
سلام میراکلر ها
فردا : هتل 🏨 کلویی : خیلی خوب آلیا ما یک دشمن دیگه هم داریم دختر کفشدوزکی 😠 دختر کفشدوزکی خودخواه هست و خیلی هم مغرور اون ولش کن اما ارباب شرارت دوست ما هست و باید بگذاریم که ابر شرور مون کنه فهمیدی ارباب شرارت: سلام کلویی آلیا : این ارباب شرارت کلویی: هیش اره این ارباب شرارته ارباب شرارت: می خوای کمکم کنی کلویی : چه کمکی ؟ ارباب شرارت : ام آلیا کلویی : نگران نباش اون تو تیم ما هست ارباب شرارت: چجوری ؟!!! کلویی : داستانش مفصله - آهان + میگی چیکار داشتی 😑😠 - ام آهان من به محشونده نیاز دارم تا معجزه گر دختر کفشدوزکی رو بگیره + خب به من چی میرسه ؟ - تمام معجزه گر های دیگه + قبوله
🐾 سلام بانوی من 🐞 سلام گربه ی سیاه آماده ای که بریم 🐾 اره آمادم اما هیچ بلیطی هواپیمایی نیست که بریم دیروز تو اینترنت دیدم 🐞 ای خدا از دست تو مگه خودمون قدرت نداریم چرا با هواپیما بریم 🐾 😅😅 باشه پس بریم پلگ افزایش قدرت 🐞 تیکی افزایش قدرت و من گربه ی سیاه رفتیم توی فضا 🐾 حالا چجوری می خوایم پیداش کنیم 🐞 نگاه کن استوری گذاشته زود باش میریم همون جایی که گفته رسیدیم و در زدیم یک مرد اومد انگیسی حرف میزد 🐾 من انگلیسی بلدم Hello Lyle The truth is here. تجرمه : سلام لایلا راستی اینجا هست ؟
اون مرد انگلیسی گفت : Hello, no, there is no one with this name here, my dear, someone has come, they are looking for someone named Laila Rati 🐾اکی ببین میگه سلام نه کسی به این اسم اینجا نیست جانم یک نفر اومده اند دنبال یه کسی به نام لایلا راستی می گردند ( به انگلیسی حرف می زنند ) 🐞 اوه سلام خانم ایشون همسر شما هستند زن : سلام بله همسر من هست دنبال لایلا راستی می گردید ؟ 🐞 بله شما می دونید کجاست زن : اون ها چند روز پیش رفتند انگلستان 🐞 وات 🐾 بانوی من نگفته بودی انگلیسی بلدی 🐞 گودبایل زبان خودشون = 🐞 بیا گربه ی سیاه باید بریم لندن 🐾 از کجا می دونی لندنه اون گفت انگلستان 🐞 بیا فعلا بریم پاریس چون شب شد 🐾 باشه
رسیدیم پاریس من رفتم خونمون و گربه ی سیاه هم رفت تا فردا بریم انگلستان اما فردا عصر فردا کلویی: تو سابرینا فکر کردی من دوستت دارم نه خیر من دوستت ندارم تو برای من کلفتمی تو برده منی فهمیدی تو دوست من نیستی سابرینا: همیشه همین جوری بود کلویی کلویی : زود باش کیفم رو بیار چند وقتی هست که کلویی با سابرینا خیلی دعوا می کنه و بیش از حد بهش زور میگه و البته آلیا هم مثل کلویی به همه زور میگه سابرینا: کلویی من دیگه میرم خونمون کلویی : چی چی گفتی مگه بهت اجازه دادم که بری تو از این به بعد دیگه هیچ جا نمیری فهمیدی
سابرینا: چی این عادلانه نیست تو داری خیلی بهم زور میگی دیگه دوستت نیستم و بعد سابرینا با سرعت دوید کلویی: ها من چیکار کردم بخاطر معجزه گر دوستم رو فروختم سابرینا صبر کن ها نه سابرینا تو دوباره شرور شدی سابرینا هی سابرینا چرا من رو می بندی سابرینا: همین جا بمون کلویی کلویی : سابرینا ارباب شرارت: آفرین حالا برو خونه ی مرینت و گوشواره اش رو برام بیار
تمام امیدوارم که خوشتون اومد باشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)