
ملودی : تو اتاق نشسته بودم. اریک کتش رو مرتب کرد و گفت : تو نمیای؟ گفتم: بیام ببینم چطور دو تا از بهترین دوستام دارن از فرانسه میرن؟ نگه قرار نبود اریکا بره چطور شد الان مایا هم باید بره؟ گفت : همین که دیشب راشل تو بیمارستان م.ر.د تنها سرپرست الین میشه اریکا پس مجبوره بره و مایا هم باید برگرده پیش خانواده اش. امروز آخرین فرصت دیدار هست میای بریم فرودگاه یا نه؟ گفتم : میام پایین خداحافظی میکنم بعدشم کار دارم گفت : راستی من با وکیلم حرف زدم گفت برای ط.ل.ا.ق یکم زمان نیاز هست. گفتم : آهان باشه . با هم از پله ها رفتیم پایین . مایا و اریکا هر دو منتظر بودند ، الین روی ویلچر بود . مایا گفت : ملودی جونم دلم برات تنگ میشه . گفتم : منم دلم برای هر دوتون. بغلشون کردم. اریکا گفت : خیلی دوست داشتم برای آهنگ پیشت میموندم ولی نمیشه گفتم : دلم برای هر دوتون تنگ میشه اریکا گفت : قرار نیست برای همیشه بریم به دیدنت میایم . مایا گفت : کریسمس پیشاپیش مبارک ، گفتم : ولی باید برای کریسمس حتما بیاین . اریکا و مایا با هم گفتند : سعی میکنیم .
ملودی : به آقای مارسی زنگ زدم:■بله ؟ ○ ملودی هستم ؟ ■ چیزی شده ؟ ○ از روند کار سوال داشتم ■ همه چیز آماده است ! ○ عالیه خداحافظ تلفن رو قطع کردم. مارک که رفته بود مدرسه . سارا هم خرید بود . مری هم هیچ وقت نبود . یکم قهوه خوردم و ناگهان چیزی فهمیدم . اگه میراندا ق.ا.ت.ل آلیس و کلویی هست یعنی ممکنه تصادف هم زیر سر میراندا باشه؟ میراندا دنبال چی هست ؟ میراندا راین . تو تحقیق هایی که انجام دادم چیز خاصی درموردش نبود ، فقط پدرش گم و گور شده و نشانی نداره و اسم مادرش هم لوسی هست ، خواهر و برادر هم نداره ! واقعا گیج شدم . گرامافون رو روشن کردم و به صدا گوش دادم . مری : ساعت 4 صبح از خونه خارج شدم تا کسی متوجه نشه . به زور رسیدم به جایی که باید میرسیدم . زنگ رو زدم :♧بله ؟ ♢مری هستم ♧بیا تو وارد خونه شدم. در رو محکم باز کردم و گفتم : مثبت هست !♧ شوخی میکنی مری ؟ ♢نه جک ! مثبته حالا باید چیکار کنیم ؟ ♧ این اصلا مهم نیست که نقشه داره بهم میخوره مری مهم الان این هست که مثبته ! ♢ جک منم خوشحالم ولی اگر مشکلی پیش بیاد ..... ♧ نه عزیزم ! مشکلی پیش نمیاد من پیشت هستم . فلش بک به چند روز قبل از دعوا مری و جک :♧ مطمئنی یکی تعقیبت میکنه ؟ ♢ نه تنها مطمئنم بلکه میدونم خود کارلوس هست ! ♧ شیطونه میگه که بزنم .... ♢ نه جک من و تو باید یک فرصت برای دعوا پیدا کنیم مثلا برای تولدم ♧ چون من کلی برنامه ریختم برای .... ♢ جک این دعوا باید درست اتفاق بیفته اگه بتونیم کارلوس رو گیر بیاریم میتونیم خیلی به ملودی کمک کنیم ....اییی ♧ حالت خوبه ؟ ♢ این چند روز حالم بده باید برم آزمایش بدم.
(پایان فلش بک )♧ من ازت محافظت میکنم هم از تو هم از اون بچه ♢ جک تا تو باشی من خیالم راحت هست ♧خواهش میکنم پرنسس من ! ( خب بسه دیگه وارد حریم خصوصی نمی شویم حالا که شیپ جری رو برگردوندم بریم سر یک چیز مهم ) میراندا: امشب بالاخره به خیلی چیز ها می رسیدم. € خانم داییتون رسیدن ! با لبخند گفتم : اوه دایی عزیزم ! روی صندلی نشستم . پام رو انداختم رو پام. اسلحه ام زیر دامنم مخفی کردم . گفتم : بگید بیاد تو ! آدامس رو همانطور می جویدم. وارد شد و تو چهارچوب در همون کسی بود که مال گذشته ها بود . صورتی خندان . از لبخندش متنفرم ■ سلام بر خواهرزاده عزیزم ! ⊙ دایی جان ! ■ چه خبر از لوسی ؟ ⊙ حالش عالی هست ■ تو گذشته میدونستی که من و بابا و مامان و مادرت تو یک مدرسه درس می خوندیم ؟⊙ با تام و میلدرد ؟ ■ میلدرد سال آخر اوند ولی تام بود . ⊙ خب درمورد پدر و مادر اریک چیزی داری بهم بگی ؟ ■آره خب ! مادر اریک از پدر اریک متنفر بود ! به همین سادگی ⊙ چیز خاصی نبود.■ خب خواهرزاده قشنگم ! تازگی ها کار بدی نکردی ؟ ⊙ نه دایی کار های همیشگیم بود تو چی ؟ ■ همه چیز امشب تموم میشه ⊙دیگه داریم به آخرای این بازی نزدیک میشیم .■ فقط تو مطمئنی ؟⊙آدما الکی یه باند راه نمی اندازند . دکتر گفته :ok ■ پس منم میگم ok راستی تو دلت یک شوهر از خودت بزرگتر که فامیلت باشه نمیخوای ؟ کسی مثل من! اسلحه رو آروم از زیر دامنم کشیدم بیرون و سریع گذاشتم رو مخش و زمزمه کردم: کارت رو درست انجام بده
کارلوس: دلم برای مری تنگ تنگ شده بود . اون دیگه ع.ا.ش.ق.م شده بود ! اون میشد همسر من و بعد با هم میراندا رو نابود میکردم. سیگارم رو خاموش کردم و به آهنگ گوش کردم و باهاش شروع به رقص کردم ،رقصی که باهاش از پرنسسم خواستگاری میکردم. ( بچه یک آهنگ پیدا کردم به اسم brother Louie خیلی خوبه ) مری : جک داشت غذا برام درست میکرد . دستی روی شکمم کشیدم. ازت مراقبت می کنم کوچولوی من !تو پرنسس من و بابات هستی ! دختر کوچولوی ما ! وقتی دکترا گفتند به احتمال زیاد دختره خیلی خوشحال شدم. ملودی همه چیز رو بالاخره بهت میگم ولی الان امنیت این کوچولو از همه مهمتر هست ! اگه بتونم همسر جک بشم آینده خوبی خواهم داشت . هر دو ع.ا.ش.ق هم هستیم . تیانا : £ همه چیز آمادست خانم. دستکش هام رو پوشیدم و اسلحه رو مسلح کردم. نگاهی به تامسون انداختم . تو قفس خوابیده بود . وارد ماشین شدم . برای اینکه کسی شک نکنه من قراره نقش یکی از مهمون های رئیس رو بازی کنم .با این مدارکی داشتم همه چیز به نفع ما بود . موهای صورتیم رو دادم عقب . € شما باید خانم تیانا مگاس باشید ؟ گفتم : به تو ربطی نداره
ملودی : دنبال یک لباس خوب برای کنسرت بودم. علاقه ای به لباس های اریک نداشتم .اریک امروز رو نرفته بود شرکت و داشت فوتبال می دید . سارا هم داشت غذا می پخت . از پله ها با عصبانیت اومدم پایین. اریک پرسید : چی شده ؟ گفتم: هیچی ! نشستم ب.غ.ل.ش . اریک گفت : لورا زنگ زد گفت وکیل تونسته کار های ط.ل.ا.ق.م.و.ن رو انجام بده شب بعد کنسرت برگه ها رو نیاره اینجا . چشم هام رو بستم . قلبم میگفت : ملودی خنگ! داری از دستش میدی ولی غرورم و مغزم می گفتند: داری از دستش میدی ؟ ولش کن بذار بره. پرسیدم: عروسیت با لورا کی هست ؟ گفت : 25 ژانویه .دقیقا روز تولدم ، ع.ش.ق.م به ع.ش.ق.ش میرسد چه جالب! گفتم : اریک تا حالا شده یکی از رو از ته قلبت بخوای ولی مغزت بگه نه ؟ گفت : نه ! فکر کردن بهش حالم رو بد میکنه . گفتم : ببین اریک من باید بهت ..... _ دینگ دینگگگگگ تلفنم رو برداشتم، ناشناس بود . اریک گرفت و گذاشت رو بلندگو . بهش چشم غره رفتم و گفتم: بله بفرمایید ؟ € خانم ملودی میرکیز ؟ ♡ بله € من از زندان تماس میگیرم پدرتون ک.ش.ت.ه شدند!
آنچه خواهید خواند : خوب بخواب ..... این امکان نداره ....... ممنونم ازت ....... این معرکه است....... یه لحظه هم واینستا! ....... ع.ش.ق فقط تو قصه هاست ..... دیگه کسی رو جز تو ندارم پس نکن ..... اون حتی پدرم نبود !( راستی تا حالا بازی Mr Love: Queen's Choice رو انجام دادید ؟ )
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پس پارت بعدی رو کی میزاری؟
گذاشتم
پارت بعدو کی میذاری شهید شدم... 🗿🚬💔
من نمیخواهم پرنسس باشم منتشر بشه و بعد می نویسم که بذارم
اون کی میاددد😿
تو بررسیه من از کجا بدونم 😐
در کل مثل همیشه عالی 🤧
مرسی قشنگم
عالی بود
نمی دونم چرا بغضی شدم
بخاطر اینه که داره داستان تموم میشه؟
یا اینکه مولودی داره جدا میشه؟
یا اینکه پارت بعد به احتمال صدرد درصد یه پارت پر حرصه به لطف میرندا
مرسی
همه ی گزینه ها
بلاخره بعد مدتی یه اتفاق خوب افتاد امیدوارم دیگه خراب نشه😊💔
مثل همیشه عالیییییییییییی💝😍🥰
ممنون ❤❤❤
عالیی
یسسس بالاخره تام م**رددد
فاز خوشحالی*🗿
وای شیپمممم جک و مرییی وای توم گذاشی جری؟🗿منم تو ذهنم همین بود🗿
مرسییی
آره منم گذاشتم حرف یه چند تا دیگه ام تو ذهنم بود که اصلا قابل فهم نبود
اها
دنبال راه چاره می گردم برای این مشکلات
بگرد
مثل همیشه بی نظیر بودددددد❤️❤️
مرسی ❤💖
ببک-