
عشق بی پایان p22🌺🐝
تهیونگ: ا/ت با من از.دواج میکنی(بالاخرهههه😂) ا/ت: هان؟ تهیونگ: خب چشنو کی بگیریم ؟ کجا بگیریم؟ ا/ت: مگه من بله گفتم تهیونگ : یعنی قبول نمیکنی؟(بغض مصنوعی) ا/ت: بلههههه تهیونگ : چی یعنی قبول کردی؟ ا/ت: اره تهیونگ: ارععععععع (باداد) یک دفعه اعضا اومدن جین : مبارکهههه جونگ کوک : بابام رفتتتتتتتت منو تنها نزار تهیونگ: شما چرا اینجایید لحظمونو خراب کردید شوگا: خب راست میگه بریم کارشونو بکنن ا/ت: ممنون از رک بودنت و درک کردنت شوگا: خواهش میکنم پرش زمانی تهیونگ و ا/ت از.دواج کردن ولی هیت هاشون خیلی زیاد بود ولی اهمیت نمیدادن و کارشونو میکردن ....

یک ماه بعد ... تهیونگگگ +جانم -دیر شد بریم دیگه تهیونگ: اومدم وایسا نمی بنده -چی؟ +کرواتمممم -بیا ببندمش اومدممم تهیونگ اومد نزدیک ا/ت و ا/ت کرواتشو بست تهیونگ: مگه قرار نبود انقدر خوشگل نکنی خوووو ا/ت: دیگه کاریش نمیشه کرد من کلا خوشگلم تهیونگ:به من بردی دیگه ا/ت: یونتاننننن بیا میخوام توعم خوشگل کنم یونتان خیلی کیوت اومد لباس ا/ت این اسلایده لباس یونتان اسلاید بعده خب بریم دیگه رفتم کفش پاشنه بلندم رو پوشیدم ولی نمیتونستم باهاشون راه برم تهیونگ دستمو گرفت و از خمده ترکید -یاااا نگا شو.هر من کن اخه (قهر الکی😂)

(حالا یونتانو در نظر بگیرید😂)—————————————————— +ببخشید چاگیا بریم دیگههههه بالاخره رفتیم سوار ماشین شدیم و به سمت سالن رفتیم رزی و جیمین دم در بودن. رزی: وای دختر چقدر دیر اومدی و خوشگل شدیییییی جیمین: واو تهیونگ: بریم داخل رفتیم داخل همه برگشتن و نکاهمون کردن بالاخره چهار تلت ی با هم وارد شدن رفتیم داخل و تهیونگ تمام مدت پیشم بود که نیوفتم تهیونگ: چاگی من یک دقیقه برم جیمین کارم داره الان برمیگردم... تا رفت یکی اومد سمتم گفت: سلام خانم ا/ت من واقعا طرفدار شما هستم میشه باهم عکس بگیریم من: بله حتما اومد پیشم دست انداخت گردنم و عکس گرفت گفت: ممنونم راستی خیلی خوب دنس هارو میری میدونی؟ من: نظر لطفته که تهیونگ اومد و اخم کرد: چاگیا ایشون رو معرفی میکنی ؟ اون: من طرفدار ا/تم شما؟
شو.هرشم مرده : ببخشیدی گفت و رفت تهیونگ : انقدر نزدیک کسی نشو ا/ت:باشه رفتیم سر میز شام داشتم من نشستم دیدم اون مرده هم داشت میشست پیشم که تهیونگ گرفتش : فاصلتو حفظ کن و برو دو سه متر اونور تر و با اخم نشست پیشم و وقتی شام رو خوردیم دور هم جمع شدیم برای جرعت حقیقت خب اون بطری رو انداخت سرش خورد به جیمین و تهش به شوگا جیمین: شوگا تو نارنگی منو خوردی؟ شوگا: بله بعدی افتادبه اون پسره و من اون خب جرعت یا حقیقت من: حقیقت اون گفت: چه کشوری رو دوست داری برای مسافرت من: فرانسه -خب اخر هفته دارم میرم فرانسه میخوای توعم بیای ؟ من....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فقط تروخدا کمتر بلا سر تهیونک بیار
من جای آن بودم میگفتم نه نمیام چون اگه بگه آره
میام تهیونگ طلاقش میده 😅🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
عالییی
مرسی
کلا داستان تموم شد؟
نه شاید پنج شیش پارت دیگه داشته باشیم