
بیا نتیجه چالش داریم
آدرین: دوس.ت پ.سر داری؟ مرینت: چی؟ آدرین: منظورم اینه که با کسی تو راب.طه ای ؟ مرینت: برای اینکه نشون بدم از این دخترای ساده نیستم جوابشو دیر میخواستم بدم گفتم جواب این سوالتون ربطی به کارمون نداره ادرین : دِ نشد دیگه خانوم کوچولو صورتمو بردم نزدیکش گفتم هر چی من بگم شما باید جواب بدی مرینت: اَه پسرهی حال بهم زن 😖 باورم نمیشه باید یه مدت با این باشم . خیلی جدی گفتم نه نداشتم و ازش دور شدم ادرین: خیله خب. پس باید تو یه مهمونی مهم منو همراهی کنی البته یه جورایی داری وظیفه ات رو که خدمت کردن به منه انجام میدی ولی اونجا به عنوان نا.مزد من شناخته میشی برای اینکه یه سری از این دخترا ازم دور بشن . حوصلهشون رو ندارم
مرینت: چی ؟؟!! این چه خواسته ای هست که شما از من دارید ؟؟ درسته من باید به حرفتون گوش بدم ولی نه در هر حالتی آدرین: نگران نباش ازت خواسته غیر اخلاقی نمیخوام . کار هم باهات ندارم. فقط چند ساعت کنارم باش . همین ! مرینت: من لباس مجلسی ندارم آدرین: پس معلومه کمد لباستو خوب ندیدی . بیا بریم تو اتاقت مرینت: دنبالش راه افتادم رفتیم تو اتاق من . خیلی زود عاشق میشد امشبم قراره یه تیپی براش بزنم که تا عمر داره نتونه منو فراموش کنه آدرین: خب اینو بپوش ( عکس میذارم ) مرینت: چشم آدرین: امشب ساعت هشت باید بریم. فقط مرینت این مهمونی برای منو پدرم یعنی برای بیزینس مون خیلی مهمه . ما تو کار مد و مدلینگ هستیم . پدرم طراحه منم مدلش و من خیلی مشهورم . شهرت من جهانیه . ( دستشو گذاشت رو شونه مرینت) لطفا آبرو داری کن مرینت: بله حتما

مرینت: شروع به آماده شدن کردم . همین امشب بهترین فرصته که دلشو بدست بیارم البته همین الانم معلومه که یه حسایی به من داره ولی باید حسش خیلی عمیق بشه که بیشترین آسیب رو ببینه و لذت انتقام بیشتر بشه . انتقامی که داشتم میگرفتم خیلی بی رحمانه بود . بابای من مرد و خلاص شد. ولی این نمیمیره و این زخمو همیشه با خودش حمل میکنه ولی باید تاوان پس بدن . تاوان بهم ریختن زندگی یک خانواده. من دختر خیلی مهربون و دل رحمی بودم ولی احساس میکنم بعد از م.ر.گ پدرم خیلی بی رحم شدم .( در زمانی که مرینت تعریف میکرد اماده هم میشد ) لباسمو پوشیدم. موهامم آماده کرده بودم . فقط آرایش مونده بود .( عکس اسلاید کلا لباس ، مدل مو و آرایش مرینت هست)

آدرین: داشتم دیگه کمکم آماده میشدم. خیلی خوشحال بودم که قرار بود یک شبو با مرینت بگذرونم ولی امیدوارم بابام گیر نده که این یه خدمت کاره و در حد تو نیستو این حرفا . ( عکس اسلاید کلا تیپ آدرین) دیگه شب شده بود باید میرفتیم . رفتم سمت اتاق مرینت .در زدم گفتم مرینت باید بریم اومد بیرون . وای 😨 خیلی خوشگل شده بود. نمیتونستم چشم ازش بردارم . فوق العاده زیبا شده بود .چند ثانیه همین جور نگاش میکردم . که صدای مرینت منو به خودم آورد مرینت: قشنگ محو من شده بود . اونو به خودش اوردم و رفتیم سمت ماشینش . ماشینش یه مازراتی مشکی رنگ بود . من نشستم جلو و خودش رانندگی میکرد. تا رسیدیم به یه سالن شیک و مجلل . پیاده شد و سوییج ماشینش رو داد به نگهبان تا ببرش تو پارکینگ . بعدش اومد درو برای من باز کرد دستشو گرفت جلوم منم آرنجش رو گرفتم ( امیدوارم فهمیده باشید چه جوری میگم 😐) و با هم رفتیم تو سالن با جمعیت زیادی از آدم های مهم شهر مواجه شدم.........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مثل همیشه عالی
جچ: دختلم💖
دختذم
مثل همه داستانات عالی خیلی قشنگی
ج.چ دختر
پسر
دخترم
راستی فالوویی❤🥰🦋💎
وای تورو خدا بعدی
دخترم
پارت بعد زوددددددد
دخترم
دختر
عالی هستیییی
پارت بعد رو كي ميزاري