
اوف چند تا تک پارتی تو راه😂
نتونستم بهش بگم :) ته:فردا میریم خانه سالمندان واسه اجرا اره؟ سوهو:اوهوم دیر نکنی ها ساعت ۸ تهیونگ دیرش شده بود قرار بود ساعت هفت نیم اونجا باشن و ۹ اجرا کنن با عجله لباسش رو پوشید و به نزدیک ترین ایستگاه اتوبوس رفت فقط یه دختر اونجا نشسته بود ته نفس نفس زنان روی طندلی نشست ته:آخی حتی وقت نکردم چیزی بخورم دخترک با این حرف نیم نگاهی به اون کرد چند دقیقه بعد اتوبوس اون دختر اومد دختر پاشد تا بره تهبونگ نگاهی به جای خالی دختر کرد جای اون ساندویچی بود که روش یه نوشته داشت دختر:امید وارم فکر نکنی فکر کردم ولگردی چیزی هستی فقط چون گشنت بود بهت دادم :) تهیونگ نگاهی به دختر کرد که داخل اتوبوس بود کرد ته:دیونه:)و گازی از ساندویچ زد خانه سالمندان سوهو:بهت گفتیم دیر نکن :/ ته:ببخشید بعد اجرا ته:فکر کنم امروز روز بد شانسیه منه آخه بارون من که چتر نیاوردم ته همینطور که جلوی در به زمان زمونه فحش میاد
دختری کنارش وایساد و چتری به اون داد تهیونگ سرش رو بالا گرفت همونه دختر لبخندی زد و گفت:بعدا برام بیار :) فردا تهیونگ به خانه سالمندان رفت تا چتر رو به دختر بده دختر:اوه اومدی بیا یه قهوه بخوریم ته:باشه کافه ته:بفرمایید اوسانگ:ممنون ته:من باید ازتون ممنون باشم اوسانگ:فعلا پیش خودت نگه ش دار ممکنه دوباره بارون بیاد ته:اوه باشه اوسانگ:من دیگه باید برم تهیونگ نگاهی به بیرون کرد آره داشت بارون میومد ته:اون خیلی باهوشه^^ چند ماهی همینطور گذشت . هر دفعه که تهیونگ میومد بارون میومد تاحالا تو سئول انقدر بارون نیومده بود امروز هم دوباره تهیونگ به سمت خانه سالمندان رفت ته:ببخشید خانم اوسانگ کجا هستن منشی:ایشون انتقالی گرفتن به...... احتمالا الان سوار قطار شدن تهیونگ سریعا به سمت ایستگاه قطار رفت اون رو تو قطار دید اوسانگ بهش لبخندی زد و روی شیشه نوشت :بیا بعدا همو ببینیم ته لبخندی زد و قطار حرکت کرد بارون دوباره شروع به باریدن کرد ته نگاهی به چتر توی دستش کرد اما ایندفعه میخواست زیر بارون خیس شه ته:من نتونستم بهش بگم :) و با لبخندی به روبه روش خیره شد :)
بوس به کلتون از داستان تله مرگ م حمایت کنید
بایییییی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
قشنگ بود
تک پارتی بود؟؟؟
میشه معنی اوسانگ رو بگی ادفا
اسم من دراوردی
اخه تو دوتا داستان بود 😑
قانعم کردی😐
اسم میخوای سارانگ
یعنی عشق
کامسامنیدا 💜🦋
چه قشنگ..:))🌘🌿