
سلام... پارتجدیدرمانم اومیدوارمخوشتونبیاد بخشیدکهانقددیرگزاشتم

《♧Unexpected love¡¿》 《♧عشق غیر منتظره¡¿》pt7 نامجون:/ و بازهم اون خواب {*نامجون قسم میخورم اشتباه میکنی به حرفام گوش کن ÷من با چشما خودم دیدم...*چجوری ممکنه که خودم چیزی ندونم نکنه فراموشی دارم هاااا (با گریه) ÷تو خودتو زدی به اون راه} #نامجون نامجوون ÷تو کابوسم غرق بودم که با صدای املی بیدار شدم ها چیشده #ساعت 8 و نیمه مگه نمیری شرکت ÷اخ اره #لباساتو بپوش بیا صبحونه بخور ÷باشه روی تخت نشستم و به خوابم فکر کردم خیلی ازارم میداد بلند شدمو رفتم دستو صورتمو شستنو لباسامو پوشیدمو رفتم پایین خاله روی مبل نشسته بودو کتاب میخوند املیم خوابیده بود رو مبل داشت گوشی نگاه میکرد -صبح بخیر جناب خوابالو #بیا صبحونه بخور ÷میل ندارم دیرم شده #مگه میشه صبحونه نخوری انرژی نمیگیری ÷گفتمکه گیل ندارم گشنم شد یهپچزی میخورنم -شب میای خونه ÷فک نمیکنم خدافس از خونه رفتم بیرون شب چیه کلن نمیام اینجا سوار ماشینم شدمو حرکت کردم سمت شرکت

ا.ت:/ با برخورد نفس گرمی به صورتم چشمامو باز کردم و با صورت کانگ هو مواجه شدم که دستاشو درو کمرم حلقه کرده بود به سرعت از تو بغلش اوندم بیرونو جیغ کشیدم ×ها چیه چیشده {با صدای خواب الود و ترسیده} *یاااا من تو بغل تو چیکار میکنم ×عایشش واسه این منو بیدار کردی *اره...توضیح میخوام فلشبک چشمامو باز کردم و با صورت ا.ت که روی تخت گذاشته بود مواجه از جام بلند شدمو براید استایل بغلش کردمو گزاشتمش رو تخت و خودمم گوشه تخت خوابیدم... پایانفلشبک ×ا.ت ینی تو به بهترین دوستت اعتماد نداری *م..من متاسفم کانگ هو ×نه مشکلی نیست..ساعت 8 و نیمه نمیخوای بری شرکت *واییییییی پاشدمو رفتم اتاق خودم دستو صورتمو شستمو لباسامو پوشیدمو رفتن پایین و صبحونه خوردم و کانگ هو منو رسوند شرکت
نامجون:/ رسیدم شرکت و رفتم بالا &روز خوش جناب کیم ÷روز خوش ÷منشی هانگ..خانم جئون نیومدن &خیر ÷اومدن بگین بیاد... نه بهشون بگید فردا یه سفری کاری سئول رو به مقصد نیویورک ترک میکنیم &بله جناب کیم وارد اتاقم شدم و کتمو انداختم و رو صندلیم و درحالی که قهوه میخوردم شهر رو تو بالا ترین نقطه نگاه میکردم "منعاشقشدم" یه ادم بی احساس و سرد که نمیتونه حرف دلشو بزنه عاشق شده کسی که حتی درکی از عشق نداره عشق چیه "چیزی که من تو زندگیم حسش نکردم" اما عاشق کی فردی که نامزد داره این غیر قابل درکه:) تو افکارم غرف بودم که با صدای در به خودم اومدم &جناب کیم این لیست شرکتای ماشین توی امریکا هست ×ممنون ا.ت:/ رفتم طبقه بالا میخواستم برم تو اتاقم که خانم هانگ از تو اتاق رئیس اومد بیرون و منو صدا کرد *سلام خانم هانگ کاری با من داشتید &سلام ا.ت رئیس گفتند فردا برایه سفرکاری سئول رو به مقصد نیویورک ترک میکنیم *من من چرا &تو و جناب کیم باید برید همیشه دو هوینگ همون شخصی که اومدی جاش با جناب کیم میرفت *اما..میخوایم اونجا چیکار کنیم &برید و با شرکت ماشینا قرارداد ببندید *عاا باشه ممنون رفتم تو اتاق خودم نشستن رو صندلیم "منبااقایکیمبریمامریکا"
کانگهو:/ ا.ت رسوندم سر کارش و خوردم روندم سمت شرکتم تو راه متوجه پورشه مشکی شدم که از اول راه دنبالمه پامو گزاشتم به پدال گازبرای گیج کردنش یهو پیچیدم سمت چپ و و بعد سمت راست انقدر سرعتم تند بود که گمم کرد وقتی فهمیدم که گمم کرده نگران ا.ت شدم اون محل کار ا.تو فهمیده گوشیمو برداشتمو به ا.ت زنگ زدم و جواب نداد نزدیک 12 بار بهش زنگ زندم و جواب نداد...
کم نوشتم ولی همین الان پارت هشتو میزارم ممنونم از کسایی که داستانمو میخوننو لایک و کامنت میزارن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
حمایت کنید دیگه😑
ببین...
عالی...
خدا...
گاد...
اصن نمیدونم چی بگم...خیلییییی قشنگ بور، خیلی قشنگ
منتظر پارت بعدی هستم
ممنمرگ🙂💔
خدا نکنه🫂