•-•
هلووو گایز ببخشید این پارت یکم دیر شد معذرت میخوام ***** < مینیونگ ویو > دیگه عادت کردم و به خودم قول دادم که شوه•ر جدیدم سوبین کنار بیام با اینکه دلم پیش جیمین بودم اما به خاطر سلامتیش باید با سوبین میبودم … میکاپ ارتیستا و ارایشگرا اومدن موهامو مدل دادن و ارایشم کردن … رفتم جلو اینه : واو چه خوشگل شدم … کاش جیمینم میدید … رفتم لباس سیاه کوتاهمو که شونه هاش باز بود و دورش جواهر دوزی شده بود رو پوشیدم … داشتم تو ایینه خودمو میدیم که درباز شد … ش.ت سوبین خیلی خوشتیپ شده بود اما باز به پاش جیمینم نمیرسید … اومد نزدیک و گردنبندی رو که تو دستش بود گردنم بست که برگشتم بهش گفتم : این چیه ؟ سوبین با لبخند گف : تو خانواده ی ما این نسل به نسل به عروس یا دختر خانواده میرسه …. از جایی که من خواهر ندارم پس به عروس خانوادمون یعنی تو میرسه … وقتی بهم میگف عروس خانواده حس میکردم هی رنگ عوض میکنم که سوبین خندیدو گف : چرا مثل افتاب پرست رنگ عوض میکنی هوم ؟ عیب نداره بعدا به کلمه ی عروس عادت میکنی … خندید و ب•غلم کرد … خدا حتی نمیدونستم چطوری باید باهاش رفتار کنم … سوبین کتشو درست کرد و به پایین رف … خانم خانم یانگ درو باز کرد و با دیدنم چشماش پر شد : خانم لی خیلی زیبا شدید … میدونم این زیبایی براتون ارزش نداره چون اقای پارک رو دوس دارید اما عیب نداره همه چیز درست میشه شما خیلی شبیه دوران نام•زدی من شدید … شما منو یاد اون دوران میندازید … قطری اشکی از چشمش چکید و با دستش پاکش کرد … رفتم بغلش کردم و گفتم : خانم یانگ شما جای مادر من هستید … تو این دوره کمبودی حس نکردم ممنون بابت بودنتون در کنارم …🖤✨ بغلش کردم که دیدم صدای در اومد … وای صدای مامان بابام بود … اه …از پله ها اومدم پایین و رفتم پدر و مادرم رو بغل کردم … واتتتت …. داداشممممم … رفتم هیون رو بغل کردم که گف : نونا … ولی جیمی… تو گوشش گفتم : شیشششش ! بهت قضیشو میگم چشمکی بهش زدم و رفتم کنار سوبین نشستم که پدرم چندتا سوال ازش پرسید و گف : خب پسرم … نام•زدی کی باشه ؟ گفتم : ۱ ماه بعد خوبه ؟ هوم ؟ که پدرم گف : نه زودتر باشه مثلا دو هفته بعد خوبه ؟ سوبین موافقت کردو تو چشام نگاه کردو گف : موافقی ؟ سرمو تکون دادم و گفتم ارع … اما تو دلم گفتم : بابا ازت متنفرم ….
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
33 لایک
نمیدونم چرا سر نوشتن فو•ت خانم یانگ گریم گرف 🥲
عالییی
وای اونجاش که جیمین گفت کجاست هوسوک گفت قبرستون خیلی خوب بود😂😂💜
اونجاشو از دعوای مامان بزرگم با داداشم برداشتم 🤣 فامیلمون زنگ زد داداشم تلفنو برداشت مامان بزرگم گف کجان داداشم گف قبرستون بعد دعوا شد که شوخی نکنه 🤣💔
وای خداا🤣🤣🤣
وای چرا پارت جدید را نمیزاری ؟
ببخشید چند روز سرم شلوغ بود امروز میذارم 🥲
مرسی عزیزم
بهترین داستانارو او مینویسی نمیدونم باورت میشه یا نه ولی من خیلی فیک خوندنو دوست دارم جوری که احساس میکنم خودم جای نقش اصلیم و فقط تا الان با دو تا فیک گریه کردم یکی یه فیکی درمورد شوگا و یه دختره که خیلی زجر کشیده بود یکیم با فیک تو🙂💚
عه نمیخواستم ناراحتت کنم 🥲
نه بابا ناراحت نشدم خیلی قشنگ بود 💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚
نهههههههههه خانم یانگ نباید میکرد😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
هنوز نخوندم برم بخونمش🤩🤩
عالی بود
پارت بعد را زود بزار
مرسی (= امروز میذارم
عالی میسو من از شخصیت سوبین تو داستانم استفاده کردم که بگم سوبین همیشه تو داستانا بده 😂😂😎😎
عهههه سوبین بایسمههههه اینجوری نگوووو 🔫
پارت بعد پیلیز
فردا ميذارم ناناسم (:
😘