سرنوشت زیبای من🍃
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم.
ماریا: اه، کیه که صبح زود داره زنگ میزنه. گوشی رو برداشتم. امیلی بود. امیلی :سلام ماریا😊 من: سلام امیلی. مگه مرض داری آخه چرا صبح به این زودی زنگ میزنی.😑 امیلی: لطفا به ساعت نگاه کن ساعت 12 ظهره😕. بعدشم زنگ زدم میخواستم بهت بگم که از بابات اجازه بگیر با دخترا بریم بیرون. من:( تودلم: راس میگه ساعت 12) خب باشه حالا یکاریش میکنم. امیلی : باشه پس منتظرم. خداحافظ👋
از جام بلند شدم و رفتم دست و صورتم رو شستم رفتم پایین.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
خیلی خوب بود
ادامه بده لطفا 🍡♥️
فالوت کردم بک بده
لایکت کردم تست یکی مونده به اخرم رو لایککن
نوشته دوستتون در بارتون چی فک میکنه
( یادمنیست چی نوشته ) با تچکر 🌸🌔
سلام کیوتی خوبی؟🥺🌹
فالوم کن بک میدم☀️🦄
لطفا تو مسابقه آخرم ( ادامه بدید) شرکت کن😗🙂
ادمین لطفا پین کن🥰😘
یه خوبی کن لطفا پیام کن ✨💫
میصیییی🤍♥️