
بانی کیوت🖼🎀p3
من: هعی... باشه بیاید کریستال اومد و نگاهی بهم کرد و گفت : این جرا اینجاست جونگ کوک: میخواد بیاد خونم برای تحقیق کریستال: منم میشه بیایم جونگ کوک: بعدا اره ولی الان تحقیق داریم کریستال : خواهش(خودشو لوس کرد) من:اگر تموم شد بریم رفتیم توی کافه سوجون داد زد: ا/تتتتتتت سلام میدونستم میای و اینا اممم هیچی که جونگ کوک چشم غره ای بهش رفت میلک شیکم اماده شد سوجون : اینم میلک شیک موز با نوتلا و...(دلم خواست) کریستال: مال من شکلاتی باشه جونگ کوک: من موز میخوام سوجون : باشه وقتی درست شد دادش بهمون حساب کردیم و کریستال: اوپا نمیشه منم بیامممم جونگ کوک: چطوره فردا بعد کلاس بیای کریستال: عالیه اوپا من برم بای من و جونگ کوک داشتیم میرفتیم سمت خونه و وقتی رسیدیم یونا درو باز کرد و پرید...
ب.غ.لم یونا: اونییییی من: یوناااا بفرما اینم سفارش شما یونا : مرسی اونی من: خواهش میکنم یونا جونگ کوک : بیا تو اتاقم من:اممم باشه رفتم تو گفت بیا نشستیم روی میز من خیلی خوابم می اومد من: خب مطالبو نوشتم فقط تصحیح میخواد و نوشتنش توی لپتاب جونگ کوک : عااا چقدر زیاد نوشتی من.... جونگ کوک روشو از برگه برگردوند و دید ا/ت خوابش برده خندید و کار رو انجام داد پرش زمانی : ا/ت از خواب بلند شد دید روی تخته و برگه ای روی سرشه : خانم ا/ت خواب خوش میگذره؟ دیدم یونا اومد: اونی بیدار شدی بیا اوپا کارت داره من: چکار داره؟ اومدم وقتی رفتم لم داده بود روی مبل ا/ت .....
دیشب خوابم برد و نتونستیم تحقیقو تموم کنیم ازت انتظاری ندارم که انجامش داده باشی جونگ کوک مطمئنی؟ من: اره جونگ کوک : خب اگر حق با من بود تا یکماه کار های منو انجام میدی ا/ت: اونقدر مطمئنم که قبوله دیدم صفحه لپتابو باز کرد اون نه نهههه مقاله رو تموم کرده بود زل زدم بهش گفت: خب حالا برو صبحانه درست کن من: ایشششش باشه رفتم توی اشپز خونه چقدر بزرگ بود چون وقت کم بود تخم مرغ درست کردمو و نودل یونا اومد : واییییی اوپا چه دوست دخ.تری داریییییی من:من دوست دخ.تر جونگ کوک نیستم اون خیلی بداخلاقه جونگ کوک نفس کرفت یونا داد زد گوشتووووو. بگیر جونگ کوک گفت : من فوق العاده هستممممممم من: تموم شد خیلی تاثیر گذار بود ....
بیاید بخورید بریم دیر شد جونگ کوک داشت نگا میکرد و زبونش رو روی ل.بش کشید حس کردم یکمی سرخ شدم من: نظرتون چیه نمره بدید؟ یونا یک لقمه خورد و گفت : بیستتتتتتت جونگ کوک خورد و گفت : بیست و یک من:وایییی دیر شد من باید برم خدافظ یونا کوچولو خدافظ یونا: خدافظ اونی داشتم میرفتم جونگ کوک دستمو گرفت: وایسا منم بیام من: سریع باش دیدم اماده شد و اومد رفتیم توی کلاس سر میز نشستیم کریستال: سلام اوپا جونگ کوک: سلام کریستال کوکی دلم برات تنگ شده بود چی چی گفت گفت کوکی چه لقبی یک دفعه پرت شدم روی زمین و خندم اون قدر بلند بود که انگار بلندگو قورت داده بودم من: ....کو..کوکی چه لقبی داریااا.... کریستال: اره فقط من میتونم اینطوری صداش کنم من...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی خیلی قشنگ💜
ممنون
من تو بررسی پارت بعدو دیدم و بررسی کردم ، ول باید یه ناظر دیگه هم بررسی کنه ، هر تست دو ناظر داره🙂💖
مرسی
پارت بعدییییی
توی بررسیه
باشه♥️
عالیییییییی
مرسی
عالیهههه
ممنون
من بل کوکی ختدم گرفت چه برسه به اون بدرخت😂
😂😂♥️پارت بعد خنده دار تره
آشخون😃
🥺💔
خیلی عالیه 🥺💜
ادامه بدههههه
مرسی کیوتم
عالییییی
عالیهه
ممنون
میدونی عالی بود؟
تنکیو