
بچه ها اکانت من پریده بود😐 برای همین یه مدت نبودم . دیگه با کلی زنگ تونستم برش گردونم😞
مرینت: رفتم داخل خونه . یه زن اومد جلو باهام حرف زد زن: سلام من ناتالی هستم . امرتون ؟مرینت: سلام من میخواستم به عنوان خدمتکار اینجا کار کنم . شنیده بودم خدمتکار میخواین ناتالی: بله بفرمایید مرینت: رفتم دنبالش رفتیم توی یک اتاق . ناتالی : همین جا بمونید اقای اگراست از شما باید یه سری سوال بپرسند مرینت: باشه .الان اون بی.هم.ه.چیز میاد نشسته بودم یهو یک پسر جوون اومد تو . خود اگراست که بابامو کشته بود نیومد . فکر کنم این پسرشه . ادرین: ناتالی اومد بهم گفت یه نفر اومده برای استخدام به عنوان خدمتکار شخصی برای من . رفتم پیشش یه دختر بود پشتش به من بود . تا صدای در اومد برگشت سمت من . چهره معصومی داشت. من دختر توی عمرم زیاد دیده بودم ولی این یکی انگار فرق داشت همشون تا منو میدیدن قش میکردن ولی این عین خیالش هم نبود
آدرین: رفتم نشستم جلوش . بعد از سلام و احوالپرسی سوالامو شروع کردم . سابقه کار در جایی دارید ؟ مرینت : نه ولی زود یاد میگیرم آدرین: چه کارایی بلدید ؟ مرینت: خونه داری . بچه داری کلا کارایی که یک خانوم خونه دار باید بلد باشه آدرین: اینجا جایی هم برای موندن میخواید یا به خونه خودتون میرید ؟ مرینت: اگر مشکلی نباشه میمونم ادرین: چند سالته ؟ مرینت: هه عجب پسر سادیه . با دو تا پشت چشم نازک کردن خام من شد. تو خطابم کرد گفتم ۱۴ سالمه ادرین : بسیار خوب شما استخدام هستید و از امروز کارتون رو شروع میکنید البته به عنوان خدمتکار شخصی من مرینت: عالی شد . بدون هیچ رنجی بهش نزدیک شدم گفتم بله حتما ادرین: من شما رو به اتاقتون راهنمایی میکنم
آدرین: بردمش سمت اتاقش درشو باز کردم گفتم این اتاق شماست نزدیک اتاق منه . لطفا شمارتون هم بهم بدید مرینت : چرا ؟ ادرین: خب برای اینکه اگه کاری داشتم بهتون زنگ بزنم دیگه مرینت:خب صدام بزنید ادرین: ما تو این خونه داد و بیداد نداریم مرینت: .............( شماره داد ) ادرین : لباس هم داخل کمد هست مرینت: ممنون .در اتاقو بستم از رفتار های این پسره معلوم بود کارم زود پیش میره و نمیخواد خیلی بمونم اینجا . وسایلمو چیدم تو اتاق لباسمم عوض کردم ( همون لباسه بود که تو قسمتی که یه ماکارون بادام زمینی برای ادرین درست میکنه ولی اخرش هم بدستش نمیرسه 😅) رفتم بیرون اتاق خانم ناتالی اومد سازوکار آشپز خونه و کلی جزییات دیگه رو بهم گفت
مرینت: خانم ناتالی بهم گفت که این پسره که فکر کنم اسمش ادرین بود به بادام زمینی و گوجه فرنگی حساسیت داره و حالشو بد میکنه و بعد از کلی ور ور کردن دیگه رفت 😖 گوشیم زنگ خورد احتمالأ این پسره بود. بله؟ آدرین: مرینت بیا اتاقم مرینت: چشم ادرین: مرینت اومد تو اتاقم . لباس فرم خدمتکار های اینجا رو پوشیده بود . راستش کاری باهاش نداشتم فقط دلم میخواست نگاش کنم . خیلی خوشگل بود. پاشدم رفتم سمتش . مرینت: کاری با من داشتید آقای اگراست؟ ادرین: ادرین . من آدرین اگراست هستم پسر گابریل اگراست و تو میتونی ادرین خطابم کنی مرینت : بله آقای آدرین آدرین: آدرین خالی کافیه مرینت : حرف خاصی نزدم قشنگ معلوم بود کاری باهام نداره . هیچی نشده دلشو بردم آدرین: همینجوری نگاش میکردم که ناخودآگاه ازش پرسیدم دوس.ت پ.سر داری؟.........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام پارت ۱۱نوشتی لطفن پاسخ بدین پیلیز
عالیییییی 😍
حرف نداشت👌🏼❤😁
عالیییییبود اجی
عه خودم بررسیش کردم میگم اشناس
عالی بودددددددد اجی آدرین هیچی نشده دلش رف 🙂❤️😍🤣
عالی بود
عالی بود آجی ❤️
خیلی قشنگگگگ بود 🍓🤍
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
خداراشکر تونستی بزش گردونی