
عشق بی پایان p11

تهیونگ:ا/ت میتونی بیای بریم بیرون من: باشه رفتیم بیرون ماسک و کلاهمونو زدیم بعدش سوار ماشین شیم داشتم خفه میشدم با ماسک یک دقیقه ماسکمو دادم پایین منو شناختن و ازمون عکس گرفتن سریع رد شدیم و رفتیم توی رستوران نشستیم (عکس بالا رو تصور کنید) گارسون : چی میل داریدمن سریع سفارش دادم ولی تهیونگ ده دقیقه بود داشت انتخاب میکرد وقتی.انتخاب کرد : لطفا داخلش .....،......،...... نباشه گارسون : چشم اقا ولی داخلش دیگه هیچی نموند تهیونگ نگاهی بهش کرد و اون معذرت خواهی کرد و رفت من: یااا تهیونگا واقعا بدغذایی تهیونگ: ما اینیم دیگه من : ای خداااا گوشیمو باز کردم رفتم داخل اینستا شاید گرسنگیم کم تر شه و وقت زودتر بره تا غذا بیاد ولی خب شکمم یاری نکرد.تهیونگ هم از خنده مثل همیشه غش کرد من: حالا چکار کنم خیلی گرسنمه تهیونگ: خیلی کیوتییی😂💖 اولین پست اینستا در مورد تهیونگ بود اونم جفتم بود تست: فکت در مورد تهیونگ ۱-اون بدغذاترین عضو گروهه من : این درسته ۲-بسیار مرموز و عجیه من:شاید تهیونگ: خب اره چون انسان نیستم شاید بعضی وقتا عجیب بشم من: نخیرم خیلی هم کیوت و جذابی اونا اشتباه کردن ۳-رنگ مورد علاقش خاکستریه تهیونگ: اینا رو از کجا میدونن؟ من: خب بخاطر استایلت و رفتارت میشه تشخیص داد مثلا تو از ..... و .... بدت میاد تهیونگ: ای شیطون گارسون غذارو اورد....
تهیونگ و من : ممنون وقتی خواستیم بخوریم تهیونگ همش غذاشو جدا میکرد من: چرا غذاتو اینطوری میخوری ؟ تهیونگ: دوست ندارم بخورم (کیوت) از زبان تهیونگ: ا/ت بهم گفت : اگه من بهت بدم میخوری ؟ من گفتم : احتمالش هست بعد گفت : یاااا باشه قاشق رو پر غذا کرد و گفت : دهنتو باز کن منم باز کردم و خوردم چرا انقدر خوشمزه بود!؟ ا/ت: باید همچی بخوری مگر نه لاغر میشی بچه تهیونگ: من بچم ؟ نه خیرم ا/ت: چرا کاملا بچه تشریف داری تهیونگ : راست میگی بچه توعم ا/ت: با این حرفش حس کردم گونه هام تبدیل به البالو شد تهیونگ: وا چرا سرخ شدی خجالت کشیدی؟ ا/ت زد به بازومو غذاشو خورد وقتی غذامون تموم شد گفتم : دیگه کجا میخوای بری؟ ا/ت : خب بستنی میخوام تهیونگ : شکمو رفتم و براش گرفتم مثل بچه ها ذوق کرده بود

توی راه برگشت که بودیم گفتم: ا/ت میتونی یک دقیقه بیای توی اتاقم ؟ ا/ت: چرا میخوای چکار کنی؟ من: میخوام یه چیزی نشونت بدم ا/ت: باشه میام از زبان ا/ت: یعنی میخواد چی نشونم بده وقتی رفتیم داخل با چیزی که دیدم چشمام چهارتا شد و جیغ خفه ای کشیدم —————————————————— فلش بک گذشته تهیونگ : هیونگ من دلم میخواد سگ بگیرم جیمین: خیلی خوبه فکر کنم ا/ت از خوشحالی بال در بیاره تهیونگ: بین این دوتا کدوم؟ جیمین : سمت چپی خیلی کیوته تهیونگ باشه پس برم بگیرمش رفتم.و سگ رو خریدم خیلی بامزه و کوچولو بود براش تاج کوچیکی.خریدم و بردمش هتل گذاشتمش خونه و غذاشو دادم (قبل از شو) ••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••زمان حال ا/ت : ی سگ کیوت و کوچولو که تاج سرشه بود (عکس بالا) سریع دویدم و بغلش کردم تهیونگ: اسمش یونتانه و این اقا پسر ازین به بعد اینجا زندگی میکنه من: خیلییییی کیوتتتتهههههه تهیونگ:
از منم کیوت تره ا/ت: اره تهیونگ: باشه خانم اصلا میخوام پسش بدم ا/ت: جرعت داری ! رفتم لپشو ب.و.س کردم و گفتم: تو کیوتییییی و اونم کیووووتههههه الان داری به سگ حسودی میکنی؟تهیونگ: ههه من نه یعنی اره دوس ندارم ب.ی.ب.ی.م به کسی به جز من بگه کیوت ا/ت: باشه من برم بخوابم خدافظ چاگیا تهیونگ: خدافظ رفتم روی تخت رزی رو دیدم خونه نبود بهش پیام دادم 💜💜💜💜💜💜💜💜 سلام رزی کجایی چرا هتل نیستی؟ رزی: سلام ا/ت با جیمین بیرونم دیر میام من: عع ببخشید خلوتتون رو بهم زدم باشه بای رزی :خدافظ 💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜 هفته ی دیگه تولد بیست سالگیمه روزیه که برای من خیلی مهمه برای تهیونگ هم همینطور چون تبدیل به انسان میشه و برای همیشه از دست طلسم خلاص میشه .....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وایییی عالییئ
عالییییییییییییییییییییییییییی
مرسی کیوتم♥️♥️