
عشق بی پایان p15🍼🍫
ا/ت: هعی خدا برعکس باباشه همچی میخوره بچه تهیونگ: یونتان دیگه زیادی خوش خوراکه ا/ت: قبول دارم و یونتانو ب.غ.ل کرد : فکر کنم اگه منم سگ بخرم بد نباشه تهیونگ: اومممم خیلی خوب میشه ا/ت: بزار برگشتیم سئول میخرم خب ته من برم دیگه تهیونگ: یااا بمون دیگه ا/ت: هعی .... باشه تهیونگ: بیا فیلم ببینیم ا/ت: پلی کن تهیونگ : باشه وقتی خواستم پلی کنم دیدم جیمین رزی رو برا.ید اس.تایل اورد ا/ت: جیمین چی شده جیمین:.... فلش بک قبل از زبان رزی... داشتم میرفتم داخل هتل که چهار نفر دورمو گرفتن : یک خانم زیبا توی این وقت شب اینجا چکار داره رزی: برید کنار ...: نه نه نمیشه شما با ما میای که جیمین: دستت بعش بخوره نشونت میدم ...: یک به چهار؟ مطمئنی ؟ شوگا : نه نه دو به چهار جیهوپ: سه به چهار و ریختن سر اونا و تا تونستن ز.د.ن.ش.و.ن جیمین: رزی خوبی ؟ رزی: هققق... خوبم جیمین: بیا بریم داخل و .....
از زبان جیمین: تهیونگ: اتفاقی افتاده ؟ من: بعدا توضیح میدم و رزی رو گذاشتم زمین ا/ت رفت پیش رزی ا/ت: رزی چه شده (حالت بغض دار) رزی : داشتم می اومدم هتل چند نفر ریختن سرم و جیمین نجاتم داد ا/ت: زخمی شدی؟ رزی: نه از زبان تهیونگ : دیدم جیمین دست از پهلوش گرفته رفتم سمتش : جیمین حالت خوبه؟. جیمین: عاا اره خخ.. خوبم دستش رو دادم کنار دیدم زخمی شده : این خوبه هاا باید بریم بیمارستان ا/ت: جیمین زخمی شده می ریم بیمارستان ا/ت: هققق.. جیمینااا جیمین: من خوبم فقط خ.راش سطحیه و تهیونگ منو کشوند برد بیرون تهیونگ: نگفتی چی شده جیمین ماجرارو تعریف کرد تهیونگ: جیهوپ و شوگا اونجا چیکار میکردن جیمین: نم.. ی دونم (نقطه ها نفس نفسه) وقتی رسیدیم بیمارستان انگار خیلی خ.و.ن از دست داده بود و همه چیز سیاه شد....
از زبان تهیونگ: جیمین جیمین.... نه نه کمک کمک (با داد) اومدن و جیمینو بردن مردم جمع شده بودن و عکس و فیلم می گرفتن خبرنگار: اون تهیونگ و جیمینه چرا جیمین زخمیه و یکی دیگه :جیمین اوپاااا تهیونگ اوپاااااا به سختی رفتم داخل نگهبانا بزور جلوی خبرنگارا رو گرفته بودن داشتم میرفتم داخل که گوشیم زنگ خورد: پی دی نیم : سلام اقای تهیونگ-سلام +چه اتفاقی برای جیمین افتاده؟ تهیونگ: مشکلی براش پیش اومده +کاری از دستم بر میاد؟ -نه فقط رسانه هارو...+درستش میکنم و قطع کرد دکتر:شما از کیم تهیونگی ؟ - بله خودمم حال جیمین چطوره ؟ دکتر: توی اتاق عمل هستن خیلی خ.و.ن از دست دادن ولی ما تمام تلاشمونو میکنیم ..... ____________________•••••••____________
بغضم گرفته بود ولی غرورم اجازه نمیداد بریزه چرا تو جیمین تو این همه به من کمک کردی ولی من وقتی که موقعش بود نبودم همش تقصیر منه .... بعد از چند مین تلفنم زنگ خورد ...+ ته حال جیمین خوبه ؟-خخ.. خوبه ا/ت +چرا بغض کردی اتفاقی افتاده؟ (با صدای بلند ) +نه فقط..- ته کدوم بیمارستانی ؟ +بیمارستان.....-دارم میام ته جیمین ادم قوی هست چیزیش نمیشه مطمئنم +خیلی نگرانم-خب حق داری بمون اومدم و قطع کردم خیلی نگران جیمین بودم سریع ماشینو روشن کردم رزی هم اومد نشست پیشم و داشت ریز ریز گریه میکرد ا/ت: رزی گریه نکن همچی درست میشه و اشکاشو پاک کردم باد از چند مین رسیدیم بیمارستان سریع رفتیم دیدم تهیونگو بقیهاعضای بی تی اس اونجان رفتیم اونجا :سلام (با بغض) اعضا سلام ا/ت: جیمین کجاس ؟ تهیونگ: توی اتاق عمله با این حرفش قلبم خورد شد و اجازه دادم اشکام اروم و بی صدا پایین بیان رزی داشت گریخ میکرد رفتم پیشش و ارومش کردم بعد از چند دقیقه که مثل چند سال گذشت دکتر اومد هر چند نفرمون سریع رفتیم رزی: دکتر چی شد حال جیمین خوبه؟ دکتر: متاسفم....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نههههههههههههههههههههههههههه
نههههه🥲
نظرسنجی رو شرکت کن🌷
بخدا جیمینم بکشی هاااااا🥲
من میدونم و توووو😔🤌🏻
نظرسنجی رو شرکت کن.