انرژی بی پایان پارت9

سلام خوبی بچا یادم رفت بگم که توی داستانم مرینت لیدی باگ، ادرین کت نوار، دیگه خودتون میدونن ولی توی داستان من کت نوار مرینتو دوست داره و همه چیز رو به اون میگه

πمری:رفتم خونه صدای از توی بالکن امد رفتم نگاهی بندازم که دیدم:هی کت مگه بهت نگفتم که انقدر یهویی نیا(الان شب شده) πمری:دیدم کت خیلی اعصابنی هسته یهو شروع کرد به دادو بیداد:مرینت😡هیچ معلوم هسته سه روز کجا بودی نگفتی نگران میشم چرا هیچی بهم نگفتی که کجا میری اگر اتفاقی برات بیفته من کجارو کنم 😡(همه ی اینارو با داد میگه) مرینت من دوست دارم نمیخوادم اتفاقی برات بیفته چرا درکم نمیکنی ها چرا(الان توی چشماش اشک جم شده)😓نمیدونم با خودت چی فکری میکنی ولی من خیلی دوست دارم....... πمری:وقتی کت اینارو گفت دلم هوری ریخت یعنی انقدر دوسم داره که داره گریش میگیره دست کیتی رو گرفتم به سمت خودم کشیدم وقتی دید همچین کاری کردم اونم بدش نیومد و خودشو توی بغلم جا کرد (عکس مری و کیتی) و زد زیر گریه صداش توی کل خونه پیچیده بود........ πمایک:دیدم صدای گریه اگر اتاق مری میاد صدای گریه مردونه بود خواستم برم که مامان جلومو گرفت و گفت: کجا....... مایک:میخوام ببینم چرا مری داره گریه میکنه.........سابرین:الان نمیخواد نگاه کنی بعدش منو بابات و مری همه چیز رو برات تعریف میکنیم ولی الان برای اون گربه حسابی گریه کنه اخه خیلی این چند روز دلش برای مرینت تنگ شده بود دیگه داشت کل خونه رو میزاشت روی سرش که مرینتو پیدا کنه😊اون الان دلتنگ بزار بعدش خود مرینت همه چیز رو برات تعریف میکنه باشه پسرم

مایک:😕باش مامان🙂........πکت:ولی حسابی گریه کردم خیلی اروم شدم مرینت اورم موهامو نوازش میکرد هی میگفت:ببخشید پیشی یادم نبود که انقدر دلت برام تنگ معذرت میخوام گربه کوچولوی من منو ببخش باشه😊کت:😟یعنی چی ببخشمت منو دق دادی میدونی این چند روز چی کشیدم مامانت چجوری منو ارون میکرد بابات دیگه از دستم شاکی شده بود شبا چجوری خوابم میبرد اصلا با خودت گفتی چرا اتاقت انقدر بهم ریخته شده برای چیه مرینت من این سه شب با بغل کردن لباسات خوابم میبرد چرا درک نمی کنی که چقدر نگرانت بودم ها چرادرک نمیکنی........ مری:ببخشید😞😞😞........ باشه باشه گریه نکن......... مری:😠گریه نمی کنم دارم به این فکر میکنم چجوری بگیرمت به کار😂😂کت:کار چرا؟؟؟؟؟؟ مری:اتاقمو خراب کردی میگی چرا الان خودت کمکم میکنی تا اینجارو تمیز کنم باشه تو واقعا بد اموزی داری گربه😜........ πمایک:دیدم الان صدای خنده میاد برای همین رفتم یه سرک کوچیک بکشم دیدم مری افتاده روی تخت و یه پسر که لباس گربه تنش بود داره قلقلکش میده دیگه نتونستم تحمل کنم رفتن داخل دادزم:هوش داری با خواهرم چکار میکنی مرتیکه 😡😡😡مری:درحال نفس نفس زد گفت:اِ داداش کی امدی ها چرا خبر نکردی که پیشی رو بهت معرفی کنم ....... راوی:کت یهو دست مرینتو میکشه و مری رو بوس میکنه و از در اتاق مری میره بیرون مری وقتی به خودش میاد که مایک داره کل خونه رو دنبال کت میگرده😂😂 تا کت رو بگیره چرا خواهرشو بوسید مری هم بهشون اضافه میشه تا کت رو بگیرن کت سری میره توی اشپزخونه پشت سرم سابرین قایم میشه و یا حالا مظلومیت میگه:مامان میخوان منو بزنن بگو دعوام نکنن😜تام:چ خبرتونه خونرو شما سه تا گزاشتین روی سرتون........... مایک:😡خوبه همه هم این گربه رو میشناسن بجز من اره تو اصلا به چه حقی خواهر منو بوسیدی ها........... سابرین و تام:کت😮تو بلخره تونستی افرین گربه😜😊......... مایک:مامان بابا جدی دارین میگین وای خدا

منو بکش که گیر کیا افتاده.......... کت:اِ این چه حرفیه داداش زن تو هنوز باید توی عروسیمون برقصی😂😂😂😂😂😂مایک:کم هم نمیاری اره پس تو باید یه خواهر داشته باشی تا من بزارم با خواهرم ازدواج کنی که فکر نکنم داشته باشی😏داری؟؟؟؟؟کت:چی راست میگی یادم نبود باید برم خواهرمو ادب کنم که دوست پسر داره و من خیر نداشتم

سابرین:بچا شام حاضره بیاین بخورین.........کت:مامان شام چیه؟؟؟؟؟ سابرین شام بیا خودت ببین شکمو........ مایک :هوش دیگه به مامان من نمیگی مامان فهمیدید یا نه باید بهت بفهمونم😡 کت:😛دوست ندارم مامان مایک داره منو دعوا میکنه بابا نمیزاره بیا شام بخورم..........تام:😂مایک بچه رو اذیت نکن این چه کاریه که تو میکنی ها؟؟؟؟ کت بیا ولش کن......... سابرین:مایک برای اینکه مترو اذیت کردی شام نمیخوری😂😂....... کت:😎😎باشه بابا الان میام بخورم مری بریم؟؟؟؟ مری:...... کت:مری....😮مری:چیه دارم میخورم بزا بخورم🍕🍟

بای بای