سلام اینم از پارت 2 رمان من امیدوارم دوست داشته باشید💎
امیلی بگووو وای تیم وقتی اعصبی میشی خیلی وحشتناکی باشه میگم ای خدا چطوری بگم همه بشنون چیشده باز🤦🏼♂️ جیمین توی پیجش ای خدایا خیلی خوبه چیشدههههههه یک آرمی رو اذیت نکن باشه تیم استوری گذاشته که میخوان بیان ترکیه و کنسرت بزارن یا خدا قلبم تیم حالت خوبه😥 آره خوبم بیا بریم از میکروفون مدرسه بگیم بریم بریم آقای مدیر ما میخواستیم یک خبری به آرمی ها بدیم خب... من چیکار دارم میخواستیم از میکروفون بگیم باشه مشکلی نیست رفتم پشت شیشه و میکروفون رو گرفتم امیلی بگو بگو باشه اهم اهم صدا میاد آرمی های عزیز لطفا به صف وایسین جلوی من مرتب توی حیاط (البته تایم مخالف رفته بود) همه ی مدرسه صف گرفتن😂 خب من رفتم توی پیج جیمین و استوری گذاشته بود که میخوان بیان ترکیه و کنسرت بزارن😄
همه ی مدرسه جیغ و داد میزدن و هورا و سوت میکشیدن ما کارمون تموم شد آقای مدیر خیلی خب میتونین برید فردا تولد من بود و من مدل مدرسه بودم و خوشگلترین دختر مدرسه ی این محله نامگذاری شده بود توی مدرسه و اداره ی مدرسمون ثبت شده بودم🙂 2 ساعت قبل از مدرسه از خواب پاشدم لباسام رو مامانم دیروز شسته بود و من 16 سالم میشد لباسام رو اتو کردم موهام رو فر کردم و بازشون گذاشتم کفشای اسپرت اکلیلی صورتی رو پوشیدم کیفم بی تی اس بود و یک پیکسل بی تی اس بهش آویزون کردم و راهی مدرسه شدم
رفتم یک سری به خانم سولا زدم و ساعت 11 ظهر بود مدرسه ی من ساعت 1 ظهر شروع میشد تا 7 عصر دیگه تقریبا ساعت 11 و نیم بود که به طرف مدرسه راهی شدم توی راه رفتم توی پیج نامجون که دیدم از هفت بلیت ترکیه عکس گذاشته از خوشحالی داشتم میپریدم وسط خیابون زیرش نوشته بود فردا منتظر کنسرت مون باشید 8 شب تا 12 شب منم که تشنه ی کنسرت بی تی اس بودم رسیدم دم مدرسه دیدم مدرسه خالیه گفتم مگه ساعت چنده دیدم 12 و نیم هستش چون توی راه غذا هم خوردم تعجب کردم فکر کردمه کلاس شروع شده با تموم سرعت رفتم طرف ورودی سالن به کلاس🚶🏼♀️ که یهو...
که یهو دیدم تموم مدرسه برام جشن تولد گرفتن خیلی خوشحال بودم یک کیک هفت طبقه هم آورده بودن که روش عضو های بی تی اس رو چاپ کرده بودن خیلی حس خوبی داشت همه ی کادو از طرح بی تی اس بود😄 امروز هم تموم شد رفتم سمت خونه خوشبختانه فردا پنجشنبه بود و نیازی به مدرسه نبود رفتم با لباس مدریه گرفتم خوابیدم ساعت رو روی 3 و نیم ظهر فردا کوک کردم چون فردا کنسرت بود باید هزارتا کار میکردم با رویای بی تی اس خوابم برد
ساعتم زنگ خورد و برعکس همیشه از جام پریدم و به سمت حموم دویدم و به همه ی اعضای خانواده ام سلام کردم توی خونوادم فقط من و خواهرم آرمی بودم داداشم که اصلن تو باغ نبود میگفتیم یک شعر بخون میگفت جواب با ماشین حساب من میشه 260 خیلی غیر طبیعی بود😐😶 به مامان و بابام گفتم من و اجی امروز میخوایم بریم کنسرت داداش تو نمیای؟ گفت توانا بود هر که دانا بود😐😂 گفتم باشه باشه اجی برو آماده شو Ok امیلی:رفتم توی اتاقم در رو بستم یک شروع گفتم و شروع کردم رفتم سراغ ارایش یک سایه ی سیاه و یک رژ لب کالباسی زدم
یک رژ گونه ی قرمز زدم موهام رو فر کردم و رنگ موی ساعتی بهش زدم که صورتی بود دو گوشی بستمش و رفتم سراغ کمدم یک سرهمی لی داشتم پوشیدمش و یک کفش سفید مشکی پوشیدم کیف بی تی اسم رو زدم روی دوشم رفتم سراغ آجیم آماده ایی آره بریم تاکسی گرفتیم و رفتیم ساعت 7 و نیم شب بود وارد سالن کنسرت شدیم و ردیف پنجم بودیم نزدیک 3 میلیون نفر آدم توی سالن بود تقریبا ده دقیقه گذشت گرم صحبت با آجیم بودم که همه جا تاریک شد منم داشتم از خوشحالی گریه میکردم😂 یهو علامت بی تی اس روی صفحه ی سالن نشون داده شد همینجوری ادامه پیدا کرد و یهو هفت نفر از پایین اومدن بالا همه جیغ میزدن جیمین گفت سلام وای من رو بگید منم گفت سلام زندگیمممم امیلی چت شده وااا مانا نمیتونم خودمو کنترل کنم بی احساس
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
😍خیلی خوب بود😍
تنکص لاوم:)