان با انجام چند طلسم آشکار ساز از عامل جادو مطمئن شدند . هیچ ماده سوختنی ای بکار نرفته بود و جادو از جنس اتش بوده ناگهان ظاهر شده و سپس از بین رفته . کاراگاهی به نام نئومی اسپارکلت که دوازده سال پیش از گروه ریونکلا فارغ التحصیل شد بود جلو آمد . با دست زدن به یک تکه آهن که قبلا ذوب شده و اکنون سفت شده .
ـ دما آهن بیست و هشت درجه و دما هوا بیست شش درجه هست ... .... ... .... طی دوازده دقیقه شد بیست و هفت درجه ... اون فولاد ذوب شده پس دما بیشتر از هزار پانصد درجه بوده و ذغال درختا ذوب نشده که یعنی دما کمتر از سه هزار درجه بوده 🤔 با کمی محاسبات .... بین ... ۱۳۰ تا ۱۴۲ دقیقه از زمان حمله گذشته 🙄 یعنی دو ساعت پیش حمله شده 😔
دومین قسمتی بود که تو یک روز گذاشتم 😅 امیدوارم خوشتون اومده باشه 🙂
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
از برگشتنت خوشحالم
پدر و مادرش رو هم به خاطر همین از دست داد و تنها علامت باقی مونده یه زخم روی دست چپشه
مثل هری درواقع 🤔 مشکلی که دارم بهش فکر میکنم اینه که زمان تواد جیانا مار زبون باقیمونده هری بود و دلفی ، که دلفی هم سال ها بعد به هویت واقعی خودش پی برده بود 🙄
ولی بازم میتونم بهش این قدرت رو از یک راه دیگه بدم ، همچنان که قدرت های ویژه ای رو قراره به بعضی ها از نسل های مختلف بدم 😅
نه جیانا تو پنج سالگی مار زبون شد و یکی دیگه از بازمانده های خاندان اسلیترین باعث این شده باشه میتونه باشه...میگم اگه دوست نداشتی هم مشکلی نیست زیاد پیچیده بشه شاید😂😂
البته نه کاملا مثل هری ... اون طوری زیادی خب عجیب میشه و افراطه😂😂تو یه چیزایی نباید زیاده روی کرد
فقط یه چیزی یادم رفت بهت بگم اون موقع جیانا هم تو بچگی طی یه حادثه مار زبون شده ولی به کسی نگفته
کمی سخت شد 🤔 البته با یک تیکه از داستانم الان قابل توجیه میشه ، همونجا که مار به لیلی میگفت بیا ، جیانا هم صدا رو شنیده باشه 🙄 سعی میکنم راهی پیدا کنم 🙂
داشتم به همین فکر می کردم😂
عالییییییییی بود نی سان خیلی عالی
جیانا رو خیلی خوب درست کردی
ممنونم 🙂 ایده اش رو تو دادی ولی خیلی کاربردی انگار نیاز داستان بود ممنون 🙂
خواهش می کنم گرچه ذهن خلاق خودته که همه چیز رو جور میکنه
خواهش می کنم گرچه ذهن خلاق خودته که همه چیز رو جور میکنه