12 اسلاید صحیح/غلط توسط: FA138882 انتشار: 2 سال پیش 121 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
لایک و کامت خیلی کمه انرژیم کم شده
سوجون : میخوای بریم بستنی بخوریم؟
دا یون : اره بریم
سوجون و دا یون میرن سمت بستنی فروشی
سوجون : بستنی اینجا خیلی خوبه
دا یون : عه منم بیشتر اوقات میومدم اینجا
سوجون : پس چرا تا حالا ندیده بودمت
دا یون : نمیدونم
سوجون : چه طعمی میخوری؟
دا یون : شکلاتی
سوجون : اوکی
سوجون : ببخشید میشه دو تا بستنی شکلاتی بدید؟
فروشنده : بله یه چند لحظه صبر کنید
...
فروشنده : بفرمایید اقا
سوجون : ممنون
سوجون : دا یون خانم بفرمایید
دا یون : دستت درد نکنه
سوجون و دا یون با هم بستنی شون رو میخورن
دا یون : سوجون بیا یه عکس بگیریم
سوجون : باشه
دا یون گوشیش رو بر میداره و یه عکس سلفی از خودت و سوجون میگیره
دا یون : واییی چه قشنگ افتادی
سوجون : ولی تو ام خوب افتادی
دا یون : اون شب که پیشونیم رو بوس کردی هی با خودم فکر میکردم دوسم نداشته باشی
سوجون : از همون اول که دیدمت عاشق چشمای کهکشانیت شدم
دا یون :☺️
زینگ زینگ( صدای زنگ گوشی)
دا یون : اه تازه جو داشت با حال میشد( خیلی اروم میگه )
نامجون : دختر کجایی
دا یون : اوپاااا داشتم با سوجون حرف میزدم
نامجون : اوه اوه بد موقع مزاحم شدم بای
و نامجون تلفن رو قطع کرد
سوجون : نامجون بود؟
دا یون : اره
سوجون : دا یون
دا یون : بله؟
سوجون : دوستت دارم
دا یون : من... منم همین.. طور ☺️
زینگ زینگ( صدای زنگ گوشی )
دا یون : اَه چقدر زنگ میزنن
دا یون : بله؟
نامجون : دا یون ببخشید زنگ زدم میخواستم بگم سوجون رو شب بیار خوابگاه برای شام تا شب اجازه ی بیرون بودن داری
دا یون : واقعا اجازه میدی تا شب بیرون باشم
نامجون : اره
دا یون : هورا
نامجون : مزاحمتون دیگه نمیشم
دا یون : خدافظ
نامجون : خدافظ
سوجون : هنوز بستنیت رو تموم نکردی؟
دا یون : نه
سوجون : مال من تموم شد بیا بریم توی ماشین بخور
دا یون : باشه
سوجون و دا یون سوار ماشین میشن و اهنگ رو پلی میکنن و توی شهر چرخ میزنن
دا یون : باورت میشه تو اولین د*و*س*ت پ*س*ر*م هستی؟
سوجون : واقعا؟
دا یون : اوهوم
دا یون: کجا داریم میریم ؟
سوجون : شهر بازی
دا یون : واقعا!!! اخ جون
سوجون : اره
.......
سوجون : رسیدیمممم
دا یون : هوراااا
سوجون : بیا بریم
سوجون و دا یون با هم سوار بازی های شهربازی شدن و حسابی خوش گذشت
دا یون : سوجون میای بریم ترن هوایی؟
سوجون : پایه ام
دا یون و سوجون سوار ترن
دا یون : وای چیز خوردم 😖😂
سوجون : نترس تا پیش من هستی از هیچی نترس
دا یون : باشه
سوجون : الان راه میوفته
دا یون : خیلی اروم داره میره
سوجون : یکم صبر کن
دا یون : آآآآ وایییییی خیلی تند میرهههه آآآآ😣😖😱
سوجون دست دا یون رو میگیره و دا یون هم دستش رو فشار میده
دا یون : آآآآ یاااااااااا خیلی تند میرهههههههه
بلاخره ترن هوای وایمیسه
سوجون : گلو برات موند؟
دا یون : اره موند
دا یون : زیاد میام شهر بازی
زینگ زینگ ( صدای گوشی )
دا یون : اوپا سرویسم کردی
نامجون : معدمون سوراخ شد کجایین
دا یون : چرا؟
نامجون : بابا گشنمونه بیاین شام بخوریم
دا یون : مگه ساعت چنده؟
نامجون : خیلی بهت خوش گذشته که حتی ساعت هم نگاه نکردی ساعت 10 و نیمه
دا یون : 10ونیم واقعا!!!
نامجون : اره زود بیاین گشنمونه
دا یون : باشه بای
نامجون: بای
دا یون : سوجون بیا بریم خونه
سوجون : نه من نمیام
دا یون : سوجون ترو خدا لج نکن
سوجون : اخه من هنوز جای پاهام خشک نشده بعد دوباره بیام خونتون؟
دا یون : ترو خدااا🥺🥺🥺
سوجون : وای چشمات رو این شکلی نکن
دا یون : بیا اول بریم خونه ی تو من موتورم رو بردارم من با موتور بیام تو با ماشین
سوجون : باش
سوجون و دا یون میرن سمت خونه سوجون. دا یون موتورش رو برمیداره وبه سوجون میگه
دا یون : بیا تا خونه مسابقه بذاریم ببینیم کی میبره
سوجون : قبوله
دا یون کلاه ایمنی ش رو میذاره روی سرش و شیشه اش رو میکشه پایین و هر دو با هم حرکت میکنن
....
دا یون زود تر از سوجون میرسه دم در خونه و منتظر سوجون می مونه
سوجون : وای دا یون خیلی تند میرفتی
دا یون : نه اروم میرفتم ندیدی سرعت تندم چقدره
سوجون : خودتو به کشتن ندی؟
دا یون : نه بابا عادت دارم
دا یون : بیا بریم تو الان کله مون رو میکنن
سوجون : باشه
دا یون و سوجون میرن توی خونه
جین : عه بلاخره دو مرغ عشق تشریف اوردن
دا یون : عه جین اذیت نکن دیگه
کوک: شما دو تا بیرون داشتین حال میکردین ما اینجا داشتیم کار میکردیم 🥲
نامجون : بیاین شام الان شام یخ میکنه ها
دا یون و سوجون و اعضا میرن غذا میخورن
دا یون : یکی منو تکون بده نمیتونم از جام تکون بخورم
سوجون میاد و دا یون رو بغل میکنه
دا یون : یاااا من یه چیزی گفتم الان میوفتم یاااااا بسههه
سوجون دا یون رو میذاره روی مبل
دا یون : دیگه همچین کاری نکنی ها
سوجون : قول نمیدم 😂😂
اعضا:😂😂😂
دا یون : نخندین 😐
اعضا:😂😂😂😂😂
جین : یاع یاع یاع( خنده شیشه پاک کنی😂😂 ) خیلی خوبی 😂😂😂
دا یون : 😐
سوجون:😂😂😂😂😂😂
کوک: یه فیلم پیدا کردم خوببب خیلی خوبه
دا یون : ژانرش چیه؟
کوک : غم ناک🥲
سوجون : اسمش چیه؟
کوک: 5 قدم فاصله( بچه ها این فیلم واقعا قشنگه و غمناک )
دا یون : پس ببینیم
اعضا میرن خوراکی میارن و کوک هم لپ تابش رو به تلویزون وصل میکنه و فیلم رو میاره
کوک : بیاین دیگه الان فیلمو پلی میکنم ها
نامجون : اومدیم صبر کن
کوک : باش
نامجون و جین و دا یون با هم از اشپزخونه میان بیرون و کاسه پفک بزرگی رو میذارن روی میز طوری که همه دستشون به پفک ها برسه کوک هم فیلم رو پلی میکنه و میاد میشینه روی مبل ها
خب طرز نشستن:
کوک روی مبل یک نفره شوگا و جیهوپ و جین روی مبل سه نفره تهیونگ و جیمین روی مبل دو نفره دا یون و سوجون روی مبل دو نفره و نامجون هم روی مبل یک نفره
وسط فیلم :
دا یون سرش میوفته روی شونه ی سوجون ، سوجون نگاش میکنه و اروم به نامجون میگه
سوجون : یه پتو میاری
نامجون هم بلند میشه و به پتو نازک میندازه روی دا یون و یه مدت بعد از به خواب رفتن دا یون سوجون خوابش میبره
جیمین : اوخی چه ناز خوابیدن
نامجون : اره خیلی خوبن 🥹
جیهوپ: خوشبخت بشن
جین : یااا جیهوپ انقدر زود جلو نرو
تهیونگ : من اول از همه تون فهمیدم
کوک : هی بهش میگفتم دوسش داره ها اما قبول نمیکرد 😂😂
و شوگا که توی خواب ناز بود 😂😂😴😴
جین : اخ فضا احساسیه این تلویزون هم هی غار غار میکنه 😐😂
نامجون : 😂😂😂
کوک : این هشداره ها یعنی اینکه بدویین برین سر جاتون بخوابین
جین : نه افرین خوشم اومد حالا پاشین برین بخوابین
جیمین : هیونگگگگ داریم فیلمو میبینیم
جین : یااااا 9سال از عمرمو صرف شما کردم اخرش هم این طوری جوابم رو میدین... هعی روزگار😔
جین : کوک برو برای سوجون جا بنداز پاشو
کوک : یاااا این قبول نیست چون کوچیک ترم برم این کارو انجام بدم
کوک میره و یه دشک با پشتی و پتو برای سوجون میاره میندازه توی حال
کوک : سوجون بیا سر جات بخواب
سوجون : ها؟ باشه الان میام( با صدای خواب الود)
سوجون میره سر جاش میخوابه جیهوپ شوگا رو صدا میزنه که بره سر جاش بخوابه و نامجون هم دا یون رو بغل میکنه و میبره میذاره توی اتاق دا یون
همه اعضا از خستگی تا میرن سر جاشون به یک ثانیه نکشیده خوابشون میبره
نصف شب :
دا یون با احساس خفگی از خواب بیدار میشه و سرفه میکنه( یادتونه دیگه دا یون یه موقع هایی حالش بد میشد و قرص جادویی میخورد تا خوب بشه )
دا یون : اوه اوه اوه( صدای سرفه )
دا یون سعی میکنه نامجون رو صدا بزنه اما سرفه ها بهش امون نمیدن دا یون سعی میکنه از جاش بلند بشه اما نمیتونه حرکت کنه چون اکسیژن توی بدنش کم شده
که یهو شوگا در اتاقو باز میکنه شوگا که دست پاچه شده بود میره و نامجون رو بیدار میکنه
همه اعضا از خواب بیدار میشن و سوجون هم بیدار میشه
سوجون : دا یون چش شده؟
نامجون که سریع میره سمت درخت جادویی و میبینه یه قرص فقط به درخت هست سریع قرص رو از درخت جدا میکنه و میره میذاره توی دهن دا یون
دا یون بعد چند لحظه اروم میشه و میتونه نفس بکشه
نامجون : دا یون بهتری؟
دا یون : اره خوبم
نامجون : چرا این طوری شدی؟
دا یون : به خاطر زیاد فکر کردنه
سوجون : دا یون قراره نامجون فردا بره قضیه رو درست کنه تو چرا نگرانی
دا یون : سوجون نامجون میدونه من این چند وقته یه عالمه درس خوندم من تا صبح بیدار موندم تا درس بخونم این کارو کردم که ابروی خودم نره
دا یون میزنه زیر گریه
دا یون : این کار ها رو کردم که هق... ابروی نامجون نره.. هق... بعد اون هق... دختره اومده سر جلسه هق... گفته من تقلب کردم
سوجون میره دا یون رو بغل میکنه
سوجون : دا یون الان نه ابروی تو رفته نه نامجون ، وقتی معلم این قضیه رو بفهمه کسی که ابروش میره جنیه نه تو
دا یون : من در هق.. برابر اون هق... هیچ شانسی ندارم..... اون دختر معلم مونه هق... هق...
نامجون : چی!!
دا یون : دیدی از دست.... هیچ کسی چیزی بر نمیاد هق..... چند وقت دیگه هق.. توی اینترنت پر میشه... که خواهر کیم نامجون هق... از بهترین دانشگاه هق.. سئول اخراج شد هق...
نامجون : عه بسه دیگه خودتو جمع کن هیچ چیزی نمیشه خودم فردا میرم دم در دانشگاه تا قضیه رو به معلمت نگم پامو خونه نمیذارم حالا هم با خیال راحت بخواب
همه اعضا به جز نامجون با سوجون از اتاق رفتن بیرون نامجون دا یون رو توی بغلش گرفت و براش یکم خوند تا خوابش ببره
فردا صبح :
نامجون زود تر از همه بیدار میشه و میره یه دست کت و شلوار شیک میپوشه و میره سمت دانشگاه
توی دانشگاه :
نامجون : ببخشید خانم دفتر مدیر کجاست
منشی : انتهای راه رو سمت راست( 😂)
نامجون : ممنون
تق تق( صدای در زدن )
نامجون : اجازه هست بیام داخل؟
مدیر: بفرمایید
نامجون : سلام خانم مدیر ببخشید مزاحمتون میشم
مدیر : نه این چه حرفیه بفرمایید بشنید
نامجون : بله حتما( چه پسر با ادبی دارم من🥹)
مدیر : بفرمایید کاری داشتید
نامجون : ببخشید انگار دیروز سو تفاهمی شده بود
مدیر : در مورد چی؟
نامجون : خواهر من کیم دا یون
مدیر : اهان بله بله اتفاقا میخواستم در این باره بهتون زنگ بزنم
نامجون : یک لحظه صبر کنید
مدیر : بفرمایید
نامجون : خواهر من توی این چند وقته نه خواب داشته نه خوراک همش سرش توی کتاباش بود شما حتی میتونید از ظاهرش بفمید اون لاغر تر شده بعد انگار یکی از بچه های به اون تهمت زده که از روش تقلب کرده
مدیر : کدوم یکی از بچه ها
نامجون : اسمش جنی هست
مدیر : ما فقط یه جنی توی کلاسی که خواهرتون هست داریم که اونم دختر معلم هست
نامجون : بله خبر دارم میشه لطفا دا یون رو این ترم قبول کنید ازش یه امتحان دیگه بگیرید با سوال های متفاوت این طوری بهتون ثابت میشه که دا یون درس خونده
مدیر : من روی حرفتون حساب باز کردم اقای کیم به خواهرتون بگید هفته دیگه بیاد برای ازمون
نامجون : خیلی ممنون از اعتماد تون خدانگهدار
مدیر : خدانگهدار
نامجون سوار ماشین میشه و میره سمت خونه
لایک و کامت کن کیوتم♡♡♡♡
نامجون در رو میزنه و دا یون هم در رو برای نامجون باز میکنه
دا یون : اوپا چی شد تونستی؟
نامجون : اره قشنگم فقط مدیر گفت هفته دیگه بری دوباره ازمون بدی
دا یون : واقعا قبول کرد!!!!!
نامجون : اره دیگه
دا یون نامجون رو بغل میکنه و سریع میره توی اتاقش و در اتاق رو قفل میکنه و میشینه سر درساش
نامجون : دا یون در رو باز کن
دا یون : اوپا اذیت نکن میخوام درس بخونم
نامجون : پس باید برای صبحونه ناهار شام بیای بیرون ها
دا یون : باشه
دا یون از صبح ساعت 10 تا ظهر ساعت 4 میشینه در درساش
نامجون : دا یون بسه دیگه بیا ناهار
دا یون : نامجونا بذار یکم دیگه بخونم میام
نامجون : بیا بیرون دیگه اذیت نکن
دا یون : اوپا الان تو داری اذیت میکنی
نامجون از پشت در میره اون ور میره سمت اتاقش از توی کشو یه کلید پیدا میکنه و میاره و میره سمت اتاق دا یون کلید رو میندازه توی قفل و در رو باز میکنه
دا یون : یا اوپا چرا اومدی
نامجون دا یون رو بغل میکنه و میبره سمت اشپزخونه
دا یون : نامجون نکن الان میوفتم نکن نکنن
نامجون : عه انقدر صدا نکن دیگه
سوجون : و قهرمان قصه ی ما توانست کیم دا یون رو از توی اتاقش در بیاورد
دا یون : یاا خب سر درسم بودم چیکارم داری؟
نامجون : 😂😂راس میگه خیلی توی اتاقت بودی
نامجون دا یون رو میذاره روی صندلی یه کاسه پر از غذا میده بهش و میگه
نامجون : تا همش رو نخوری نمیذارم از اینجا جم بخوری
دا یون : ولی این خیلی زیاده
نامجون : همین که گفتم
این یک هفته هم مثل برق و باد میگذره و دا یون حسابی درس میخونه همه اعضا بیدارن سوجون رفته خونه ی خودش
دا یون که از استرس داره دستاش میلرزه صورتش عرق کرده و رنگش عین گچ دیوار شده
نامجون : دا یون انقدر استرس نداشته باش
دا یون : با ....باش
دا یون و نامجون میرن دانشگاه
نامجون منتظر میمونه تا ازمون دا یون تموم شه تا با هم برن خونه
.......
دا یون : اوپا.. کجایی؟؟
نامجون سریع میره سمت دا یون
نامجون : اسون بود؟
دا یون : زیاد سخت نبود ولی استرس دارم
نامجون : ببین استرس نداشته باش تو ازمونو خوب دادی نگران نباش
دا یون : باش
نامجون : میخوای بریم دنبال سوجون دوتایی با هم برین بیرون؟
دا یون : پس تو چی؟
نامجون من الان میرم خونه تو هم برو دنبال سوجون با هم برین بگردین
دا یون : باشه
نامجون میره خونه ماشین رو میده دست دا یون دا یون میره دنبال سوجون
دا یون در خونه سوجون رو میزنه و میگه
دا یون : سوجون خونه ای؟
سوجون سریع در رو باز میکنه و خودش میاد دم در
سوجون : سلام
دا یون : سلام
دا یون : میای بریم بیرون؟
سوجون : بریم وایسا من برم کارامو بکنم بیا تو خونه
دا یون : نه مزاحمت نمیشم توی رو عوض کن
سوجون : بیا تو دیگه
دا یون میاد توی خونه ی سوجون
سوجون : دیگه ببخشید انقدر نا مرتبه
دا یون : حداقل از اتاق من مرتب تره
سوجون :😂😂
سوجون سریع کاراشو میکنه و با دا یون سوار ماشین میشن
دا یون رانندس
سوجون : کجا میری
دا یون : یه جایی میخوام برم که تند برم
سوجون : یاااا نکشیمون
دا یون : نترس
دا یون از شهر بیرون میره اهنگ رو زیاد میکنه و گاز میده
سوجون : یا خیلی تند نرو
دا یون از همه ماشین ها لایی میکشه و تند میره
سوجون : اگه سالم رسیدیم قول میدم برات عروس خرسی بخرم
با این حرف دا یون چشماش برق میزنه و سرعت رو بیشتر میکنه سرعت انقدر زیاده که سوجون چسبیده به صندلی
دا یون یه دور برگردون پیدا میکنه و دور میزنه میر سمت شهر تا وارد شهر میشه سرعت رو کم میکنه
سوجون : واییی خیلی تند میرفتی
دا یون : لوسسس🙄 مثلا پسری ها
سوجون : باشه پسر ها هم از مرگ میترسن
دا یون : یعنی انقدر به من اعتماد نداری
سوجون : نه کی گفته
دا یون : الان که سالمی برو یه عروس خرسی برام بخر
سوجون : بیا تا با هم بریم بخریم
دا یون : اخ جوننن
دا یون سریع به سمت یه عروسک فروشی
دا یون: رسیدیممممم
سوجون : بریم بخریم
دا یو سوجون وارد مغازه اسباب بازی فروشی میشن
سوجون :اون خوبه؟
سوجون به بزرگ ترین عروسک خرسی اشاره کرد
دا یون : اون.. اون خیلی بزرگههه
سوجون : پس همون رو برات میخرم
دا یون : نه نمیخواد
سوجون : اقا ببخشید میشه این عروسک رو برای من اماده کنید.
دا یون : وای نه سوجون نه نکن من به چی گفتم
سوجون اون عروسک رو برای دا یون میخره
دا یون : اینم برای دا یون خانم❤️
دا یون : من که نمیبرم خونه
دا یون و سوجون میرن یه عالمه توی شهر میچرخن و ناهار و شام رو بیرون میخورن
دا یون : وای من دیگه روم نمیشه توی چشمات نگاه کنم
سوجون : وا این چه حرفیه ع*ش*ق هزینه داره
دا یون : داره اما دیگه انقدر
سوجون : این تازه شروعه
دا یون و سوجون میرسن خونه
دا یون ماشین رو پارک میکنه و دا یون و سوجون پیاده میشن دا یون جلو تر میره تا درو زود باز کنه و سوجون هم عروسک خرسی رو میاره عروسک انقدر بزرگ بود که قدش هم قد یه انسان بود
دا یون زنگ رو میزنه و جیهوپ در رو باز میکنه
جیهوپ : خوش اومدی یااااااا عروسکه داره راه میره
سوجون : نه راه نمیره من دارم میارمش میشه یه کمکی برسونی؟
دا یون : من بهت گفتم که نیارش توی خونه
سوجون : اگه قبولش نکنی قلبم میشکنه
دا یون میره کمک سوجون و با هم خرس رو میارن توی خونه
دا یون : اوپا ببین سوجون برام چی خریده
نامجون : سوجون دیگه زیادی داری خرج میکنی ها
سوجون : نه بابا این چه حرفه ایه
دا یون : ولی به خدا همش به شوخی بود
سوجون : تو اراده من برات اماده اش میکنم
کوک : این طوری ها که داره پیش میره یکم وقت دیگه عروسی داریم
دا یون : یااااا من هنوز خیلی جونم
همه اعضا داشتن با هم میخندیدن که یهو گوشی نامجون زنگ خورد
دا یون : اوپا؟ کیه!!
نامجون : از دانشگاهن
با کلمه ی دانشگاه دا یون رنگش میپره
سوجون : نگران نباش دا یون تو نمره خوبی گرفتی
نامجون : واقعا!!
با کلمه ی واقعا دا یون میزنه زیر گریه
دا یون : وای قبول نشدم که نامجون هق.....گفته واقعا خاک به سرم هق..... واییییی ابروی نامجون هق... خدایا چه گندی زدم هق...
نامجون : چرا این طوری میکنی قبول شدی نمره ات از 100 شده 100
دا یون : واقعا!!!! داری راست میگی
دا یون اشکاش رو پاک میکنه و سوجون رو محکم بغل میکنه
دا یون : سوجونننننننن تونستمممم
هورا
سوجون : اره تونستی افرین
نامجون : به خدا فازتو درک نمیکنم
دا یون : چرا؟
نامجون : چون فقط با یه کلمه ی •واقعا•گفتی دانشگاه قبول نشدی
دا یون : ما زن ها خیلی پیچیده ایم
سوجون : واقعا
فردا :
صبح فردا سوجون و دا یون با هم رفتن ترم بعدیو ثبت نام کنن و بعدش رفتن یکم بیرون گشتن و دا یون رفت خونه خودش سوجون هم خونه خودش
نامجون : خوش گذشت؟
دا یون : اوهوم خیلی خوب بود
جین: دا یون غذا خوردی؟
دا یون : خوب شد گفتی نه دارم از گشنگی میمیرم
جیمین : بدو برو بخور غذاتو
دا یون میره توی اشپزخونه و غذاش رو تند تند میخوره و دوباره میاد توی حال
کوک: راستی چه خبر از سو یون جون( همونی که دا یون رو بزرگ کرده )
دا یون : هیچ به خوبی داره زندگیش رو میکنه
نامجون : عه چه خوب
جیمین : الان کجاست؟
دا یون : خونه خودش
تهیونگ : خونه خودش؟
دا یون : اره دیگه
شوگا: مگه این خونه ی خودش نیست!!
دا یون : نه دیگه این خونه مال منه سو یون جون یه خونه دیگه داره
جیهوپ : چه جالب
جین : قضیه سوجون رو میدونه؟
دا یون : اره بابا از اتفاقات اینجا خبر داره
جین : میشه سو یون رو دعوت کنی بیاد اینجا شب یه مهمونی کوچیک داریم
دا یون : اوهوم
همه دست به دست هم میدن و خونه رو مرتب میکنن و غذا درست میکنن و حسابی مسخره بازی در میارن در حین کار کردن کلی میخندن و کلی خاطره میسازن و بلاخره شب میشه
همه اعضا میرن لباساشون رو عوض میکنن و بعد چند دقیقه سو یون جون میرسه.
سو یون : دا یون عزیزم چه بزرگ شدی
دا یون میپره بغل سو یون و اونو محکم بغل میکنه
دا یون : دلم براتون تنگ شده بود❤️
سو یون : منم همین طور
همه با هم شام میخورن و حسابی خوش میگذرونن
نامجون : بیاین یه عکس بگیریم
سو یون و دا یون و اعضا با هم یه عکس میگیرن و نامجون اونو توی ویورس پست میکنه و زیرش مینویسه: شب خوبی بود همیشه در کنار هم خوشحالیم🙂🙃
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
میشهتویلینکهایزیربهجعونناریرایبدهی-؟^^
https://testchi.ir/polls/86006
https://testchi.ir/polls/85994
واقعابهرایتنیازدرملاولی^^🥲🍓
اینجا تبلیغ نکنید
عهرررر بالاخرهههههه🥺💕
خیلی خوشمل بود🥲🫂💕
ممنون نفسم ❤
تا پارت بعد رو نوشتم میذارمش
سریعتررررر🥲😜
هنوز ننوشتم😂🤦♀️
بنویسسسسس
باشهههه😂😂😂😂😂
مایل به بک؟
تبلیغ نکنید❤ممنون