
ناظر عزیز منتشر کن
ساعت نزدیک 4 صبح بود و تب ا/ت مقداری قطع شده بود اما تهیونگ بخاطر نگرانیش چشم رو هم نزاشته بود و هر چند دقیقه یکبار تب ا/ت رو چک میکرد که نکنه تبش بالا بره...همینطور که به چهره مظلوم ا/ت خیره شده بود توی فکر بود که حرفای ا/ت در مورد پدر مادرش درسته یا نه...احتمال میداد خرافی ا/ت بخاطر تب هزیون باشه اما اون مقداری از بداخلاقی های مامان باباش رو با ا/ت دیده بود..
با نوری که از بین پرده ها مستقیم به چشمش میزد چشماشو باز کرد ولی بخاطر شدت نور دوباره چشماشو بست...بعد چند بار پلک زدن تونست چشماشو باز نگه داره و فضای دور و برش رو برسی کنه...اروم از تویه جاش بلند شد با دیدن قاب عکسی کنار تخت تونست هدس بزنه که توی خونه تهیونگه...اتفاقات دیشب براش گنگ بود ولی میتونست بخش هایی ازش رو به خاطر بیاره مثلا وقتی اونطوری با مادر پدرش بحثش شد یا همون موقعی که کف خیابون نشسته بود و تهیونگ ب*لش کرد..اما بعد اون دیگه چیزی رو به خاطر نداشت... به قاب عکس خیره شد...تک تک اتفاقات اون روز رو دقیق به یاد داشت*فلش بک 3 سالگی ا/ت*ا/ت:داداشی تفلدت مبالکککک...تهیونگ ا/ت رو محکم ب*ل کرد و گفت:قربونت برم من پارسال خیلی تولد کسل کننده ای داشتم ولی از وقتی تو اومدی توی زندگیمون هر روزم از روزای قبل بهتره.*پایان فلش بک*
به فضای اتاق نگاهی انداخت...اتافی با تم سبز و سفید که یک تخت یک نفره و میز داشت...چیدمان اتاقش خیلی با سلیقه و خلاقانه بود چون روی دیوارش کلی پوستر و عکس بود و سقفش با ریسه های مهتابی آراسته شده بود...سمت در رفت و خواست بازش کنه که در از پشت باز شد...ا/ت اولش ترسید ولی بعد با دیدن چهره تهیونگ فقط قیافه یک آدم اعصبانی رو گرفت...تهیونگ:ا/ت بیدار شدی؟حالت خوبه؟ ا/ت تعنه ای به تهیونگ زد و خواست از در رد بشه که تهیونگ مچ دستشو محکم گرفت...تهیونگ:کجا میری؟؟ا/ت:خونمون...تهیونگ:تو که نمیخواستی بری...ا/ت:من کی گفتم نمیخوام؟ تو منو بی اجازه اوردی...معلوم نیست چیکارا هم کردی...تهیونگ:ا/ت منظورت چیه تو تب داشتی حالت بد بود خودت گفتی بیارمت خونه خودم...ا/ت:من همچین چیزی رو یادم نیست آقای کیم...تهیونگ:هه آقای کیم؟پس دیشب که خوب...ا/ت:ع*ضی منو چیز خ*و*ر کردی؟تهیونگ:ا/ت دارم میگم حالت بد بود میفهمی...ا/ت:حال من برای تو چه اهمیتی داره؟تو اونقدر پ*س*ت*ی که دیشب به من سیلی زدی...تهیونگ بخاطر اینکه ا/ت خاطرات دیشب رو به یاد نمیاره خیلی ناراحت بود چون اون رسما دیشب به ا/ت اعتراف کرده بود انا حالا ا/ت این موضوع رو به یاد نداشت...ا/ت با اعصبانیت دستشو از توی دست تهیونگ جدا کرد و سمت در خروجی رفت که با دیدن لباس تنش جا خورد...تنش یه پلیور مردونه بود و بخاطر سایز بزرگش تا زانو هاش اومده بود..ا/ت:پس لباسم کجاست؟تهیونگ:بخاطر بارون دیشب لباست خیس شده بود الانم روی طنابه(ناظر عزیز اگه میخوای بخاطر این قسمت منتشر نکنی باید بگم که بخاطر اینکه زمستونه ا/ت زیر هوایی یه بولوزم داشته و الان پلیور روی بلوزش پوشیده امیدوارم متوجه شده باشی) ...ا/ت سمت بالکن رفت و لباسشو برداشت و دوباره سمت اتاق تهیونگ رفت...پلیور رو درود و لباسشو روی بریزی که از قبل تنش بود کرد و از اتاق بیرون زد و پلیورو سمت تهیونگ پرت کرد...تهیونگ که از کارای ا/ت خندش گرفته بود گفت:االان تو قهری؟ا/ت:نه خیلیم آشتیم...تهیونگ:ا/ت من واقعا متاسفم من نمیخواستم اونکارو کنم...ا/ت:پس از اول نمیکردی..تهیونک نقش عمیقی کشید و گفت:ا/ت لطفا بیا بشین تا برات توضیح بدم..ا/ت:چه توضیحی؟؟تهیونگ:ا/ت من دیشب همه موضوع رو بهت گفتم..اما تو به یاد نداریش...ا/ت:پس همین الان بگو...تهیونگ:ا/ت...من...من دوستت دارم...ا/ت:هه منو؟خب معلومه که دوستم داری...تهیونگ:نه منظورم اینه که من یجور دیگه دوستت دارم...ا/ت:چجوری اونوقت؟؟تهیونگ:همونجوری...ا/ت:چجوری؟؟تهیونگ:ا/ت من..من..از همه ادمای زندگیم بیشتر دوستت دارم...ا/ت:این چه دلیلی برای زدن من داره؟(عصبی)تهیونگ:ببین ا/ت من...من فقط نمیخوام بقیه پسرا بهت نگاه کنن یا...ا/ت:همه این مدت به این دلیل مسخره؟یعنی من حق عاشق شدن ندارم؟تو چند وقت دیگه ا*دواج میکنی ولی من تنها بمونم؟تا کی میخوای منو از بقیه قایم کنی؟؟تهیونگ:نه من...ا/ت تهیونگ هل داد و به سمت در خروجی رفت و با اعصبانیت گفت:تو فقط منو آزار میدی...
شرط پارت بعد 20 تا لایک و 30 تا کامنت:)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
منی که با اس سه من. حرف شدم😔💔
😐
هعی روزگار وحشی📿😐باش دیگه نمیشم😔🪡
اس 3:وضیت ما نویسنده ها وقتی برای منتشر شدن تست باید مو به مو برای ناظر تعریف کنی😐
عالی💕💕
😂😂
اوم دوسش دارم
داستانم دوستت داره😂💖
خیلی ذوقق
پارت بعدی کو شرط ها انجام 🤕🤔
تروخدا به چهره مظلوم من نگاه کن🥹💜
عرررر چشم
اجی میشی 🙃✌🏻
ارههه
ستایش هستم بروبچ مین سو صدام میکنن ۱۱ سالمه تهران و شما کیوتی 😁
میا 13 تهران
میزاری یا میزاری
کدوم؟
میزارم😂
بیا اینم ۲۶ تا لایک با ۵۲ تا کامنت 😐
دیگه چی میخوای؟
پارت بعد پیلیز
چشم
شرایطو انجام دادن..
لطفاا
دارم مینویسم
عاالی
قلمتو دوست دارم
مرسی عزیرمم
عالى ميشه