
شرایط همون سی تا لایک*-* چه چیز بدی داره که ناظر رد میکنه اخه؟؟!!
ا/ت" داشتم با دانگهو توی حیاط بحث میکردم که جونگ کوک از پشت سرم گوشی رو از دستم گرفت.... ا/ت: مشکلت واقعا با من چیه؟!.. جونگ کوک: نمیخوام با اون پسره حرف بزنی!....( ا/ت با اخم بهش نگاه کرد....جونگ کوک سرشو پایین انداخت) جونگ کوک" هر دفعه سعی میکردم بهش بگم.... اما....اههه ( جونگ کوک تندی برگشت و رفت توی خونه) ا/ت" سعی کردم خودمو اروم نشون بدم و پرخاشگری نکنم... رفتم توی آشپزخونه و خواستم یه لیوان اب بخورم... که خدمت کار اومد آشپزخونه و کلی میوه رو گذاشت روی میز.... خدمت کار: ببینم کار نداری؟.... ا/ت: هان؟... خدمت کار: اه اگه بی کاری لطفا بیا کمکم کن این چند تا میوه رو تمیز کنیم.... ا/ت" احساس میکردم منو به بردگی گرفتن.... سرمو با عصبانیت بالا و پایین کردم و لیوان اب رو محکم کوبوندم روی میز.....( ا/ت چشم غره ای به خدمت کار رفت) ا/ت: میتونی از یه کُلفَت دیگ کمک بگیری!.....

ا/ت" رفتم توی همون اتاق که مال جونگ کوک بود... دراز کشیدم و پتو رو روی سرم کشیدم..... + اقای جئون یانگ مین کم کم داره اعتراف میکنه... اما خیلی مرموز حرف میزنه! دقیق و واضح جواب نمیده!... ( جونگ کوک بلند شد و سمت اتاق خالی رفت) جونگ کوک: ببینم هنوز قراره مارو بپیچونی؟ .... یانگ مین: من که دارم راست میگم!! جونگ کوک: کشته مرده ی ادمای راستگویی مثل تو ام!... یانگ مین: م من الماس هارو.... از زیر خاک پیدا کردم! اونا مال هیچکس نبودن! م من خو.دم اونا رو پیدا کردم! (جونگ کوک برعکس روی صندلی نشست « گرفتی؟ *-* شما فرض کن عکس👆 جونگ کوکه که جلوی یانگ مین نشسته😀👍؟ مثلاااا میگم بر نخوره :) »
جونگ کوک: هیچ کدوم از حرفاتو باور نمیکنم.... ولی بیا یه معامله کنیم!..... دخترت!........ واست چقدر اهمیت داره؟...... یانگ مین: خ خب..... اون....جونگ کوک: دوتا راه داری..... اگه واست اهمیت داره....دخترتو میگیری و الماس هارو میدی به من..... یانگ مین: آآ اون.... ( جونگ کوک با صدای بلند تری حرفشو ادامه داد) جونگ کوک: راه حل دوم.... اگه دخترت واست بی اهمیته باید اونو به من بدی.... و الماس هارو نصف میکنیم.... یانگ مین: نصف میکنیم؟.... جونگ کوک: اگه نمیخوای راه حل اول و انتخاب کن....
یانگ مین: ب باشه.... دومی رو انتخاب میکنم... فقط خواهش میکنم بزار از اینجا برم.... ( جونگ کوک نیش خند بزرگی رد و سرشو به نشونه نارضایتی و دست انداختن به یانگ مین تکون داد.... از اتاق بیرون اومد و رفت اتاق خودش....) جونگ کوک" وقتی ا/ت رو اونجا دیدم نزدیکش رفتم و روبروش پایین تخت نشستم.... لبخندی زدم و صداش کردم.... ا/ت" چشمامو باز کردم و جونگ کوک و دیدم.... نور خورشید از پنجره ی پشت سر جونگ کوک میزد تو چشمم، واسه همین نمی تونستم صورتشو واضح ببینم.... دوباره چشماشو بستم و پتو رو بغل گرفتم.... جونگ کوک: هی بلند شو.... چطور گرسنت نمیشه؟!.... ا/ت: بوی کیک وانیلی ای به مشامم میخورد.... چشامو باز کردم.... ا/ت: این بو از کجاست؟.... ( جونگ کوک اطراف و بو کرد) جونگ کوک: بوی چی؟.... حتما بوی غذاست بلند شو بریم پایین یه چیزی بخوریم.... ا/ت" وقتی جونگ کوک بلند شد تا بره بوی وانیل بیشتر شد و کم کم اون بو کمتر شد..... شکمم به صدا در اومده بود بلند شدم و کشی به خودم دادم.......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
همون طور ک معلوم شده بود یونجون هم میخواست منفی های خودشو آموزش بده تا بالاخره بتونه به هر نحوی شده اون پسر رو بدست بیاره
هلو🍪🥛
عاقا این پارت ۹ داستان منه 😂💛
برو سر بزن ضرر نمیکنی بیب🌝💕
ادمین پین کن خداوکیلی دیگه:|🤍
خیلی عادی اصن ..
ولی سر بایسم تا ابد گریه میکنم//:
"جیمین"
ج چ
ناراحتی از اینکه یه دختر دیگه با اوناس و خوشحالی برای سر سامون گرفتنشون
بیش از حد خوشحال میشم
نشسته ام به سایت تساوی نگاه میکنم😌😂
دریچه اه میکشم😌😂
که چرا این کاربر پارت بعدی رو نمیزاره وقتی همه شرایط انجام شده؟ 😂😂
پارت بعد چیشد
پارت بعد پلیز
آها راستی عالی بود داستانت
لایک ها هم بیشتر از ۳۰ تا شد باید پارت بعد رو بزارییی 😁
ج.چ: از یه طرفی ناراحت میشم که خیلی به ما اهمیت نمیدن و خوشحال هم میشم چون با اون نفری که دوستش دارن زندگی میکنن
ما رو تو کف نزار پارت بعدی بمولا یه فیک درست حسابی بالاخره تو تستچی پیدا کردیم😐💔😹
چشم😂🙏