داستان جدیددددددددددد
سلام.....نمیدونم اسمت چیه.......نمیدونم اهل کجایی.......نمیدونی پسری یا دختر.......اما من میخوام داستکنم.......شاید یه جاهایی غمگین...خنده دار......عاش.قانه.....معمولی......خسته کننده......یا ساده باشه.......در هر صورت میخوام برات بگم توی این زندگی چه اتفاقایی برام افتاده.......خب من از ایران اومده بودم......از ده سالگی.......پدر و مادرم بعد از اومدنشون به کره خب خانواده شونو از دست دادن..........اما مادرم یه همسایه خوب پیدا کرد.......اما اون فقط همسایه نبود.......یه دوست همیشگی برای مادرم شد........عمو جانگ با پدرم دوست شد....و منم با پسرشون......پسر خیلی خوبی داشتن...از وقتی باهم دوست شدیم همش مراقبم بود.......هرکی تو مدرسه اذیتم میکرد اون باهاش دعوا میمرد.....مثل یه برادر بزرگتر.....حس وابستگی خاصی داشتم بهش.....
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
عالی🥺💖
اع منم به کاکائو حساسیت دارم😐
زیاد بخورم کهیرررر میزنمم🥲
باز بدبختی اینکه برای شکلات و کاکائو میمیرمممم
افرین
دقیقا منم همینجوریم
عاشق کاکائو هستم اما بهش حساسیت دارم
میخورم کهیر میزنم
یادمه کلاس دوم بود خیلی زیاده روی کردم
کارم به بیمارستان کشید
خوشحالم باهات اشنا شدم🌼
هیم🥲من در اون حد ک کارم به بیمارستان بکشه نه 😂💔
منم خوشال شودم🥺❤
عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی🫶🏻🫶🏻
پارت بعد بزار لطفا کیوتی😊😊...و اینکه یکم راجب مکان بیشتر توضیح بده
میشه پارت بعد رو بزاری لطفا🥲