
ناظر محترم _ لطفا منتشر کن
آدرین: کم کم داشتم غرق اقیانوس آروم چشماش میشدم به هم نزدیک بودیم مرینت: من همینجوری هاچ و واچ نگاش میکردم . نفساش رو حس میکردم . راستش یه جورایی خجالت داشتم میکشیدم به پیتر انقدر نزدیک نبودم . نگاهمو ازش گرفتم که در کمال ناباوری حرفی زد که ادرین: مرینت نگاهشو ازم گرفت دیگه طاقت نیوردم گفتم اونو به جای من ترجیح دادی؟ واقعا!!! مرینت: سرمو اوردم بالا با تعجب نگاش کردم ( درحال رقص دارن این حرفارو میزننا) باورم نمیشه داره عاش#قم میشه داشتم نگاش میکردم که دیدم منو روی دستش خم کرد . فهمیدم رقص تموم شده
مرینت: میخواستم برم که دستمو گرفته بود . ول نمیکرد . دستمو از دستش کشیدم و گفتم من میرم پیشه دخترا . تو راه که میرفتم پیتر رو دیدم گفت پیتر: به درود خاتون زیبا مرینت: دامنمو گرفتم یکم روی زانو هام خم شدم و با یه لبخند ملیح تشکر کردم . نگاه های سنگین ادرین هم روی خودم حس میکردم . رفتم سمت لینا و لوسی . آدرین: هنوز سرجام وایساده بودم و به حرفی که الان به مرینت زدم فکر میکردم که پدرم اومد سراغم گابریل: من با خاتون های زیادی دیدمت ولی انگار این یکی مو آبیه بیشتر باهاش جوری . خبریه؟؟ ادرین: نه پدر . اون یکی از خدمتکارهای خونه هست گابریل: تو چطور به خودت اجازه اینو دادی که با یه خاتون خدمتکار باشی؟ ادرین: بس کن پدر فقط برای اینکه این دخترا نیان دورم گفتم باهام بیاد . بعدشم این خاتون خدمتکاری که میگی پیتر اندرسون بهش درخواست رقص داده بود . گابریل: بله واقعا خاتون زیبایی هست ولی در حد تو نیس . یادت باشه تو شاهزاده مد هستی و اون یه خدمتکار عادیه . ادرین: باشه . من میرم پیش بچهها
آدرین: رفتم پیش بچهها مرینت هم پیش دخترا بود .پسرا سر میز نوشیدنی ها بودند و گرم خوردن بودن منم مشغول شدم......مرینت: دختر های خوبی بودند . خیلی باهم گرم گرفته بودیم . اونا ماجرای اشنایی منو ادرین رو پرسیدن منم یه دروغی تحویلشون دادم گرم حرف زدن بودیم که نفهمیدم چه جوری یک ساعت گذشت . چشمم به ادرین افتاد دیدم با حالت سرخوشی داره نوشیدنی میخوره . ای داد بیداد 😰 حالا یکی بیاد این ....... جمع کنه😫
مرینت : از دخترا خدافظی کردم رفتم سمت ادرین دیدم که بله...... شده . رومو کردم سمت پسرا گفتم حواستون نبود جلوشو بگیرین انقدر نخوره؟؟ دیدم که یه چرت و پرتی تحویلم دادن فهمیدم خودشون هم ....... هستن . مارو باش رو دیوار کی یادگاری نوشتیم . دست ادرینو گرفتم از اونجا کشیدمش بیرون .نگهبان شنل من و سوییج ماشین ادرینو اورد . زمستون بود هوا خیلی سرد بود . شنلمو پوشیدم . دست ادرینو گرفتم و بردمش سمت ماشین تو راه داشت باهام حرف میزد : ادرین: مرینت اسمونو نگاه . اون خورشید های کوچولو که تعدادشون خیلی زیاده چی هستن؟ مرینت: از حرفی که زد منفجر شدم از خنده 😂 چند لحظه وایسادم خندیدم خودشم بی هوا میخندید . به ستاره ها میگه خورشید 😅 بعد اسمشو میاره میگه خورشیدن اونوقت میگه چی هستن😂 وای خدا اینو ببرمش تا بیشتر از این ابرومون نرفته🤣 مرینت: رفتیم سمت پارکینگ که 100 متر بالا تر از سالن بود . در ماشینو باز کردم اون خلو چل رو نشوندم رو صندلی جلو . خودمم نشستم پشت فرمون . سرمو گذاشتم رو فرمون خیلی خسته بودم . دلم میخواست الان روی تختم باشم علاوه بر خستیم این خرس گنده هم باید حمل میکردم . ای خدا😫 داشتم ماشینو روشن میکردم که یه نیم نگاهی به ادرین انداختم که.........
تموم شد (بیا نتیجه کارت دارم)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نیکا منتشر میکنی یا با دمپایی بیام دنبالت
والا بلا من گذاشتم تا پارت ۱۳ این منتشر نمیشه 😐
ای بابا
نیکا جون هرکی دویت داری تند تند بزار
عالی میشه تند تند پارت بزاری💜
عالی پارت بعد لطفا راستی این اکانتم لپتاپه برای همین استیکر ندارم
خیلییی عالی بود لطفا پارت بعد هم زود بزار قشنگم🤍
پارت بعد🫡
عالیییییی
عالی
❤❤❤
عالی بعدییییی
عالی