5 اسلاید صحیح/غلط توسط: Bad🥀 girl انتشار: 2 سال پیش 279 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
عشق بی پایان🗽⚓️P25
چون دوست ندارم فیک غمگین باشه این پارت همش خندس امیدوارم دوست داشته باشید
شرایط: نتیجه تشریف دارد
ا/ت: یا تهیونگ گناه داره خو توعم بیا اصن سه نفره توی سوییت میریم تهیونگ اخم کرد و گفت: چقدر برا مهم شده ایششششش من قهرم اصن این نامردیه یونتان بیا نگا به بابات ظلم میشه نکا مامانت.کن اخهههه من: یاااا انقدر حسودی نکن اصن هرکی اول بره تو اتاق من اونو بیشتر دوست دارم عه وا تهیونگ و جونگ کوک کجان؟ از زبان تهیونگ: تا اینو گفت منو جونگ کوک دویدیم و رفتیم سمت سوییت چون سوییتمون طبقه ۱۰ بود نمیدونم چرا از پله ها رفتیم وسط راه که بودیم خسته شدیم جونگ کوک: تسلیم شو تهیونگ: به هیچ عنوانننن یونتان وقتشه یک دفعه یونتان لباس جونگ کوک رو گرفت و پارش کرد و تهیونگ در رفت جونگ کوک: مگه تو خواب ببینی یونتانو بلند کرد با اینکه پارس میکرد و گاز میگرفت دوید لباسش پاره شده بود و عرق کرده بود رسید به تهیونگ و گفت:.....
بیا پنج دقیقه استراحت کنیم تهیونگ موافقت کرد و خندش گرفت حقم داشت بیچاره تیکه پا.ره شده بود جونگ کوک یونتانو داد دست تهیونگ و گفت: ته میدونی ی پسری توی کامنت های ا/ت چی گفته تهیونگ: کی جرعت کرده چیزی بگه؟ جونگ کوک: ی چیزی گفته که... تهیونگ: کدوم پست؟ جونگ کوک: برای اینکه نفهمی پست اول و ا/ت ۸۵۴ تا پست. گذاشته تهیونگ مشغول ورق زدن شد و بدون اینکه بدونه جونگ کوک الفرار را انتخاب کرد و داد زد : بای بای منو ا/ت شیرموز میخوریم تا بیای البته اگه بیای یک دفعه تهیونگ داد زد: شتتتتت و دوید از زبان جونگ کوک: بالاخره رسیدم و تهیونگ از چند طبقه پایین داشت بهم یک چیزی میگف ولی توجه نکردم چون حتما چیز خوبی نیست درو باز کردم دیدم ا/ت نشسته رو مبل و داره شیرموز میخوره درو سریع بستم و گفتم: من بردم...
ا/ت: افلین حالا بیا جایزتو بگیر جونگ کوک رفت نزدیک و لباشو غنچه کرد و چشماشو بست تهیونگ: داری چه غل.طی میکنی ا/ت : بفرما تاداااا و میلک شیک موز رو با خامه و شکلات داد بهش جونگ کوک چشماشو باز کرد و داد زد : ممنونننننن و خواست ا/ت رو ب.غ.ل کنه که تهیونگ نذاشت : هوییییی باشه تو بردی ولی جرعت داری نزدیک چاگی من شی ا/ت از خنده نمیدونست چکار کنه و تهیونگ گفت: مث اینکه هردوتون تنبیه نیازید نه؟ من و جونگ کوک: نوچ
تهیونگ : خب چطور بخوابیم ساعت ۱۲ نصفه شب شدهههههه جونگ کوک: من سر تختم چون بردم تهیونگ: الان میام نشونت میدم اونقدر قلقلکم داد که گفتم: اصن هرچی ا/ت بگه هوم؟ ا/ت: خب شما سر تخت بخوابید من روی مبل تهیونگ : نه منو تو رو تخت جونگ کوک رو مبل و ....
انقدر این صحبت ادامه پیدا کرد که ا/ت گفت: یا میرید بخوابید تا بیام بخوابونمتون هان! اون دوتا از ترس رفتن بخوابن بعد چند دقیقه تهیونگ: ا/تتتتتت جونگ کوک: کمککککک خیلی ترسیدم رفتم پیششون دیدم یونتان اون وسط داره له میشه درش اوردم و گفتم چی شدهههه تهیونگ: خوابم نمیبره منم اعصابم فوران کرد و با بالشت افتادم به جون تهیونگ داشت تقلا میکرد نزنم ولی افسوس نشد جونگ کوک: یاع یاع منو نمیزنه و بعله بالشت فرود اومد توی صورتش خلاصه هر سه تامون انقدر با بالشت کوبیدیم توی کله هم که نمیدونم چی شد خوابم برد صبح بیدار شدم دیدم جونگ کوک پاهاش توی صورتمه و تهیونگ پایین افتاده یاد دیشب افتادم خندم گرفت یونتان داشت زیر ته ل.ه میشد اروم خواستم یونتانو ببرم که...
5 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
26 لایک
خب خب پارت بعدی پارت اخره
فردا فیک جدید مینویسم اگردوست داشتید حمایت کنید امیدوارم دوست داشته باشید♥️🌺🏖
راستی پارت رو اپ کردم توی بررسیه🥀⛺️🏕
بچه ها 4 لایک دیگه میخاد تا پارت بعد یسسسس
میدونی چون داستانت خوبه زود شرطا میرسه
پارتو اپ کردم توی بررسیه پارت اخره
عالی
مرسی کیوتم
❤️❤️💜💙❤️🖤
😍😍😍👍👍👍👍🏻👍👍👍👍🧡💛✔️💙💜💜💜🧡💛✅✅✅❤️🧡✅
هارتمممممم
✔️💛🧡❤️❤️❤️✅
💙❤️🧡💛✔️
❤️🧡💛
💛💙💜💜🧡
💙💜🧡🧡