سرنوشت زیبای من پارت 2
تو راه رفتن به سینما تصمیم گرفتیم که من برم خوراکی بگیرم. پس از بقیه جدا شدم و رفتم سمت فروشگاه. من : سلام آقا. لطفا 4تا آب و پفیلا و...( کلی خوراکی🍟🍫) بدین. فروشنده: چشم. چند دقیقه منتظر باشید. حساب کردم و داشتم از فروشگاه خارج میشدم که
با یکی برخورد کردم و وسایلم ریخت زمین. کلی عذر خواهی کرد و وسایلم رو جمع کرد و رفت. منم معذرت خواستم و به راهم ادامه دادم. قیافش رو خوب تشخیص ندادم، چون کلاه و ماسک داشت. پس بیخیالش شدم و نشستم پیش بقیه.
امیلی: کجا موندی تو فیلم شروع شد. من: ببخشید. بعد از تموم شدن فیلم از هم خداحافظی کردیم و من رفتم سمت خونه. سلام دادم و مامانم هم سلام داد. خیلی خسته بودم پس سریع رفتم تو اتاقم و لباسم رو عوض کردم و خوابیدم. صبح پاشدم و دست و صورتم رو شستم رفتم پایین. بابا هم اومده بود. رفتم.سلام دادم.
بابا: سلام دخترم خوبی ؟.من : سلام ممنون. چه خبر ؟ بابا: هیچی خیلی خستم من میرم اتاقم. من : باشه پس منم میرم بیرون . بیکار بودم پس تصمیم گرفتم برم بیرون. رفتم آماده شدم و از خونه خارج شدم. گوشیم رو روشن کردم و آهنگ مورد علاقم رو گوش کردم. بعد تموم شدن آهنگ به خودم اومدم و دیدم که جلوی یه کمپانی هستم. اصلا حواسم نبود. یه کاغذی رو دیدم که در مورد کاراموزی در کمپانی بیگ هیت بود. ( صدای درون: پس کمپانی بیگ هیته. تا اینجا که اومدی😁 پس چرا تمیزی یه امتحانی بدی ؟ من : خفه شو. اینجا خواننده های قوی تری از من هستن اصلا نمیتونم قبول شم.
صدا ی درون: بابا تو صدات محشره.یکم اعتماد به نفس داشته باش. ( نکته: شما صداتون خیلی خوبه و از بچگی عاشق خوانندگی هستین🎤))من : خب لباس و قیافم که اوکیه . صدام هم که همیشه عالی. پس میرم. کلی آدم اونجا بود. فکر کنم همه برای کاراموزی اومده بودن. رفتم پیش خانمی که پشت میز بود
من : سلام خانم. خانم: سلام چطور میتونم کمکتون کنم؟ من : خب برای امتحان دادن برا کاراموزی اومدم. خانم: آهان خب این فرم رو پر کنید و اونجا منتظر باشید.( یه فرمی داد و به جایی که همه وایساده بودن اشاره کرد) فرم رو پر کردم و منتظر موندم. بعد تقریبا 30 دیقه نوبت من شد. یه اتاقی بود که قبل از وارد شدن باید فرم رو که پر کردم تحویل آقایی که بیرون بود میدادم. فرم رو دادم و در زدم و وارد شدم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
لایک شد پست دوستاتون... رو لایک میکنی کیوتم