لطفا کپی نکنین من روی این داستان خیلی وقت گذاشتم🥺💖
در اتاق کوبیده میشه و عمه خانم وارد اتاق میشن. نگاه تمسخر امیزی به اتاق میندازه و بعد مستقیم به اریکا نگاه میکنه و میگه: توووو! منو از خوابم پروندی بچه!! با اون سروصدایی که راه انداخته بودی. اریکا در کمال خونسردی و پرویی میگه: تقصیر نلی بود. عمه: به من دروغ تحویل نده بچه. نلی دختر خوبیه. هرچی هست زیر سر خودته. بعد یه چشم غره به اریکا میره و میگه : بخاطر این کاری که کردی هرشب باید واسه من معجون ارامبخش درست کنی. اریکا : ولی... عمه: ولی بی ولی وگرنه قضیه رو به بابات میگم . شانس اوردی امشب تو قلعه نبود.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
ببخشید من حوصله ی استفاده از ایموجی رو ندارم فقط زود تر می خوام برم پارت بعد رو بخونم
نه بابا فدا سرت🍃
خوشحالم که داستانم رو خوشت اومده🥺🤍
خیلیییییی خوبه
مرسیییی🔮🪄
در انتظار پارت 3 🗿🌸
😂😅احتمالا فردا یا پس فردا مینویسم🤗😂
موفق باشی •-•! 🌸 مطمئنم عالیه
مرسی قشنگم:)🍃🪄
عالیه داستانت
خوشحالم که خوشت اومده:)💕