
مرینت 🐞 وقتی وارد ماشین های شد تا با آنابل 🐰 و هری 🐉 بره مدرسه متوجه چیزی شد.🐞:واو آنابل 🐰 موهات خیلی خوبهههه!۰۰۰🐰:جدی؟خواه..دختر خالم رنگ مو ریخته بود تو شامپوم و موهام این رنگی شد.رنک اصلیشو بیشتر دوست داشتم.ولی خوشحالم که شما خوشتون اومده.:)۰۰۰هری به صندلی تکیه داد.🐉: آره راستش من تورو مدت زیادیه که تو مدرسه میبینم خوبه که یه رنگ جدید رو امتحان کردی.۰۰۰و تا مدرسه باهم شروع به حرف زدن کردن.🐉:هی بچه ها من امروز قرار بود با بردار های بزرگم برم کارنیوالی که تازه باز شده.شما میتونین بیاین؟۰۰۰🐞:آره من میتونم.آنابل هم....آنی 🐰 تو میای دیگه؟امروز کار نداری....۰۰۰۰🐰:آره منم حتما میام.۰۰۰پس قرار شده بود مرینت 🐞 با دوستاش بعد از مدرسه بره بیرون،اونم تو روزی که قرار بود به دلا تو خرید کمک کنه.شاید فقط یکی دو ساعت اونجا میموند،حتکا باید به دلا کمک میکرد.
مرینت 🐞 با دقت زیادی به درس گوش میداد،ولی یهو صدای جیغ و داد خیلی بلند بچه ها شروع شد.🐞:واییییی شما چطونه؟۰۰۰آنابل 🐰 دست زد و سر مرینت 🐞 رو چرخوند روبه پنجره،گردن مرینت رگ به رگ شد ولی این مهم نبود مهم این بود که بیرون پنجره حیاط مدرسه در از برف شده بود.چطوری اینقدر سریع این مقدار زیاد برف اومده بود؟هری🐉 به سمت مرینت چشمک زد.مرینت 🐞 معنی اون چشمکو میدونست،قرار بود خیلی زود با دوستاش بره اسکی.مطمعا همین که یه دریاچه یخ بزنه هری 🐉 مجبورش میکنه وسایل اسکی بخره.🐰:واو خیلی وقت بود اینقدر تو نیو یورک برف نیامده بود.آخیشششش الان اینکه کنار شومینه شکلات داغ بخوری خیلی میچسبهههه!۰۰۰🐞:موافقم.
مدرسه مرینت 🐞 اون روز به خاطر بازسازی زود تر تعطیل شد بنابراین مرینت 🐞 هم میتونست وقت بیشتر با دوستاش بگذرونه.🐉:هی مرینت🐞!گفتی که لایلا 🦊 و آدرین 🐱 الان باهات خوبن؟چرا به اونام نمیگی بیان؟البته اگه خودت راحتی.من هیچ اصراری ندارم ولی فقط میخوام رفتارشون رو با تو ببینم.۰۰۰🐞:راستی حرف اونا شد...ببین لایلا 🦊 واقعا خیلی خوبه،آدرین 🐱 هم همینطور.ولی آدرین 🐱 با لایلا 🦊 خیلی بده.لایلا حقش نیست هر روز بخواد برای گذشته از آدرین 🐱 سرکوفت بخوره.و خب میدونی آدرین 🐱 هم الان برای من خوبه...ولی به عنوان یه دوست نه مثل قبلا...۰۰۰🐰:من که فکر میکنم اگه ازت بخواد باهاش بری بیرون چشم بسته قبول میکنی.۰۰۰🐉:راست میگه.به نظرم بهتره به کسی زیاد وابسته نشی.و همینطور رفتاری که با لایلا 🦊 داشته حتی بعد از اینکه لایلا 🦊 عذرخواهی کرده هم یه سری چیزارو ثابت میکنه.لایلا 🦊 هم مثل تو واقعا آدرین 🐱 رو دو...ست داشت ولی آدرین 🐱 به جای اینکه عادی رد کنه،این کارو کرد.۰۰۰🐞:راست میگین...ممنونم،آنابل 🐰،هری 🐉.
اونا مدت زیادی توی کارنیوال بودن،زمان براون خیلی زود گذشت.همچنین اونجا سرد بود،خیلی سرد.البته برای مرینت 🐞 اینطور نبود.چون هری 🐉 طبق معمول نمیزاشت مرینت 🐞 احساس بدی تو نیویورک داشته باشه برای همین کتش رو داد به اون.آنابل 🐰همه اش میخواست یه چیزی به اونا بگه ولی همیشه حرفشو میخورد.🐰:هی بچه ها..چه خبر؟۰۰۰🐞:سلامتی، بعد چه خبر؟۰۰۰ولی جوابی نگرفت.مرینت 🐞 گوشیشو چک کرد دید یه تماس داشته از خونه،اما چون یه ثانیه زنگ خورده بود فکر کرد اشتباهی یه اون زنگ زدن برا همین گوشیش رو گذاشت کنار.شاید این یکی از بزرگ ترین اشتباهاتی بوده که مرینت 🐞 تا حالا تو کل زندگیش مرتکب شده.
مرینت 🐞 حدود چهار ساعت اونجا بود،زود تر رت خونه چون باید به دلا کمک میکرد.وقتی داشت برمیگشت خونه متوجه شد که یه نفر مثل همون هایی که تو پارک با لایلا 🦊 دیده بود داره با سرعت زیاد میاد سمتش،ولی اون موقع توی پارک بود کلی آدم اونجا بود قرار نبود آس...یب ببینه.ولی با کمال تعجب اون آدم از کنار مرینت 🐞 رد شد و فقط تنه ی آرومی به مرینت 🐞 زد.مرینت 🐞 سعی کرد با بیشترین سرعتی که میتونه بره خونه،کلاه هودی که هری 🐉 بهش داده بود رو گذاشت و بنداشو سفت کرد تا سخت تر شناخته بشه شاید اینطوری یکم احساس امنیت بیشتری میکرد.وقتی داشت راهش رو میرفت لیز خورد و افتاد رو برف های برای همین دستاش زخم شدن.از شانسش اون خودی حداقل ۸ سایز از ب خودش بزرگ تر بود برای همین آستین هاشو کشید رو دستاش و به راهش ادامه داد ولی این دفعه آروم تر نمی خواست بلایی سر صورتش بیاد.
میشه لایک و فالو کنی:)مرس. بچه ها شما فهمیدید گدرت خودی یعنی چی؟هری هودیشو داده به مری!اگه نمی دونید ترجیها یکم سریال قدیمی های دیزنی که سلنا گومز توشه رو ببینین🌚
مرینت 🐞 با عجله از پله ها بالا میرفت نمی تونست نرده هارو بگیره چون دستاش میسوخت.همسایه ی پایینیشون از خونه اش بیرون اومده بود تا گل های تو راه پله رو آب بده،وقتی مرینتو 🐞 دید جلوشو گرفت.؟؟؟:اوه مرینت 🐞 سلام عزیزم.متاسفم اینو میگم ولی سگاتوت خیلی بد پارس میکنن،پدر مادر منم پیر هستن ممکنه خوابشون دوباره به هم بریزه لطفا جلشونو بگیر.۰۰۰مرینت 🐞 وقتی حرف های اون خانم تموم شد با بی توجهی فقط از پله ها بالا دوید و گفت: چشم،حتما مشکلی دارن دیگه تکرار نمیشه!۰۰۰و سرعتش رو بیشتر کرد.مرینت 🐞 چند بار نزدیک بود از پله ها بیافته پایین ولی اینقدر نگران بود تعادلش خود به خود برمیگشت.هم چند تا آدم مثل همونایی که تو پارک بود کنار خونه بودن و هم رام و رامه سر و صدا میکردن.حتما یه اتفاقی افتاده.رام و رامه ۱۰ سالشونه خیلی پیرن،نباید سر و صدا کنن.اون هم اینقدر شدید که واحد های دیگه هم بشنون
مرینت 🐞 رفت تو اتاق خودش و داشت دلا و جورج رو صدا میکرد ولی کسی جواب نمی داد.رفت تو اتاق دلا و همون موقع پرت شد عقب چون جورج پرید توی بغلش.اونم نه تو حالت عادی توی حالتی که انگار صد و بیست سال گریه کرده.صورتش باد کرده بود و دست چپش جای سوختگی داشت.مرینت 🐞 نمی تونست کنترل خودشو حفظ کنه نقش نفس میزد به زور رو پاهاش وایستاده بود.🐞جورجی؟جورج جورج آروم باش یه دقیقه گریه نکن!جورج با توهم!۰۰۰ولی جورج نمی تونست جلوی گریه اشو بگیره.🐞:جورج!چی شده؟چه اتفاقی اینجا افتاده؟؟؟؟۰۰۰جورجی نمی تونست حرف بزنه چون اگه حرف میزد دیگه نمی تونست جلوی گریه اشو بگیره.آروم در گوش مرینت 🐞 گفت:ما...ما...مامان...۰۰۰🐞:دلا؟دلا کجاست؟جورجی دلا کجاست؟۰۰۰تما مدت داشت داد میزد.جورجی دست مرینت 🐞 کشید تا آشپز خونه.
مرینت 🐞 با چیزی که دید خیلی تعجب کرد.در عین حال ناراحت.دیگه نمی تونست رو پاهاش بایسته.دلا اونجا بود که رو زمین افتاده....
های گایس🗿چه خبر؟ایح ایح ایححححح میدونم این پارت داستان یکم زیادی همه چیز توش زود اتفاق افتاد.ولی خب دیگههههه🤧قول میدم پارت بعدی زود تر بزارم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ج.چ : چمدونم 😐 زندگیه خودشونه به من چه ؟
🗿عصیصم
😪😪😪😪😪😪😪
آدرین از هری جلو تره ولی تو داری داستان رو هرینتی میکنی
سلام یکی تو کامنت ها گفته بود که دستش خورده رو آدرین بنا بر این الان مساوی اند و هنوز مرینت 🐞 و هری 🐉 از هم خو..ششون نیمده.هری یکم ولی مرینت هنوز نه
عالی آجی ❤
اونا آدمای خواهر آنابل ان
دیگه تئوری های من ۷۰ درصد اشون درست ان
یه سوال طبق تئوری قبلی ام ستا خواهر آنابل هستش؟ اگه باشه این تئوری من درست در میاد
قاعدتا آسیبی که دلا دید کار همون مردان سیاه پوش هستش(ایهام رو حال کنین) که وقتی فکر کردن دلا مرده الفرار
عصیصم🗿تئوریت درسته
اگه پارت بعد نزاری حلالت نمیکنم🗿
صفحه ی نهمشم🗿
عالیییییییییی
مرسییی
پارت بعد......
ج چ : یکی اومده داخل خونه و اون آدم های سیاهم افرادش هستند .شاید اون یک نفر ستا بوده
آره:)
آره قشنگ معلومه آدمای ستا ان غیرازینا کیا میتونن باشن اسبای تکشاخ؟😐
چرا هی اسم ستا رو میبینم چهره یه دختر
کاملا موطلایی میاد جلوم😐
عالی
ممنون:)
بلاخرهههههه این غیبت ۱۰۰ ساله تمام شد😂😂😂😂😂😂
هعیییییییی
راستی تو پارت هجده تو یه کامنتم یکم تند باهات حرف زدم ببخشید