در باز شد و دو تا مرد در چهارچوب در ظاهر شدن..
مرد¹:اقای جانگ از طرف اقای تهیونگ اومدیم...
هوسوک از جلوی در کنار رفت..
ا/ت:اوپا این دو نفر کین؟هوسوک از جلوی در کنار رفت و به سمت اتاقش رفت...
ا/ت:اوپا کجا میری؟اوپا کمک کن.اوپاااا..
دو تا مردا سمت ا/ت اومدن و اونو از خونه بیرون بردن...تا صدای بسته شدن در اومد هق هق های هوسوک شدت گرفت و باعث نغمه ای غمگین در خونه شد...بعد از مرگ مادر پدرشون این ناراحت کننده ترین اتفاق بود..
ا/ت همچنان تقلا برای فرار میکرد ولی نمیتونست فرار کنه اون دو نفر خیلی قدرتمند تر از این حرفا بودن...ا/ت رو به زور سوار ماشین کرد و در عرض چند دقیقه بیهوشش کردن
تستت عالی بود ادمین🖤🦇
اگه دوست داری یه داستان ترسناک بخونی از بی تی اس به داستانم سر بزن🖤🦇
^^^^^^^^^^^^^^^
ادمین اگه ناراحت شدی بپاک🖤🦇
مایل به پین?🖤🦇
اگه یه لایک دیکه بکنید پا ت بعدی رو میزارم:)
اممم 16 تا شد میتونی بزاری :>>
دارم مینویسم
سلامم و عرررر :)
خیلی خوبه 🥹👌🏻 فقط میشه یکم بیشتر بنویسی؟
واقعا عالی هست عرررر مجنون این داستان شدم :>>>
باشه حتما:)
عالییییییی
مرسیییی
تا کی تو خماری بمونم ای وای ای وای ای وای😑⚰️
فعلا بمون:/
نه دیگه نشد بزارش دیگه⚰️😑
عالی
مرسی عشقم
مشتاقانه منتظر پارت بعد هستم
توروخدا بعدی رو زود بزاررررر
شرط ها انجام شه چشم:)