
فایرا: مادر گفت: اوه فایرا عزیزم حدس بزن چی شده ؟ گفتم: مادر خیلی با عجله راه میری چی شده ؟ این نامه رو بخون . و از اتاق خارج شد.نامه از طرف کارل رایسان بود. سریع پاکت نامه رو پاره کردم و باز کردم. نوشته که .... بالاخره به خواسته ام میرسم! گفتم: نکنه خواسته اش من باشم؟ ♡ من مطمئن نیستم . برگشتم به عقب نگاه کردم . اون مو های سفید نکنه اون فلورا رایسان باشه؟ ♡ از دیدارتون خوشحالم خاله عزیزم ! گفتم: تو واقعا فلورا رایسان هستی ؟ ♡ معلومه که هستم ! دلم نمیومد موقع اون اتفاق اینجا نباشم ! ♢ منظورت چیه ؟♡ تو هیچ وقت به پدرم نمیرسی فایرا مالورد ! ♢ من به هر چی می خوام میرسم کوچولو ! ♡ نه نمیرسی ! ♢ من بخاطر اون یک کار یکم بی رحمانه کردم فکر نکن که ..... ♡ تو بخاطر رسیدن به پدرم خواهرت رو نابود کردی ! ♢ تو ....تو...تو از کجا میدونی ؟ ♡ فایرا مالورد من خیلی چیزا میدونم خیلی چیزا ! ♢ ببین اشتباه نکن ! این دروغه! ♡ رسیدن تو هم به دوک دروغه ترسیده بودم عقب عقب میرفتم . از پنجره به بیرون نگاه کردم ارتفاع زیاد ولی اون بوته گل .... آخرین امیدم این بود . دست هام رو به هم فشردم و گفتم: بلایی بدی به سرت میارم فلورا رایسان و پنجره رو باز کردم و پریدم.
فلورا: لحظه ای که فایرا پرید. بدجور ترسیدم . به سمت پنجره رفتم و بیرون رو نگاه کردم . اثری ازش نبود ! از اتاق خارج شدم و پله ها رو رفتم پایین . یک سرباز گفت : بانوی من! بانو هلن رو گرفتیم . گفتم: خوبه بانو فایرا فرار کرده کل عمارت رو بگردید . دندان رو روی هم می ساییدم . تو حیاط می گشتم که صدایی توجه ام رو جلب کرد : هیس! بانو فلورا ! این بالا . به بالا سرم نگاه کردم کنار یکی از چراغ های نفتی یک زن نشسته بود. موی سفید و چشم های آبی داشت . از چراغ نفتی اومد پایین و گفت : بانو فلورا من نورا هستم ، ♡ همسر جان؟♧ بله ، البته قبل از هرچیزی این گردنبند رو بگیرید ♡ این چیه ؟ ♧ من بال شما هستم بانوی من! ♡ صبر کن... بال ؟ اونا مگه ناپدید نشده بودند ؟ ♧ مثل اینکه جد من دوست نداشته جادوش رو تو گردنبند حبس کنه ♡ چطور حرف رو باور کنم ؟ ♧الان اسنو داره غذای شما رو میخوره و میگه : ای کاش انسان بشم ! ♡ باید چک کنم ....خب ولی تو یک مالورد هستی ! ♧ من جان مالوردی که اینجا زندگی می کند رو نمی شناسم ترجیح میدم ازش جدا بشم لطفا حرفم رو باور کن ♡ برو نزدیک عمارت اونجا باهات حرف می زنم ولی قبلش برای حقیقت .... دستم رو محکم رو قلبش گذاشتم و چشم هام رو بستم می تونستم جادوی درون قلبش حس کنم به تو کتاب می گفت : جادوی بال موج داره و این جادو موج داشت شاید باید باورش می کردم.
♧ البته تو اون گردنبند به جز قدرت من ، قدرت آتش هم نیست ♡ کجاست ؟ ♧ نمی دونم من برداشتم نبود♡ نورا تو جادوت رو به پسرت انتقال دادی درسته ؟♧ اره ولی یکم خودم دارم ♡پسرت رو پیدا کن و همه چیز رو بهش توضیح بده من بعدا دنبال اون بال می گردم . ♧ اطاعت بعد از رفتن نک را فورا کالسکه رو احضار کردم باید از اسنو و بوک هم توضیح می شنیدم. لیویس: وقتی از مادرم بعد مدت ها نامه گرفتم . از خوشحالی داشتم می مردم! تو نامه گفته بود به یکی از مناطق فقیر نشین امپراطوری بیام. یکم تعجب کردم ولی بدون جلب تعجب شنلم رو به سر کشیدم و از قصر خارج شدم. احتمالا جز من و نانسی و مادرم همه اعضای خانواده امون دستگیر شده باشند . سرعت رو تندتر می کردم تا بالاخره به اون مکان رسیدم. بچه ها با لباس های پاره درخواست غذا داشتند ، از گشنگی داشتند می مردند. من هیچی همراهم نداشتم جز یک نون برای غذا بعداز ظهر کلاغ ها . اون نون رو به دست یک دختر 7 ساله دادم و بعد به دنبال مادرم گشتم. تو تاریکی یکی از کوچه ها چشم های آبی برق پی زد به سمت کوچه . اون مادرم بود . از جاش بلند شد و گفت: لیویس عزیزم ! و بغلم کرد . گفتم:ممنون مامان ! نشستم روبه روش و گفتم : چرا فرار کردی ؟ ولی برای اولین بار بی مقدمه گفت : تو میدونی 4 بال چی هست ؟
گفتم:افسانه آکینا؟ گفت: درسته !و می دونی من جادوم رو از کی دارم ؟ گفتم: از جدت ؟ گفت: دقیقا و جد من یا مادر جد تو بال سوم بوده . گفتم: هان ؟ مامان شوخیت گرفته ؟ گفت: نه اکینا موقع مرگش برای اینکه سرچشمه جادو بمونه تبدیل به اقیانوس شد و اون 4 نفر به 4 بال اقیانوس معروف شدند اما آنها نمی خواستند از کسی غیر از اکینا فرمانبرداری کنند جادوشون رو تو گردنبندی گیر انداختند اما بال سوم فکر می کرد او متولد شده تا به اقیانوس خدمت کنه پس گردنبند رو برمیداره و تنها کسی میمونه که جادو بال رو حفظ میکنه و الان گردنبند دست فلوراست و تو بال سوم اون هستی ! گفتم: وای مامان مغزم پوکید ! پس بگو چرا یه شباهتی تو ظاهر داشتیم ! گفت: راستش این شباهت ما بخاطر این هست که موقع تولدم من کمبود خون داشتم پدربزرگ فلورا هم بهم یکم از خونش داد من تا مدت ها فکر می کردم به این خاطر جادو دارم! گفتم: مامان بعدا همه اینا رو برام تعریف کن ! گفت: باشه ولی الان برو پیش فلورا اون منتظرت هست !
فلورا : دوباره پرسیدم : پس یعنی شما می تونید بال اول رو برام پیدا کنید؟ اسنو گفت : می تونیم نوادگان بال های دیگه هم پیدا کنیم، گفتم: بچه ها شما بهترینید. _ تق تق ..بخشید بانو فلورا من میسی هستم . با لبخند در رو باز کردم و گفتم : میسی! خیلی وقت هست ندیدمت عزیزم!و محکم بغلش کردم. میسی با لبخند گفت : خوشحالم که سالم هستید ! می خواهید براتون یکم چای بابونه دم کنم؟ (بنا بر باور غلط بابونه یک نوع چای هست و دمنوش نیست) گفتم: ولی بابونه الان پیدا نمیشه ! گفت: پیدا می کنم و زود برمیگردم . گفتم : مرسی میسی و در رو بستم . رو به بوک نشستم و گفتم : بوک ! تو چرا انقدر ناراحتی ؟ گفت: نمی خوام آنقدر زود بزرگ بشی فلورا جونم ! و زد زیر گریه، گفتم:آرام باش ! من حتی اگه ازدواج کنم تو رو فراموش نمی کنم . اسنو گفت: راستی فلورا کتاب جدید ملکه اقیانوس در چه حال هست ؟ ( اگه به یاد بیارید یک کتابی بود ، مخصوص ملکه اقیانوس که آتش زده میشه و فلورا تصمیم میگیره جدیدش رو درست کنه:)) گفتم: 4 سال نبودم و خیلی اطلاعات وارد نکردم فعلا دارم درمورد مهم ترین اتفاق یعنی از دست رفتن بیشتر جادو می نویسم . _ تق تق بانو فلورا منم میسی یکم چای بابونه آوردم . در رو باز کردم و گفتم : اینقدر سریع؟ گفت: یکم تو اتاقم از قبل داشتم . گفتم : ممنون . نشستم رو مبل و پیسی رو به من برام چای بابونه ریخت ، گفت : من میرم که مزاحم نباشم و از اتاق خارج شد . فنجون رو به دست گرفتم. چند جرعه ازش نوشیدم و گفتم: ولی درمورد فایرا ....باید یه جوری گیرش بندازیم که. ........ اهه اهه اهه اهه اهههه ( سرفه و سرفه کردن ) افتادم زمین . سرم تیر می کشید و فنجون چای شکسته بود . دستم رو جلو دهنم گذاشتم...... این خون هست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا حالا ها من پارت بعد نمیدم ......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییئئییییی
میشه لطفا اینقد بدبخت رو مسموم نکنی
این مسموم شدن با بقیه فرق داره
صحیح
سخنی ندارم. فردا شهید میشی تسلیت😔🙏
من جوانم آرزویم دارم
میخواستی نکنی! تقصیر خودته....
😭
عــــــرررر پارت بعددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
باشههههههه
عالییییییییییییییی به غیر از آخرش
امیدوارم شاد تموم بشه
مرسی
شاید بشه شاید نشه
میدونسم تو چاییش سمی چیزییهههه حدسم درس بودددد😀(یجوری میگم انگا میخوام بمیره🗿🗿)
عالی بود♡
آفرین بهت حدست خیلی خوب بود😀😀
🗿👍