10 اسلاید صحیح/غلط توسط: رها انتشار: 4 سال پیش 252 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
رها هستم از تهران
صبح تیریکس، سندی، زیگی و دیزی و فلوف بیدارمون کردن... از زبان کامیلا: سندی بیدارم کرد دستو صورتمو شستم بعد یزره رفتم تو بالکن اومدم بعد یه برق لب زدم و کلاهی که مرینت طراحی کرده بود رو سرم گذاشتم بعد لاک سیاه زدم و لباس رو پوشیدم بعد تو کیفم بلوط و کوکی گذاشتم و سندی رفت تو کیفم منم معجزه گرم که گوشواره به شکل بلوط یود کردم تو گوشم ... از زبان الیا: تیریکس بیدارم کرد رفتم یه دوش کوچیک گرفتم و ویتامین به لبم زدم و تو کیفم کُرُسُن واسه تیریکس گذاشتم و تیریکس رو کردم تو کیفم با دوربینم.... از زبان مرینت: زیگی و فلوف و دیزی بیدارم کردن دوش گرفتم رفتم چند دقیقه تو بالکن بعد برگشتم تو اتاقم و لاک قرمز زدم بعدم موهامو شونه کردم و باز گذاشتم، کلاهمو گذاشتم رو سرم بعد لباسمو پوشیدم توی کیفم کروسن و ماکارون و کوکی گذاشتم و معجز گر گرگ، دیزی و زیکی رو گذاشتم توی کیفم... از زبان راوی: مرینت و کامیلا و الیا همزمان از اتاق اومدن بیرون، صبحانه خورن و کفش های قرمز پاشنه بلند پوشیدن و رفتن تو ماشین بعد رفتن دم در خونه ی کامینی و کامینی سوار شد و رفتیم به سمت جلسه ی عکاسی چند نفر عکس گرفتن و امضا رفتن و خلاصه ۳۰ روز خیلی سریع گذشت در پاریس مدرسه: رز: امروز هم نیومدن؟ نینو:بچه ها یه خبر بد دارم.. جولیکا: همباز چی؟.... نینو: امروز ساعت ۹ چون مرینت افسرده شده بیلیط پرواز گرفت و الیا هم تا تنها نمونه باهاش رفت یه کشور دیگه کلویی: چی؟ چرا؟ دلم برا مری تنگ شده تقدیبا ۳۰ روزه بش تیکه ننداختم و باهاش شوخی نکردم سابرینا: چی شده مگه؟ همون روز در ژاپن ساعت ۱۳: الیا: اَاَاَ(جیغ) مرینت: چیشده؟ الیا:بچه مدیر شرکت مجازی ژاپن منو به انجمن نوجوانان گوگل اضافه کرد میتونم عکس های مد این ۳۰ روز رو بزارم تو گوگل.. کامیلا: چه عالی.. همون روز ساعت ۲ در پاریس: ناتالی: ادرین امروز ساعت ۱۵ جلسه عکاسی داری ها بهتره چند تا ژست زیبا وجدید تمرین کنی ادرین: باشه... ادرین زد تو گوگل ژست مد و وقتی صحفه رو پایین کشید...
صحفه رو که پایین کشید عکس کامیلا و مرینت بود زد روش متن اومد: حوضه ی خبر نگاری امروز، جلسه ی عکاسی ای برگذار شد که طبق معمول و همیشکی کامیلا درجانتیان و برادرشان کامینی درجانتیان به همراه یک دختر به نام مرینت دوپن چنگ تشکیل شد. الان مصاحبه ی متنی کوچکی با ایشان داشته باشیم: خبر نگار: خانم مرینت کامیلا و کامینی چه نسبتی با شما دارن؟ مرینت: کامینی پسر عمه و کامیلا دختر عمه ی من هستن و من دختر دایی ایشان هستم. خبر نگار: درسته که خانم مرینت هم طراحه هم مدل؟ مرینت: درسته من هم طراحی میکنم هم جدیدا مدل شدم. خبر نگار: درسته شما از پاریس اومدید و دوست صمیمی خود را خبر نگار و عکاس خود اعلام کردید؟ مرینت: درسته من تازگی ها از فرانسه پاریس به اینجا به همراه دوست صمیمیم اوردم و از اونجایی که دوستم به خبر نگاری علاقه داره، عکاس ما شد. خبر نگار: خانم کامیلا شما با مرینت در یک خونه اید؟ کامیلا: درسته، من و مرینت و الیا عکاسمون در یک خونه ایم. خبر نگار: خانم مرینت ایا تا حالا عاشق شدید؟ مرینت یه قطره اشک ریخت الیا اومد جلوشو گفت: لطفا همچین سوالات شخصی ای نپرسید. بعد هم مرینت دستش رو گذاشت رو چشماش و از سالن رفت بیرون و کامیلا و الیا و کامینی دنبالش دویدن. خبر نگار: و پایان مصاحبه. ادرین: پلک من از قلب مرینت برای عشق خودم سو استفاده کردم و بعدشم جا معذرت خواهی اونکارو کردم و سی روز افسرده تو اتاقش نه غذا میخورد نه چیزی اخر هم با الیا رفت یه جا دیگه تا برون من یزره راحت باشه که بازم خاطرات کار های من ازارش میده. پلک: تقصیر خودته😡 تا تو باشی این کارو نکنی. ادرین جلسه عکاسیش تمام شد که گابریل اومد تو اتاق ادرین و گفت: ادرین، برند مد آگرست تا الان اول تو جهان بوده اما الان برند مد ژاپن طرفدار های بیشتری پیدا کرده، ما باید به ژاپن بریم و اونا رو به چالش مد بطلبیم. توهم باید خوب اماده شی و تمرین کنی تا من راحت درخواست مسابقه رو بدم. از تیم پاریس من طراح و تو مدل و از تیم ژاپن ۲ نفر دیگه یا بیشتر انتخاب میشن، تمام تلاش تو برای اخر هفته بکن. ادرین: باشه پدر
همون موقع در ژاپن: کامیلا: واییــــــــــــ!!!!!!! مرینت: کوفتتت الیا: چتههه؟ کامیلا: بچه ها توی این یه ماه، به خاطر طراحی های بی نقص مرینت و ژست های خوب ما و عکاسی خوب الیا، کشو ما شد برترین کشور مد در جهانن و امشب شهردار مارو مهمان به تالار شهر کرده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! مرینت و الیا و کامیلا: هورااا... رفتیم یه لباس عالی پوشیدیم و رفتیم تو ماشین راه افتادیم دم در خونه ی کامینی و اونم سوار شد و رفتیم تالار شهر و تو راه هزار تا طرفتار دورمون جمع شد. همه یه معمونا پایین بودن و یه جا برای ما و شهردار بالا بود و نشستیم. شهردار: ممنونم که دعوت مارو پذیرفتید. به لطف طراحی های عالی خانم مرینت دوپن چنگ، ژست های عالی ی ، سرکار خانم کامیلا درجانتیان و اقای کامینی درجانتیان، عکاسی منحصر به فرد الیا سزار، کشور ژاپن درلیست اول بهترین برند مد جهان قرار گرفت. در همین حین طرفتارا داد و جیغ و سوت و بشکن زدن. شهردار دستشو به نشان سکوت اورد بالا و ادامه داد: تا قبل از این، برند خوب در جهان، برند اگراست، کشور فرانسه در پاریس بود و انگار با این اتفاق اونها مارو به چالش دو هفته ی دیگر طلبیدن. گابریل اگراست میشن نماینده ی طراح اونا، عکاس هم میشه امیرانیحان ساریز و مدلشون هم ادرین اگراست ( در حال حاضر الیا و مرینت:😱😫😨) هست و ما از مهمانان ویژه ی امشب طلب کمک میخوایم ایا قبول میکنید؟ کامیلا آروم سرشو برد نزدیک سرمرینت و الیا و گفت: نظرتون چیه؟ مرینت: باید قبول کنیم و حتما اونارو شکست بدیم. الیا: با مرینت موافقم. کامینی: امید ژاپن به ماست، کامیلا: من صد درصد با شما موافقم اما حتی اگر هم موافق نباشم چه فایده ۳ بر ۱ رای گیری میشه🤣(راوی: اما من میتونم کاری کنم ۳ بر ۱ قبول نکنید😈 کامیلا: من گفتم اگر، اما صد درصد موافقم) مرینت: من میشم نماینده ی طراح ژاپن، الیا: من میشم نماینده ی عکاس ژاپن، کامیلا و کامینی: ما میشیم نماینده ی مدل ها. شهردار: تا زمان مسابقه، یه اتاق طراحی پر از نخ، کاموا، نخ ابریشمی، سوزن هر نوع، یه عالمه پارچه از هر شکل و هر نوع، یه عالمه مداد و برگه ی طراحی و... میرسه به خانم دوپن چنگ تا طراحی کنن، یه اتاق پر از منظره برای تمرین عکس برداری همراه یه عالمه دوربین برای خانم سزار و یه اتاق پرای پرو لباس و تمرین ژست برای خانم و اقای درجانتیان میرسد
روز مسابقه شروع شد. مرینت توی اتاق مخصوصش همراه یک نفر داشت طراحی میکرد (اون یه نفر اومده بود تو اتاق طراحی مرینت تا مرینت تقب نکنه) گابریل هم داشت طراحی شو میکرد. نوبت رنگ کردن طراحی شد. مرینت تو رنگ امیزی مهارت داشت ولی گابریل همیشه با لبتاپ طراحی ورنگ میزد برای همین زیاد ماهر نبود. بعد هم باید نقاشی شونو طراحی میکردن (دوستان گابریل و مرینت ۱ کلاه دخترانه و یک کلاه پسرانه،یه مانتو ی دخترانه و یه لباس پسرانه طراحی کردن) مرینت شروع کرد به دوختن ولی گابریل همیشه میداد بقیه طراحی هاشو درست کنن بعد هم مرینت داد لباس ها رو بپوشن. از زبان کامیلا: رفتم تو اتاق رخت کن تا لباسمو بپوشم یه نگاه به لباس کردم حرف نداشت. لباسو پوشیدم موهامو شونه زدمو کلاهو سرم کردم یه برق لب هم زدم و اماده شدم. از زبان کامینی: رفتم تو رختکن. لباسو دیدم مرینت چه دسته گلی به آب داده بود بیخودی نیست ازش خوشم اومده، ولش کن کامینی حواست کجاست رو مسابقه تمرکز کن (راوی: حواست کجاست؟ بگم؟ حواست پیش مرینته🤪 کامینی: ها ها مردم از خنده😐😑) بعد لباسو پوشید و یه ژل مو به موهاش زد و اونارو حالت داد و بعد کلاهو گذاشت ( راوی: مگه مریضی ژل میزنی به موهات بعد روش کلاه میزاری🤣🤪) بعد لباسو پوشید و اماده شد. از زبان کلویی: بابام قرار بود بره ژاپن منم باهاش رفتم به علاوه اونجا گابریل یه مدل پسر و یه مدل دختر میخواست منم مدلش شدم فقط برای این بار. الانم تو رخت کن ام. گابریل طرحاش خوبن ولی اگه بخواد طرحشو خودش درست کنه واقعا بد میشه، انتظار داره من، کلوئی برژوا، دختر شهردار پاریس اندره برژوا، صاحب بزرگ ترین هتل لوکس پاریس فرانسه، زیبا ترین دختر دنیا، مامانم ملکه ی مد نیوریوک،( شروع شد) این لباسو بپوشم؟ حالا مجبورم. کلویی لباسو بوشید اما خارش گرفت. از زبان ادرین: امروز روز بزرگی بود. باید لباس بابامو میپوشیدم اما خودش چون درست کرده بود خارش گرفتم اما به روم نیوردم. از زبان راوی: وقت رای گیری بود.(مردم نمیدونستن طراح ها،مدل ها،عکاس ها کی ان) دو نفر بود اینکه حرفی بزنن، نقاشی های گابریل و مرینت رو اوردن و توی این مرحله طرح مرینت برنده شد. بعد مدل ها اومدن ولی کلویی هی خودشو میخاروند و دوباره کامیلا اینا بردن. نوبت عکاسی شد (میراکس در قسمت هوای طوفانی،متوجه میشیم عکاس ادرین تند تند عکس میگیره ولی الیا شمرده شمرده عکس میگیره و تمیزی دوربین رو هم برسی میکنه) الیا یک عکس از کامیلا و کامینی گرفت و نشون داد. عکاس ادرین عکس گرفت اما کمی تار بود و الیا عکسش برنده شد و اما...
شهردار پاریس و شهردار ژاپن اومدن. شهردار ژاپن: میخوام نماینده ی طراح ژاپن رو معرفی میکنم، دختر فوق العاده زیبا و با استعداد، مرینت دوپان چنگ (در این لحظه: کامیلا و الیا: 🥳🥳 ادرین و گابریل و ناتالی: 😨😳😯 کامینی؛😍) مدل های زیبا مون، خانم و آقای کامیلا و کامینی درجانتیان و عکاس با استعدادمون الیا سزار. شهردار پاریس: طراح ما گابریل اگرست، عکاس ما، عکاس شخصی اقای گابریل، مدل هاس ما ادرین اگراست و دنتر زیبای من کلوئی برژوا (در دل ادرین: چچی شد؟ در دل گابریل: ما از یه مشت بچه دبیرستانی شکست خوردیم؟) شهردار ژاپن: و یک بار دیگر برند مد ژاپن در نفر اول جدول قرار گرفت. بعدشم مراسم جشن بود و اهنگ پخش شد و همه میرخصیدن و میخوردن و میگفتن و میخندیدن. مرینت و کامینیو کامیلاو الیا رفتن تو ی اتاق. کامیلا: اون پسر بی ادبه که ازش دل خوشی نداری اینه مرینت؟ الیا: خودشه متاسفانه کامینی: مرینت شاید الان فرصتش نباشه ولی میتونی به منم ی معجزه آسا بدی؟ مرینت: البته، کامینی درجانتیان،این معجزه اسای گرگ هست که بهت قدرت استتار و زوزه گشیدن میده، دم گرگیت از جاش جدا میشه و تبدیل به شمشیر و طناب میشه و نام کوامیت گریتی هست،باید از قدرتت برای نیت خیر استفاده کنی. کامینی:ممنونم (معجزه آسا گردنبندهه) از اتاق همه اومدن بیرون بعد ادرین داشت میومد سمت مرینت که مرینت گفت: وقتشه بریم،من تا خونه میدوم از مسیر فرعی میرم شما با ماشین برید(واسه رفتن به خونه دوتا مسیر هست، اصلی و فرعی) مرینت میدوید و ادرین میگفت: مرینت،لطفا وایسا من پشیمونم و در همین لحظه مرینت ایستاد و ادرین هم متوقف شد.مرینت: دست از سرم بر میداری یا نه دیوونم کردی، تا پس فردا یا تو از ژاپن میری و دیگه محل هم به من نمی زاری یا من تا اون موقع میرم ی جایی که حتی فکرتم بش نرسه اونجا باشم.ادرین: ببخشی.. مرینت: برو با مای لیدیت خوش باش ببینم تو این اوضاع کمکت میکنه یا نه ادرین: تو درست میگی من لیاقتم بهترین هاست مثل لیدی باگ ولی تو،تو لیاقت یه اشعال دونی مثل اون جایی هست که دزدیدنت. بعد ادرین دوید سمت هتلی که توش قرار بود بمونن و مرینت دو زانو شد و افتاد رو زمین و گریه کرد
مرینت دو پا شده بود وسط خیابون و داشت میرفت طرف های نصف شب اما همین جور داشت یه میکرد. از زبان ادرین: تند تند دویدم سمت هتل بعدم گابریل گفت: کجا بودی؟ ادرین: رفتم پیاده روی. ادرین رفت خونش اما مرینت دوپا دستا رو چشم وسط بارون بدون چتر فقط گریه میکرد. کامینی رفت خونش،( خونه ی کامینی دو طبقه داره و هر طبقه ی واحد و در طبقه ی اول مامان باباشن و تو طبقه دوم خونه خودشه) از زبان الیا: کامیلا خیلی نگران مرینتم ( دوستان مرینت وقتی گفت من تا خونه میدوم کیفشو داد الیا و کامیلا چون توش معجزه گر بود) کامیلا:منم خیلی نگرانم یه ساعته نیومده. مرینت هم داشت گریه میکرد که
که ماشین زد بهش بعدم کسی که زد بهش مرینت رو بلند کرد وگفت: چه دختر خوشگلی بعد گذاشتش توو ماشین بردش بیمارستان رسوندش و رفت خونه خودش. از زبان کامینی: خیلیییی نگران مرینتم، باید م از شهردار خواهش کنم دوربین های خیابون های شهر رو چک کنه ببینه مرینت کجاس. کامینی رفت پیش شهردار و منشی شهردار کامینی رو برد تو اتاق دوربین ها و خودش رفت و گفت که میریلدا سودا این خبر رو در اخبار بزاره (میریلدا سودا اسم و فامیل خبر نگار ژاپنه مثل نادیا شاماک مال پاریس) از زبان الیا: کامیلا بیا اخبار داره شروع میشه کامیلا: اومدم اومدم. اخبار: میریلدا سودا هستم گزارش خبرگزاری امروز مسابقه بین برند مد گابریل و برند مد ژاپن بود که ( دوستان گابریل،ناتالی،ادرین،کامینی،کامیلا و الیا تو خونه هاشون دارن اخبار میبینن) که برند مد ژاپن به لطف طراح،عکاس و مدل های با استعدادمون در سطر جدول قرار گرفت. اما خبر های بدی هم داریم،میگویند که همین شب که برند مد آگرست شکست خورد، نماینده ی طراح ژاپن، سرکار خانم مرینت دوپان چنگ گم شد. آقای کامینی درجانتیان، پسر عمه ی مرینت دوپان چنگ، از ما پرسش کردند و با ما تحقیقات متوجه حضور ایشان در بیمارستان شدیم. کامیلا: چیـــــــــــــــــــــــــ؟ دختر عمه ی من تو بیمارستانه و تصادف کرده؟ الیا داخل آشپز خونه بی خبر از جریان داد زد: کامیلا چی شده؟ مرینت نیومد؟ خیلی نگرانم. کامیلا: الیا 😭 الیا😭 الیا رفت پیش کامیلا: چته دختر؟ کامیلا: الان ساعت ۳ شبه مرینت نیومده، گفتن وقتی بارون میومد، تصادف کرده😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 الیا: شوخی میکنی؟ بدو بیا بریم بیمارستان. لباس عوض کردن و رفتن بیمارستان و از پزشک پرسیدن: جریان چیه؟ پزشک: یه آقا اومدن و گفتن که مرینت در حالت گریه و دست روی چشم وسط بارون باش تصادف کردم و اوردنش اینجا. کامیلا: میشه منو الیا ببینیمش؟ پزشک: بله، شاید بتونید به هوش بیاریدش چون موقع ی خواب کلمات عجیبی میگه. الیا و کامیلا رفتن و صندلی اوردن و منتظر بودن مرینت چیزی بگه. مرینت درحالت بیهوشی: آ.... د. ری... ن ولم کن لطفا چرا ولم نمیکنی؟ کامیلا: مرینت؟ لطفا به هوش بیا، اگه داخل بی هوشی حرف بزنی نبضت پایین میاد الیا: فقط اگه من ادرین رو ببینم زندش نمیزارم. مرینت در حالت نیمه بیهوشی یزره چشماشو باز کرد: ادرین اینجاس؟ بهش بگید بره بیرون، نه، نه نمیخوام ببینمش😭 کامیلا: مرینت ادرین اینجا نیست. در این لحظه کامینی اومد تو اتاق: کامیلا، الیا پزشک میگه مرینت خون ریزی داشته و در اثر بارون سرما خورده و خون توی بدنش خیلی کمه، مرینت گروه خونیش چیه؟ الیا: گروه خونیش O هست و منو اون باهم یکی ایم من میرم خون بدم. کامیلا: الیا مطمئنی؟ الیا: برای دوست جون جونیم و خواهرم هر کاری میکنم.
الیا خون داد و اومد پزشک خون رو به مرینت انتقال داد بعدم گفت: مشکل خونریزی حل شد ولی با کوچک ترین صدمه ممکنه که خونریزی کنن و اینکه مرینت سرما خورده و مثل اینکه حال روحیش آسیب دیده باید بیشتر حواستون بهش باشه و اینکه پاشو کچ گرفتیم چون شکسته بود. الیا: حتما. پزشک ادامه داد: تا فردا همین جا بمونه فعلا فردا مرخصش میکنیم. کامیلا: الیا کامینی، شما برید خونه من میمونم. الیا: منم میمونم هم مراقب مرینت باشم هم اگه لازم بود خ. و. ن. منتقل کنم. کامینی: منم میمونم. الیا وکامیلا: نه دیگه تو برو خونه چیزی شد بهت خبر میدیم. کامینی: باشه، خداحافظ. همون موقع کامیلا والیا بلند شدن همو بغل کردن و گریه کردن. بعد پزشک از اتاق مرینت اومد وگفت: میتونید برید ببینیشون بعد رفتن تو اتاق، الیا: به خدا اگه مرینت چیزیش بشه ادرینو زنده نمیزارم. مرینت در حالت بیهوشی: ا. د. دری. ن؟ الیا: مرینت بهوش اومدی؟ کامیلا: مرینت نه ادرین اینجا نیست. همون لحظه در باز شد و ادرین اومد تو. الیا تواینجا چیکار میکنی؟ ادرین: ببین الیا.. الیا حرفشو قطع کرد گفت: چی رو ببینم؟ اینو ببینم که مرینت الان مرینت به خاطر تو تو چه حالیه؟ کامیلا: آقای اگراست لطفا برید بیرون. مرینت در همین لحظه گوشه ی چشمشو باز کرد وگفت اد. ری. ن؟ بعد در حالت لم داده ( دیدید ادم دراز میکشه میخوابه بعدم میاد بالشتو میزاره رو قسمت تاج تخت یعد بهش لم میده یه جورایی پاهاش هم حالت دراز کش هست.اونجور) در حالت لم داده داز زد برو اهو اهو (اهو یعنی سرفه) برو اهو بیرون اهو اهو اهو اهو ادرین: ببین مرینت من.. مرینت چون ادرین نمیرفت بیرون، سرم هایی که رو دستش بودن و... رو کند بعد بلند شد و عصای پیش تخت رو گرفت و سمت ادرین و گفت برو بیرون اهو. ادرین: من، مرینت: برو ب در همین لحظه مرینت غش کرد الیا دوید و مرینت رو گرفت کامیلا هم دوید و گرفتتش بعد در اون حالت بزشک اومد پرسید چی شد؟ کامیلا: این اقا اومدن اما مرینت نمی خواست ایشون رو ببینه و اون خواست نمیدونم چی بگه برای همینم نرفت مرینت هم اومد سرم و اینا رو کند بعد با عصا رفت که ببرش بیرون
که، الیا: که بیهوش شد. پزشک: لطفا آقا برید بیرون😠 بعد مرینت رو گذاشت بعد گفت، همراه ایشون کی هست؟ کامیلا: من و آلیا. پزشک: لطفا به خانه تون بروید ما مراقبش هستیم. کامیلا: چشم. فردا: کامیلا: الیا آماده ای؟ الیا: اره بدو بریم پیش مرینت. کامیلا: باشه. سوار ماشین شدن و کامینی هم سوار کردن و رفتیم بیمارستان تو اتاق مرینت و سلام کردیم و کامینی رفت کارای تخصیص رو انجام بده بعد هممون کمک مرینت کردیم پا شه از رو تخت بیمارستان و بره تو ماشین اما یه کلمه هم حرف نمیزد. در ماشین: کامینی: میخواید من بیام خونتون؟ کامیلا: نه ما حواسمون بهش هست مگه نه الیا؟ الیا: همینطوره. رفتیم کامینی رو رسوندیم بعد مرینت رو بردیم تو اتاقش چون صبحانه نخورده بود رفتیم سوپ درست کردیم و بردیم براش اما مرینت لب بهش نزد. رو تخت نشسته بود عصا شو برداشت رفت رو بالکن که...
دستم کنــــــــــــــــــــــد🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵🥵
خداحافظ، مراقب دست هاتون باشید🤣 نظر هم بدید کیوت ها
ولی باید بگم من الان این قسمت رو منتشر کردم، الان که مینویسم تاریخ ۲۳/۱۲/۹۹ هست ولی شاید تا نوشتن تست بعد سه ضروز طول بکشه
الان من رفتم تا قسمت ۲ص رو هم بنویسم تا سریع تر شما بخونینش ولی متاسفانه متوجه شدم به مدت ۳ روز نمیتونم تست بنویسم. امروز الان بهم تست چی گفت: توجه! با توجه به شلوغی صف بررسی تست های ثبت شده به منظور خلوت کردن صف انتشار، از تاریخ 23 اسفند ماه 1399 ساعت 18 تا تاریخ 26 اسفند ماه 1399 ساعت 18 (معادل سه روز) امکان ساخت تست جدید غیرفعال می باشد. پس از این تاریخ دوباره امکان ساخت تست فعال می گردد. با این حساب فعلا من تا سه روز نمیتونم تست بسازم اما بعد قول میدم سریع منتشر کنم❤
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
پارت بعدی اومد
سلام دوستان
من همین نویسنده ی تست رها هستم اما با گوشیم اینبار وارد شده ام.
همینطوره ایشون خط ۲ ی مبایلم هست
به قران گذاشتم
ایول. ولی هنوز تأييد نشده مگه نه؟
پارت بعد کووووووووک😡😡
دوستان من امتحانات مستمر ام شروع شده سرم خیلییی شلوغه لطفا شکیبا باشید
رها جان پارت بعدی را چرا نمیزاری
سلام اجی رها
میگم هر روز یه تست بنویس که هرروز یه داستان منتشر بشه
عالی بود رها داستانت خیلی قشنگه لحظه شماری میکنم برا پارت بعدی
بعدی رو بزار
واقعا خوشحالم که ۱ساعت و نیم دیگه میتونی تست بنویسی
ممنونم عزیزمم(✷‿✷)