8 اسلاید صحیح/غلط توسط: Narina💜 انتشار: 4 سال پیش 262 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام امیدوارم خوشتون بیاد😄😊
خب این پارت فلش بکه به وقتی بچه ای وقتی مادرت فوت کرد و چه اتفاقاتی بعدش میوفته و بابات کیه هه مین کیه همه ی اینا تو این پارت میفهمین کیه ☺
فلش بک :
از زبون تو:
امروز تولد ۹ سالگیمه اما اگه باز مامان و بابام دعوا کنن اصن خوش نمیگذره
مامانت: یونا مامان بیا لباساتو عوض کن هرروز که یک دختر ۹ ساله نمیشه بدو بیا مامان ...
رفتم لباسامو عوضکردم یک لباس خیلی کیوت پوشیدم الان تولدم شروع میشه همیشه تو تولدام.بجز مامانمو و بابام کس دیگه ای نیست😔
من حتی یک دوستم ندارم چون بابام میگه خطرناکه و تو دختر یک تاجری (بابات یکی از معروف ترین تاجرای دنیاست) خیلی ها قسط گرفتن جونتو دارن اما آخه کیا میخوان منو پخ پخ کنن ؟ امروز تولدمه باید خوشحال باشم اوهوم (نیم ساعت بعد) الان میخوام شعمای کیکمو فوت کنم مامانم میگه قبلش ی آرزو بکنم باید آرزومو یجوری بگم ک مامان و بابا بفهمن پس آرزومو بلند میگم تا بفهمن آممم آرزو میکنم با مامان و بابا بریم مسافرت بدون بادیگاردا و مامان و بابا باهم دعوا نکنن
مامان و بابات بخاطر تو قراره امروز راهی سفر بشین
تقریبا یه مقصدتون رسیده بودین که .. یک ماشین باهاتون تصادف میکنه تو آسیب زیادی نمیبینی فقط سرت شکست و باباتم فقط یک میله میره تو پاش ولی مامانت ضربه خیلی شدیدی به سرش خوردا و رفته تو کما ..
از زبون تو: فک کنم الان دو ماهه مامان تو کماعه کی میخواد بیدار شه .هقققق . مامانییی. (همرو با گریه میگی)مامان خوشگلم مامان مهربونم بیدار شو خواهش میکنم مامانی ترکم نکن 😭
بابایی معلوم نیست کجاس 😢 چرا باید الان منو و تو تنها بزاره؟😢میگم بابا کارشو از ما بیشتر دوس داره نگو نه 😢
اگه دوسمون داشت الاننننن کجاستتتت ها چرااا دختر ببختشو ول کرده؟؟؟چرا تو رو ول کرده ؟😭😭
ازش بدم میاد ازش متنفرم 😢😢
ایناهاشش آقا پیدا شد😢
چرا من هیچ غمی تو صورتش نمیبینم مثلا زنش تو کماعه 😢😢
بابات:یونا بابا خوبی؟
_هیچی نگفتی
بابات:یوناااا جوابمو بده
بازم هیچی نگفتی و دوباره روتو کرده به مامانت و از پشت شیشه نگاش میکردی
بابات:ببینی یونا باید ی چیزی بهت بگم دکترا میگن دیگه مامانت بهوش نمیاد😔 میخوان دستگاهارو ازش بکشن منم موافقت کردم ک اعضای بدنشو اهدا کنن تو م .. ممشکلی نداری؟
_پس بزار مامان به عنوان یک فهرمان بره 😭
تو:مامانو خاک کردن 😭 مامان جون (مامان بزرگت)میگه مامانم هیچوقت منو ترک نکرده چون اون تو قلبمه فک کنم درست میگه 😢این صدای چیه ؟ بابا داره چیکار میکنه ؟بزار برم ببینم چیکار میکنه ؟
باباتو میبینی با یک زن 😢 چی این نمیتونه واقعیت داشته باسه؟؟بابااا یعنی خوشحاله ک مامان مرده😢😢 اون انگشتر تو دست زنه چیه؟یعنی زنشه؟اون ب مامان خیانت کرده ؟ چرا بابا همش رو دلش دست میکشه و میگه منتظر اون روزم ؟ منظورش چیه؟ یعنی اون زن از بابا بارداره؟؟ یعنی اون قراره بشه مامان ناتنیه من؟؟
نه ای ایی این امکان نداره 😢(سریع رفتی تو اتاقت و پریدی رو تختتو شروع کردی به گریه کردن)
________________
یک سال بعد
الان با مامان جونت و بابا جونت زندگی میکنی نمیتونستی تو اون خونه با اون خانم و اون بچه باشی برای همین با بابابزرگت و مامان بزرگت زندگی میکنی الان زندگی خوبی داری و کلی دوست پیدا کردی اما بابات مجبورت کرده با ی پسر دوست شی و هیچوقت نباید باهاش قهرکنی یا کات کنی اسمش هه مین خیلی اذیتت میکنع بخاطر اون چون تهدیدت کرده بود میره سراغ دوستات با همه ی دوستات حتی بهترین دوستت کات کردی تا اون نره سراغش اون از تو بزرگتره تو ۱۰ سالته او ۱۶ به بابات گفتی ک اذیتت میکنه ولی اون براش مهم نیس و میگه اگه ب بابا و مامان بزرگت چیزی بگی دنیارو برات تبدیل به جهنم میکنم پس جرئت نکردی ب مامان و بابا جونت چیزی بگی از موقعی ک با هه مین دوست شدی چهار سال گذشت الان ۱۴ سالته دیگه تنها زندگی میکنی چند وقت پیش باهاش کات کردی و اون رفت آمریکا باباتم رفته سوئد خیلی خوشحالی ک از دستشون خلاص شدی الان دوباره با دوستات دوست شدی و کلی دوست جدید هم پیدا کردی
پایان فلش بک :
صب از خواب بیدار شدی لباساتو عوض کردی و صبحونتو خوردی و دست و صورتتم شستی دیگه داری راهی میشی بری دانشگاه درو باز میکنی ک با چهره جذاب و کیوت جیمین ک یک شاخه گل رز تو دستشع مواجه میشی
جیمین : سلام پرنسس خوب خوابیدی؟ امروز من میرسونمت دانشگاه
تو : سلام جیمین 😊 آره خوب خوابیدم تو چطور ؟ بیا تو دم در بده
با جیمین میرید تو
تو : چی میخوری برات بیارم ؟
جیمین : هیچی . دانشگاعت دیر نشه ؟
تو : ی چی بگووو دیگه .. نه دیر نمیشه چون با اتوبوس میرم و حوصله ندارم با ماشینم برم یک ساعت زودتر راه میوفتم چون بیشتر موقعا تصف راهو پیدا میرم
جیمین : اووو خسته نمیشی ؟
تو : نوچ اتفاقا باعث میشه مغزم ی زره ازون فکرای بد خلاص شه
جیمین : میخوای باهام در موردشون حرف بزنی ؟ از دیشب همش بغض داری فک نکن نفهمیدم
تو: عاا من نه بابا بغض چی اصن بغض نکرده بودم
آم چیزه من دیگه برم دانشگاه (کیفتو برداشتی و رفتی سمت در )
جیمین : هی پرنسس یادت رفت گفتم میرسونمت 😅
اینم پارت ۴
امیدوارم خوشتون اومده باشه 😊💜
بای بای کیوتا 💜
کامنت یادتون نره 💜
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
خیلی خوبه💖💖💖
سلام پارت ۵ تو این اکانتیه که دارم کامنت میدم 😉
عالی بود:)
خیلی خوب بود پارت بعد رو زودتر بذار💖