
های گرلز چطورین میگم طبیعی هست که رو همه تون کراش زدم؟خودم که فکر نکنم ....ایندفعه شرایط میزارم ۵۵ لایک ۲۴۰ بازدید اند ۲۰ کامنت
____از زبان نویسنده:هوسوک نامجین رو بیرون کرده بود که شین هه جیمین که میان راحت باشن از وقتی که نامجین رفتن شروع به تمیز کاری کرده بود در حدی که سرامیک ها برق میزدن کوسن هارو روی مبل صاف و درست کرد و آه آسوده ای کشید و آروم روی مبل نشست خونه خیلی آروم بود و هیچ صدایی نمیومد و همین باعث میشد که شک کنه یعنی این آرامش قبل طوفان بود ؟ و قراره کل خونه بترکه ؟چند دقیقه گذشت و باز هیچ صدایی نیومد دیگه کلافه شده بود عادت کرده بود به سروصدا یه درصد هم فکر نمیکرد که اون گربه پرسروصدا خواب باشه چون محض رضای خدا اون توی خواب هم صدا از خودش تولید میکرد از روی مبل بلند شد و به سمت اتاقی که قبلا انباری وسایلش بود رفت برای اینکه از شر یونگی راحت بشه اون انباری رو خالی کرده بود و گفته بود که اونجا از این به بعد اتاق یونگی هست البته یونگی هنوز هم به بهانه نرمی تخت هوسوک شب هارو اونجا میخوابید
....وارد اتاق یونگی شد یونگی چهار زانو روی زمین نشسته بود و چشم هاش رو بسته بود هوسوک توی ذهنش گفت:داره یوگا کار میکنه.؟...چند قدم جلو اومد و بالای سر یونگی وایستاد سرشو پایین کرد و به چهره یونگی نگاه کرد بارها چهره یونگی رو دیده بود ولی ایندفعه فکر میکرد که.. فکر میکرد که اون....جذابه ... اون به طرز باور نکردنی ای چهره مظلومی داره و زیبا هست نا خود آگاه روی زمین جلوی یونگی چهار زانو نشست و غرق دیدن چهره یونگی شد یونگی با حس کردن گرمایی در نزدیکی خودش چشم هاش رو باز کرد و با هوسوک که لبخند ملیحی روی لبش بود و به خودش نگاه میکرد خیره شد اگر قبلابهش میگفتن هوسوک جذاب و کیوت هست حتما میزد زیر خنده ولی الان به طرز عجیبی به اون چهره زیبا زاویه فک لب های صورتی که هروقت لبخند رویش میاد حالت قلب مانند میگیره پوست سفید بینی خوش زاویه جذب شده.....با صدای زنگ خونه هردو از هپروت بیرون اومدن هردو شوک زده یونگی خجالت کشیده بود برای اینکه خجالتش رو پنهان کنه دستشو دراز کرد و بالشت کوچک رو برداشت و به سمت هوسوک پرت کرد هوسوک اول متعجب شد ولی بعد عصبانی شد و از روی زمین بلند شد متقابلا بالشتکی رو به یونگی پرتاب کرد هردو به دنبال هم بودن و در جواب هم بالشت پرتاب میکردن یا به نوع به دیگری جنگ بالشتی باهم راه انداختن ولی با زنگی که خورد هردو یادشون اومد که کسی پشت در هست پس یونگی به سمت در رفت و اون رو باز کرد
.....یونگی با دیدن جیمین اخمی کرد که وقتی یون سو رو کنارش دید اون اخم کم کم به لبخند تبدیل شد اون دوتا رو به داخل دعوت کرد یون سو تمام تلاشش رو کرد که وقتی یونگی رو دید نزنه زیر گریه و به پاش بیافته تا یونگی اون رو ببخشه وارد پذیرایی شدند که دهن جیمین از تعجب بسته نمیشد هروقت میومد خونه هوسوک همیشه خونش برق میزد ولی الان انگار تو خونه بمب ترکیده بود و تعداد زیادی بالشت روی مبل فرش و سرامیک پخش شده بودن هوسوک سرفه ای کرد و دستشو دراز کرد به اشاره این که جیمین و یون سو بشینن خم شد و چند تا از بالشت هارو برداشت و جاشو درست کردن جمع متشنج بود و یونگی هم اخم کنان گوشه دیوار دست به سینه وایستاده بود و به جیمین نگاه میکرد یون سو دیگه طاقت نیاورد و از روی مبل بلند شدو به سمت یونگی رفت سریع بغلش کرد با اینکه میدونست یونگی از بغل خوشش نمیاد زیر گوشش گریه میکرد و التماس میکرد که یونگی اون رو ببخشه تمام چیز هایی که جین و دراما های کره ای بهش یاد داده بودن رو توی ذهنش تکرار کردو به زبان اورد=یونگی خیلی دلم برات تنگ شده بود من بالاخره اون خانواده ای که هردومون لازم داشتیم رو پیدا کردم جیمین جفت و ع.ق من هست جین اوپا مهربون ترینه و برای من غدا درست میکنه و آداب چطور باید با جیمین رفتار کنم و بهم یاد میده نامجون اوپا برام کتاب میخونه و درس های زندگی رو بهم یاد میده هوسوک اوپا که همیشه بهم امید میده و با تو خوب رفتار میکنه و ع.شقته اوپا تو از رو برو شدن با آدم های جدید میترسی ولی ببین چطور به هوسوک اوپا جذب شدی چطور جین و نامجون اوپا دوست های خوبت شدن
.....یونگی که با حرف های یون سو نرم شده بود یون سو رو.بغل کرد و آروم کمر یون سو رو نوازش میکرد یون سو لبخندی زد از این که یونگی داره بهش گوش میده و به حرف هاش ادامه داد=و من که بهت اعتیاد دارم و بدون تو نمیتونم زندگی مو بسازم من میدونم که تو میترسی اتفاقی برای من بیافته ولی ببین.....از یونگی فاصله گرفت و دستشو سمت جیمین کرد و به اون اشاره کرد صورتشو برگردوند و به یونگی خیره شد=ببین من الان جز تو کسی رو دارم که ازم محافظت میکنه دوستایی دارم که بهم اهمیت میدن و مهم تر از همه تورو دارم که این همه سال من رو تحمل کردی و بهم عشق ورزیدی ....لب شو خیس کرد و ادامه داد:اگر قراره که تو از اینجا برای همیشه بری و صلاح ندونی که من اینجا باشم باهات میام ولی اینو بدون من حس بدی میگیرم که تو بخاطر زنده بودن و نفس کشیدن من از ع.ق و شادیت میگذری تا اتفاقی برای من نیافته اگر تو اینجا بمونی منم میمونم و اینو بدون حتی اگر همین الان هم اینجا جونم رو از دست بوم برام مهم نیست چون به چیزایی که همیشه آرزوش داشتم رسیدم و حاظرم تا آخرین لحظه زندگیم پیش این آدم ها و تو باشم...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
میگم طبیعی هست که رو همه تون ک.راش زدم؟
__
بیبی خودتو کنترل کنن😂😐
نمیتونممم اخلاق همتون تایپ منه😂😂
ش.ت😐😂
عب ندرت حداقل بخوایم خوش بین باشیم در آینده برای مزد.وج شدن ب مشکل برنمیخوری همه تایپتن😐😂😂
😂😂😂😂😂همه بجز پسرای مغرور و گند اخلاق یس
الی تا حالا کسی بت گفته بود ک چقدر پرویی؟😂😂
یه دوسه نفری بیش نگفتن لطف داری منم دوست دارم
این پاسخو منم زیاد میدم آفرینند😔😂😂🤣🤣
نظرات بازدیدکنندگان (132) 😐👌63 لایک😐👌243 مرتبه انجام شده😐👌
شرایط:۵۵ لایک ۲۴۰ بازدید اند ۲۰ کامنت •-•😐👌
راست میگه
تا پارت بعد رو نخونیم اروم نمی گیگیریم
تا پارت رو نخونیم اروم نمیگی گیریم
پارت بعد آمد خواهران غریب😂👌
😐👌
خوندمش عالی😐👌
پارت بعد اومد
قربونت
❤
بعدی رو میزاری یا نه😐😐😐😐
اره میزارم
یه بار خواستم رو مامانم امتحان کنم آخرش به فحش و دعوا کشید🥲☹
ـــــــــــــــــــــــ
بمیرم برات😂
از این به بعد رو من امتحان کن🌝🤍
رو تو چیزای خیلی زیادی باید امتحان کنم
بله خیلی زیباست من نبودم رو کی تست میکردی آخه
ـــــــــــــــــــــ
اصن تستش نمیکردم🗿
💘💘💘قلبم
عرررررر این دیگه زیادی خوب بودددد😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
عالیی بود پارت بعد✊💕 میشه اسپویل کنی اخرش چی میشه؟😔🥺🥺
یا اگه اسپویل کنم که مطش میره و دیگه نمیتونم کرم بریزم🤫🤫
و اینکه ممنون
تاکومیی🥺 نابودمون کردی خواهر با این احساسات خدایی الان از هفت جهت احساسی شدم🥲 ولی خدایی این آرامش قبل طوفان نیست آخه من حس میکنم یه سیل پر دردسر در راه و قراره توی این راه همه ما شهید شیم 😐😂 خو پ بزارید بگم من شهید پینکی هستم و در راه گربه انسان نما شهید شدم به نام خدا😂
خدا رحمتت کنه خواهر با گل شقایق حتما میام بهشت پینکی🎄🎄فقط گل شقایقم زیادی بزرگه
اشکال نداره فقط من بهشت نیستم 😂
بهشت زهرا_زهرا+پینکی=بهشت پینکی
بهشتی که همه پینکی ها توشن
واو 😂
اوه چه زیبا فقط این وسط تو صورتی نیستی ها😄
یا منم میخوام صورتی باشم گناه دارم🥺🥺
دو""ست دارم ک""ثا'فت🗿🎤
محیظ ضربدر مساحت🗿🎤
شعر زیباییه،نع؟🗿
بله خیلی زیباست من نبودم رو کی تست میکردی آخه
یه بار خواستم رو مامانم امتحان کنم آخرش به فحش و دعوا کشید🥲☹
سپ میقولی؟
نامجین میقولی؟
منم میقولم تو درست کن باهم بقولیم 🌚✨
تهکوکم بیار بقولیم دیگه
تهکوکم میارم بقولیم
وایساااا
سپپپپ شیپریییی۸عززع۸ل۸ز۷عز۷لر