12 اسلاید صحیح/غلط توسط: FA138882 انتشار: 2 سال پیش 145 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
لایک و کامت بذارید ❤❤
کوک : بدو بیا
جنی : اومدمم
دا یون : اوم پفک هاش خوشمزس
جنی : اره دستت درد نکنه کوک❤️
کوک : خواهش میکنم
جنی : میگم پس بقیه کجان
دا یون : اونجا نشستن
جنی : میشه بریم پیششون؟
کوک : اوهوم
دا یون : برو از مامانت اجازه بگیر تا بریم
جنی : باشه
جنی : مامانننن
مامان جنی : جونم عزیزم
جنی : مامان بگو کیو دیدم کوک رو دیدم با دا یون
مامان جنی : واقعا!!
جنی : اوهوم ... میشه اجازه بدی برم پیش بقیه اعضا؟
مامان جنی : اره برو فقط اذیتشون نکنی ها
جنی : نه نمیکنم
جنی : خدافظ
مامان جنی : خدافظ
...
جنی : من اومدم هِ هِ هِ( صدای نفس نفس زدن)
کوک : از مامانت اجازه گرفتی؟
جنی : اره
دا یون : پس بدو بریم
جنی : بریم
.....
نامجون : بلاخره اومدین عه اون خوشگله کیه؟
جنی : سلام من جنی ام دوست دا یون
دا یون : اره این دوست خودمه
نامجون : بیا بشین
جنی : باشه
دا یون و کوک و جنی با هم میشینن
جنی : میگم... میشه.. به من .. امضا بدید؟ 👈👉
جیهوپ : گوگولی تو خیلی کیوتی
جنی : ممنون ❤️
کوک : کچلمون کرد تا امضا از هممون بگیره
جنی : خب تو از من میخوای برای اولین بار که شما رو از نزدیک میبینم ازتون امضا نگیرم!!
کوک : نه نه من تسلیم🫡
جنی کاغذی که کوک امضا کرده بود رو از توی جیبش در اورد و با خودکار داد به اعضا، اعضا هم شروع کردم به امضا کردن
جنی : واییی ممنون 😃❤️
تهیونگ : بیا بریم بازی
جنی : بریم
دا یون : بذار منم بیام
تهیونگ : بدو برسی بهمون
دا یون :😂
مامان جنی : جنی بیا بریم
تهیونگ : سلام
مامان جنی : سلام ببخشید جنی زحمت داد میشه بهش بگید بیاد تا بریم
تهیونگ : بله حالا میگم
جنی : مامان یکم دیگه بمونیم
مامان جنی :نمیشه خوشگلم بیا بریم
دا یون : دختر خیلی شیرینی دارید
مامان جنی : ممنون خدانگهدار
دا یون : خداحافظ
جنی : خدافظ❤️
دا یون : من میرم دستامو بشورم توی دست شویی پارک
تهیونگ : باشه
دا یون به سمت دست شویی پارک میره و دستاشو میشوره و بر میگرده پیش تهیونگ
دا یون : بیا بریم پیش بقیه دیگه دیر وقته بریم خونه
تهیونگ : اره دیگه بریم خونه خسته شدیم
دا یون : بچه ها پاشین بریم خونه دیگه خسته شدیم
شوگا : اره بریم من گیج خوابم
جیمین : بریم دیگه
اعضا با کمک دا یون زیر انداز و وسایل رو جمع میکنن و سوار ماشین میشن و به سمت خونه راه میوفتن
........
نامجون : دا یون... دا یون بیدار شو رسیدیم خونه
دا یون : چی شده ؟ ( باحالت خواب الودگی)
نامجون : رسیدیم خونه
دا یون : عه حالا میام تو خونه
نامجون و دا یون با هم به سمت خونه میرن و میبینن همه اعضا یه جایی از خونه خوابشون برده
نامجون : کوکی پاشو برو بخواب سر جات
دا یون : جیمین پاشو برو بخواب توی اتاقت
نامجون : جین و تهیونگ پاشین برین بخوابین سر جاتون
دا یون : هوسوک پاشو برو بخواب سر جات اینجا کمرت درد میگیره
نامجون : عه خداروشکر یونگی رفته سر جاش خوابیده
بلاخره همه اعضا میرن سر جاشون و میخوابن.
........
زینگ زینگ ( صدای الارم)
دا یون از خواب بیدار میشه و رو تختش رو مرتب میکنه از توی اتاقش میره بیرون و صبحونه میخوره و میز رو برای اعضا اماده میکنه که تا اونا بیدار شدن غذا بخورن
نامجون : عه سلام بیدار شدی
دا یون : عه ببخشید سر و صدا کردم
نامجون : نه بابا من ساعت کوک کرده بودم
دا یون : من میرم کارامو بکنم منو میرسونی؟
نامجون : برا همین بیدار شدم دیگه
نامجون : به به ببین چه سفره ای چیده😋
دا یون : بریم من کارامو کردم
نامجون : اوع چه زود
دا یون : دیگه بدو بریم
نامجون : بریم
کوک : نهههه وایسید
دا یون : وای کوکی سکته کردم
کوک : هیونگ جونم بذار باهاتون بیام
نامجون : باشه پس بدو کارا تو بکن
کوک : باشه اخ جون
دا یون : وای نامجون قلبم ریخت توی پاچم
نامجون : من فکر کردم کوک داره توی خواب حرف میزنه اخه اون همیشه دیر تر بیدار میشه
جین : دا یون...
دا یون : یااااا سکته کردم امروز میخواین منو بکشین
جین : دا یون اگه خوراکی هایی که برات گذاشتم رو نخوردی میکشمت☺️
دا یون : دقیقا برای چی باید منو بکشی؟
جین : چون نصف شب بیدار شدم برات درست کردم
دا یون : اوکی همه شو میخورم
کوک : من اومدم بریم
جین : کجا با این عجله از بزرگ ترت اجازه گرفتی داری میری
کوک : جین ترو خدا اذیت نکن بذار برم
جین : اومممم...... باشه برو
کوک : ممنون ❤️
نامجون : بدویین بریم که دیر نشه
....
نامجون : عه بنزین داره تموم میشه
دا یون : یکم جلو تر پمپ بنزین هست
نامجون : اره
....
نامجون : کار خطر ناک نکنید تا من برم بنزین بزنم
کوک و دا یون : باش
کوک : دا یون بیا یه کاری کنیم( اروم میگه )
دا یون : چی کار کنیم ( اروم میگه)
کوک : تو توی زنگ تفریحت به نامجون زنگ بزن بهش بگو نامجوننن عشقم کجایی بعد من از ریکشنش فیلم میگیرم ( اروم میگه )
دا یون : اوووو یه نقشه حرفه ای عالیه( اروم میگه )
کوک و دا یون : 😂😂😂
نامجون سوار ماشین میشه
نامجون : ها چیه به چی میخندین اگه چیز خنده داری هست بگین تا منم بخندم
کوک : یاد مدرسه افتادم با این جملت🥲
دا یون : همین طوری خندمون گرفت
......
نامجون : مواظب خودت باش
دا یون : باشه خدافظ
دا یون : نیم ساعت زود رسیدم
دا یون میره توی کلاسش که میبینه سو جون هم اومده
سو جون : او دا یون سلام حالت خوبه
دا یون : سلام سو جون ممنون حالم خوبه
سو جون : دیروز خیلی نگرانت بودم شمارت هم نداشتم که ازت خبر بگیرم راستی برای چی حالت بد شده بود
دا یون : نگران نباش این چیزا برای من عادیه من اگه بهت بگم برای چی حالم بد شده باور نمیکنی
سو جون : چرا من باور میکنم من عاشق چیزای عجیب غریبم
دا یون : به خاطر قدرتی که دارم حالم بد شد
سو جون : قدرت!!!! وای تو قدر
دا یون دستش رو میذاره روی دهن سو جون
دا یون : هیش نمیخوام کسی بفمه اروم حرف بزن
سو جون : قدرت داریی چه قدرتی بگو چه قدرتی
دا یون : قدرت اب و هوا
سو جون : من غش🥲 منم میخواممم🥲🥲
دا یون : 😐😂
معلم : سلام بچه ها
بچه ها : سلام
........
معلم : برین استراحت بقیه تدریس برای زنگ بعد
دا یون یاد نقشه اش با کوک میوفته پس میره گوشیش رو بر میداره و زنگ میزنه نامجون
دا یون : سلام نامجون❤️ عشقم کجایی دلم برات تنگ شده
نامجون : ها؟ چیشده؟
دا یون : عشقم چی چیشده میگم میتونی بعد دانشگاه بیای دنبالم؟
نامجون : دا یون حالت خوبه؟ وایسا الان میام دانشگاه
دا یون : عزیزم میگم بعد دانشگاه نه الان
دا یون دیگه نمیتونه تحمل کنه و یهو میزنه زیر خنده
دا یون : خخخخخ ایستگاه شدی خخخخخخ وای دلم از بس خندیدم درد گرفت خخخخخ
نامجون : وای دا یون فکر کردم دیونه شدی
دا یون : اوه اوه من برم سر کلاسم فعلا بای
معلم: بچه ها تا فردا باید یه طراحی خوب اماده کنید و بدید به من این طراحی توی نمرتون خیلی تاثیر داره
دا یون : چیی طراحی 😨😨 ولی من درست بلد نیستم طراحی کنم( اروم میگه )
سو جون : نگران نباش
سوجون : من خودم کمکت میکنم
دا یون : دستت درد نکنه راستی میشه به کسی در باره قدرتم چیزی نگی
سو جون : اوهوم میتونی روی من حساب کنی اگه به مشکلی خوردی میخوای بعد کلاسا با هم طراحی کار کنیم؟
دا یون : اره اگه تو کاری نداری میشه بعد کلاسا بمونی
سو جون : من که کاری ندارم
دا یون : خوبه
گوشی دا یون زنگ میخوره
دا یون : نامجون خخخخ سلام
نامجون : دا یون ببخشید امروز کمپانی زنگ زد گفت دیگه باید بریم اونجا و اونجا هم کلی کار داریم ببخشید من نمیتونم بیام دنبالت میشه با سو جون برگردی به نظر پسر خوبی میاد
دا یون : نامجون مواظب خودت و اعضا باش خب من با سو جون بر میگردم
سو جون : چی شده ؟
دا یون : سو جون میتونی بعد از تمرین منو برسونی خونه اخه نامجون کار داره نمیتونه بیاد دنبالم
سو جون : اره
........
دا یون : سو جون میتونی شمارتو بدی بهم که اگه مشکلی داشتم ازت بپرسم
سو جون : اره
دا یون گوشیش رو میده بن سو جون و سو جون هم شمارشو میزنه توی گوشی دا یون
دا یون : ممنون
سو جون : خواهش میکنم
سوجون دا یون رو میرسونه خونه
دا یون : اوف چقدر خسته شدم برم برای اعضا یکم غذا درست کنم
دا یون : نچ حال هیچ کاری ندارم.... بذار به سو جون پیام بدم
توی چت:
دا یون : سلام سو جون دا یونم
سو جون : سلام شناختم😂
دا یون : سوجون حوصلم پوکیده
سوجون : بهش بگو الکی نپوکه... وایسا ببینم مگه اصلا تو درساتو خوندی؟
دا یون : یاااااا من چه گیری کردم بین خر خون ترین فرد های دنیا افتادم
سوجون : چرا؟
دا یون : چرا!!!! توی خونه نامجون بهم گیر میده توی چت و مدرسه هم تو😐
سوجون : یاااا نبینم نامجونو حرص بدی ها
دا یون : اوه اوه اقا روی اوپای من غیرت داره
سوجون: اوهوم غیرت دارم
دا یون : سوجون من برم دیگه
سوجون : یادت نره فردا پروژه داریما
دا یون : باشه یادم نمیره
سوجون : خدافظ
دا یون : خدافظ.
*اتمام چت *
دا یون گوشیش رو خاموش میکنه و پا میشه برای اعضا غذا درست میکنه
.......
دا یون : آآآیی کمرم از وسط دو تا شد ولی ببین چه غذایی درست کردم
دا یون : اوووم خوشمزس خیلی خوب پختم
دا یون غذاش رو میخوره و سهم اعضا رو میذاره توی یخچال و روی یه برگه مینویسه : سلام خسته نباشید اگه الان بیدار نیستم یعنی خوابم😂 خب دیگه شوخی بسه غذا براتون گذاشتم توی یخچال گرم کنید و بخورید... بعد از نوشتن نامه دا یون نامه رو میچسبونه به در یخچال و میره خودشو میندازه روی تخت
دا یون : هاااییی چقدر تخت خوبه
دا یون گوشیش رو بر میداره و برای یک ساعت بعد گوشیو کوک میکنه
ساعت 5 عصر
زینگگگ زینگگگ( الارم گوشی)
دا یون از خواب بیدار میشه و دست و صورتشو میشوره و میره توی حال
دا یون : عه هنوز نیومدن
تق تق( صدای در خونه )
نامجون : وای چقدر خسته شدیمم
شوگا خودشو پرت میکنه روی کاناپه سه نفره و میگیره میخوابه
کوک: جنازه شدم
جیمین : گشنمههههههه من غذا میخوامم یکی به من غذا بده
جین : وای بسه جیمین سرمو خوردی
تهیونگ : حس میکنم مرده ی متحرک شدم( دور از جون )
جیهوپ : پر تو های نورم کم شدن
دا یون : بیاین غذا پختم براتون
جیمین : فرشته ی نجاتی تووو
همه اعضا له جز شوگا میان سر میز غذا خوری و منتظرن غذا داغ بشه
دایون : بفرمایید
جیمین : ممنون( با دهن پر از غذا)
دا یون : یونگی نمیاد؟
نامجون: بذار بخوابه
تهیونگ: بهت پیشنهاد میکنم نزدیکش عرب چون اگه بیداری کنی جونت تضمین نیست
جیهوپ : اینو قبول دارم
جین : دا یون دستت درد نکنه که جونمونو نجات دادی
دا یون : چرا؟
جین : اگه الان غذا نداشتیم جیمین هممون رو خورده بود😂
جیمین: نه بابا الکی میگه
تهیونگ : جین راس میگه
جیمین : روی حرف بزرگ ترت حرف نزن😐🥲بچه ها بی تربیت شدن
دا یون : بسه دیگه موچیو حرص ندین
جیمین : 😁
.......
دا یون : نامجوننن نمیدونم چیکار کنم
کوک : گیم؟؟
دا یون : پایتم
جیمین : من من منم میام
دا یون : اصلا تا سه نشه بازی نشه
تهیونگ : صبر کنید... منو هوسوک و جین هم یه گروه میشیم و بازی میکنیم و برنده هامون با هم مسابقه میدن هرکس برد گروهش هم برده
جیمین : قبوله
......
جیمین : گندش بزنم🥲 باختم
کوک : دا یون اگه ببری واقعا خفنی
دا یون : می بینیم😜
دا یون قولنج دستش رو میشکنه و نمیه ی دوم بازی رو شروع میکنن
......
کوک : یاااا دسته من خراب بود هرچی دکمه میزدم نمیشد
دا یون : بهونه نیار من بردم😃
تهیونگ : کی برد؟
کوک : دا یون😕
تهیونگ : از گروه ما هم هوسوک برد
دا یون : اوه اوه به هوسوک نمیخورد حرفه ای باشه
........
جیهوپ : اخ جون من بردممم هورا
دا یون : واقعا بازیت خوب بود
دا یون : برنده کسی نیست جززز جانگ هوسوک و گروهش( ادای مجری های تلویزیون رو در میاره )
دا یون : کسی ساعت داره؟
جین : اره ساعت 7
دا یون : وای خاک به سرم
جین : چی شده
دا یون : پروژه دارم😫😬
کوک : اوه اوه
دا یون : من رفتم
جیهوپ : بای
شب ساعت 10
نامجون : دا یون
دا یون : بله؟
نامجون : بیا غذا
دایون : حالا میام
دایون غذاش رو سریع میخوره و میره توی اتاقش سر درساش
دا یون : نامجونا میتونی برای من یه قهوه درست کنی؟
نامجون : قهوه؟ قهوه براچی
دا یون : کارای پروژه م مونده
نامجون : باش فقط زیاد بیدار نمون
دا یون : باشه
دا یون کل شب بیدار میمونه و روی پروژه ش کار میکنه
فردا صبح :
دا یون : اوف بلاخره تموم شد
نامجون :دا یون.. عه بیداری
دا یون : سلام
نامجون : یاااا چقدر قهوه خوردی
دا یون : چیزی نیست 10 لیوان خوردم کلا
نامجون : 10 لیوان!!! الان حالت خوبه؟ خیلی قهوه خوردی
دا یون : نامجون همین الان تموم شد
نامجون : پاشو بیا پایین یه چیزی بخور
دا یون : اومدم
دا یون میره توی اشپزخونه
دا یون : شیر موز داریم؟
نامجون : اره توی یخچال هست
دا یون یه شیر موز میخوره
نامجون : صبحونه نمیخوری؟
دا یون : نه ممنون
نامجون دا یون رو میرسونه مدرسه
مدرسه :
دا یون : سوجون سلام
سوجون : سلام خوبی
دا یون : اره
سوجون : پروژتو ببینم
دا یون :ایناهاش
سوجون : واو عالی شده
دا یون : مال تو کو؟
سوجون : اینا ها
دا یون : چقدر قشنگ شده
سوجون : ممنون
دا یون : بریم الان معلم میاد
سوجون : اره
.....
مدرسه دا یون تموم شده و الان با سوجون از مدرسه اومدن بیرون که برن بستنی بخورن سوجون و دا یون از خیابون رد میشن موقع رد شدن یه موتوری میخوره به سوجون
دا یون سریع میره سمت سوجون
دا یون : سوجون خوبی؟
دا یون سریع زنگ میزنه به اورژانس و اورژانس بعد چند دقیقه میرسه و سوجون رو به بیمارستان میبرن.
...
دکتر : نگران نباشید اسیب جدی نیست زخم سر بعد چند هفته خوب میشه
دا یون : میتونم برم پیشش؟
دکتر : بله
دایون میره توی اتاق
دا یون : چرا حواست نبود مُردم و زنده شدم
سوجون : من چیزیم نیس خوبم
دا یون : دوست ندارم تنها دوستم صدمه ببینه
سوجون : نترس حواسم به خودم هست
دا یون : بله 😐معلومه
سوجون : ببین همین الان میتونم برات رو دستام راه برم
دا یون : اگه از جات تکون خوردی قهر میکنم
سوجون : تسلیم😁
گوشی دا یون زنگ میخوره
دا یون : نامجون سلام
نامجون : دا یون کجایی هر چی منتظرت موندم از مدرسه نیومدی بیرون
دا یون : اهل من الان بیمارستانم
نامجون : یا خود خدا چیزیت شده؟ حالت بد شده؟
دا یون : نه بابا سوجون تصادف کرده اومدیم بیمارستان
نامجون : عه الان خوبه؟
دا یون : اره خوبه
نامجون : پس هر موقع مرخص شد زنگ بزن بیام دنبالت
دا یون : باش
تماس تموم میشه
دا یون : راستی مامان و بابات نگرانت نشن
سوجون : پدر و مادرم چند سال پیش فوت کردن😔
دا یون : اوه ببخشید نمیخواستم ناراحتت کنم
سوجون : ❤️
سوجون : دایون کی مرخص میشم؟
دا یون : نمیدونم که
سوجون : میری بپرسی؟
دا یون : اره
دا یون : ببخشید خانم اقای شیم سوجون کی مرخص میشن؟
پرستار : سرمشون که تموم شد میتونن برن
دا یون : اهان دستتون درد نکنه
پرستار : خواهش میکنم.
دا یون : سوجون تا سرمت تموم شد میتونیم بریم
سوجون: عاااا الان تازه نصف سرمم تموم شده
سوجون میخواد از تختش بلند بشه که
دا یون : کجا؟؟ بشین سر جات
سوجون : تشنمه بابا
دا یون : من برات میارم
سوجون : دستت درد نکنه
دا یون : تا سرمت تموم نشده حق تکون خوردن نداری
سوجون : بعد اگه دست شویی داشتم چی
دا یون : اون دیگه مشکل خودته
سوجون : خداوندا🥲
دا یون : حرف نباشه 😂
سو جون : اعضا از دست تو چی میکشن
دا یون : نقاشی 😂
سو جون: ماشالا
دا یون : چشم نخورم ایشالا
سو جون : ....
دا یون : عههههه( بلند میگه )
سو جون : یاااا سکته کردم
دا یون : سرمت تموم شد وایسا زنگ بزنم به نامجون
سوجون: نه نمیخواد مزاحمش بشی
دا یون : حرف نباشه 😐
سوجون: ....
دا یون : سلام برادر عزیزم
نامجون : سلام خواهر عزیزم( ادای دا یون رو در میاره )
دا یون : بیا دنبالمون بی زحمت
نامجون : اومدم
دا یون تلفن رو قطع میکنه و به پرستار میاد و سرم سوجون رو قطع میکنه
سوجون میخواد بلند بشه که دا یون سریع میره کمکش
از زبون دا یون : سوجون می خواست بلند بشه منم رفتم کمکش تالا انقدر نزدیک بهش نبودم از این نزدیک خیلی قشنگ تره کنارش که وایساده بودم قلبم خیلی تند میزد و گرمم شده بود
سوجون : دستت درد نکنه دا یون خیلی زحمت کشیدی
دا یون : ها؟ ها نه بابا زحمت چیه☺️
دا یون و سوجون از بیمارستان میان بیرون و یکم بعد ماشین نامجون جلوشون ترمز میکنه
دا یون : عه پس نامجون کو؟
شوگا : بیا بالا بدبخت پاش درد گرفت
توی ماشین شوگا رانندش کوک بغل صندلی راننده نشته تهیونگ هم عقب نشته بعد تهیونگ سوجون نشته و بعد سوجون دا یون
دا یون : چرا نامجون نیومد؟
کوک : هیونگ زد یه لیوان شکوند جین مجبورش کرد خودش جمع کنه به جاش ما اومدیم دنبالتون
توی راه سوجون خوابش میبره
تهیونگ : زیاد سر و صدا نکنید پسره خوابش برده
تهیونگ : راستی اسمش چیه؟
دا یون : اسمش سوجونه
تهیونگ : اها
که یهو سر سوجون میوفته روی شونه ی دا یون یهو لپ های دا یون گل میندازه و تهیونگ اینو میبنه و ریز ریز میخنده
......
تهیونگ : سوجون بیدار شو رسیدیم
سوجون : دستتون درد نکنه... عه اینجا کجاس؟
شوگا : خونمون دیگه
سوجون : خونتون ؟
کوک : اره دیگه بیا پایین
سوجون : ولی اخه
تهیونگ : ولی بی ولی بیا پایین
سوجون : دستتون درد نکنه
دا یون در خونه رو با کلید باز میکنه تا وارد خونه میشه پراش میریزه
دا یون : یاااا اینجا چقدر مرتبه
جیمین : وای کمرم، هوسوک مجبورمون کرد خونه رو مرتب کنیم چون مهمون داشتیم
کوک و سوجون و تهیونگ میان توی خونه
جیمین : تهیونگ و کوک خیلی نامردین
کوک و تهیونگ : چرا؟
جیمین : چون از زیر کار در رفتین 🥲
نامجون : جیمین زشته الان مهمون داریم بعد بحث کن
نامجون : بیاین بشینین دیگه
همه اعضا و سوجون و دا یون میشینن روی مبل
جیهوپ : اسمت چیه؟
سوجون : اسمم.. سوجونه
جین از اشپز خونه : شام حاضره پاشین بیاین
سوجون : وای نه من برای شام میرم خونمون
جیمین : نشد دیگه امشبو اینجا میمونی
سوجون : نه باید برم خونه
نامجون : ما که نمیذاریم بری خونه تلاش نکن
کوک : بمون میخوان بیشتر باهات اشنا شم
جین : ببین شاید بتونی مارو حریف شی ولی کوک رو نمیتونی
سوجون : اوک تسلیم 😂
ًسوجون : جین غذات عین یه رویا میمونه خیلی خوبه
جین : اه خجالتم نده
سوجون : واقعا خوشمزس
جین : ممنون
.......
سوجون میخواد سفره رو جمع کنه که
دا یون : یاااااا همین الان از اشپزخونه میری بیرون بدو، کوکی ترو خدا بیا اینا ببرش بیرون
سوجون : اخه
دا یون : اخه و تصادف کرده میخواد برای من ظرف هم بشوره ( تند میگه )
سوجون : استعداد رپ کردنت خوبه
دا یون: افرین از اشپزخونه برو بیرون
بعد از اینکه اعضا سفره رو جمع کردن و ظرفا رو شستن دا یون قهوه دم کرد و اورد ( من توی فیلم کره ای ها دیدم بیشتر قهوه استفاده میکنن )
سوجون : دستت درد نکنه خیلی خوب بود
سوجون پا میشه و لیوانای قهوه رو جمع میکنه
دا یون : اوکس سوجون خودت خواستی باهات قهر کنم
سوجون : چرا مگه چی کار کردم
دا یون : به خدا ابن حرفت از لیوان جمع کردنت بد تره لیوانا رو جمع کرده بعد میگه چی کار کردم
تهیونگ در گوش نامجون : هیونگ فکر کنم خبراییه( اروم میگه)
نامجون : واقعا ( اروم میگه ) ض
تهیونگ : به خدا( اروم میگه )
سوجون میره پیش دا یون روی مبل دونفره میشینه
سوجون : لج نکن دیگه منو ببخش
دا یون بهش محل نمیده
سوجون :الو با تو ام ها
دا یون : .....
اعضا : 😂😂😂
سوجون: اخه نمیشه که هم غذاتونو بخورم هم جای خوابتون رو بگیرم بعد هیچ کاری هم نکنم
جیهوپ : نزن این حرفو ما خودمون دعوتت کردیم
دا یون : ....
.....
همه اعضا میخوابن کوک و سوجون هم میشینن با هم فیلم میبینن
سوجون : کوک میشه برام به پتو بیاری
کوک : پتو چرا؟
سوجون : بخوابم رو مبلا
کوک : عزیزم برو گمشو تو اتاق من 😂
سوجون : بعد تو کجا میخوابی؟
کوک : من میخوابم توی حال
سوجون : نه نمیشه که بدنت درد میگیره
کوک : رو حرف من حرف نزن دیگه
سوجون : عه پس دا یون اینو از تو یاد گرفته
کوک : نه من اینو از اون یاد گرفتم
کوک : میگما خبراییه؟
سوجون : نمیدونم والا به نظر من که دختر باحالیه ولی نمیدونم اون نظرش در مورد من چیه
کوک : حالا تو شمارتو بده اگه خبرایی شد بهت خبر بدم پا پیش بذاری
سوجون شمارشو به کوک میده
کوک : برو تو اتاق من افرین
سوجون : اخه
کوک دست سوجون رو میگیره و میبرمش توی اتاقش و سوجون رو میشونه روی تخت
سوجون : ببخشید جاتو گرفتم
کوک : نه بابا اتفاقا حوس کرده بودم برم توی حال بخوابم
سوجون:شب بخیر
کوک : شب بخیر
فردا صبح
دا یون از خدا بیدار میشه دوش میگیره و یه حوله میذاره روی سرش تا نم موهاش گرفته و میده توی آشپزخونه و سفره رو می چینه
سوجون: سلام
دا یون : سلام
سوجون : دستت درد نکنه
دا یون : خواهش میکنم
سوجون: برو موهاتو خشک کن سرما نخوری
دا یون : پس تو بشین صبحونت رو بخور
سوجون: باشه
دا یون میره توی اتاقش و موهاشو خشک میکنه و دوباره میره توی آشپزخونه
سوجون: دستت درد نکنه خیلی زحمت کشیدی
دا یون : سیر شدی؟
سوجون : اره
دا یون : یکم دیگه بخور که زود خوب بشی
سوجون : دیگه جا ندارم
دا یون توی اتاق و جین رو بیدار می کنه( سوجون دیشب جای کوک خوابید هم اتاقی کوک هم جینه برای همین دا یون رفت جینو بیدار کنه که از اتاق بیاد بیرون تا سوجون لباساش رو عوض کنه و فرم دانشگاه رو بپوشه )
دا یون : جین پاشو
جین : برا چی؟ ( صدای خواب الود )
دا یون : سوجون میخواد لباساش رو عوض کنه
جین روی تختش میشینه و کش قوصی به خودش میده و پا میشه از اتاق میاد بیرون
سوجون : وای دا یون چرا حین رو بیدار کردی
جین : برو توی اتاق لباساتو عوض کن تا برم نامجونو بیدار کنم
جین میره نامجون رو بیدار میکنه سوجون و دا یون هم مشغول اماده شدن هستن
نامجون : جین تو برو بقیه رو هم صدا کن امروز باید زود تر بریم کمپانی تا منم بعد از اینکه بچه ها رو رسوندم بیا کمپانی
جین : باش
جین همه اعضا رو بیدار میکنه
دا یون : سوجون اماده شدی؟
سوجون : اره
جین : بیاین این دو تا ظرف تغذیه رو بگیرین و همشو بخورین
جین به دا یون و سوجون ظرف غذا شون رو میده
دا یون و سوجون : ممنون
نامجون: بریم؟
دا یون : بریم
نامجون دا یون و سوجون رو میرسونه دانشگاه
....
زنگ تفریح :
سوجون : نمیای بیرون؟
دا یون : ها! نه حال ندارم از جام پا شم😂
سوجون : اوک پس من میرم بیرون
بعد از تموم شدن کلاس های دا یون و سوجون به نامجون زنگ میزنن
دا یون : نامجون ما خودمون با تاکسی میایم نمیخواد تو بیای دنبالمون
نامجون : باشه مواظب خودتون باشید
دا یون : حتما
دا یون و سوجون با هم بر میگرده به خونه
سوجون : اجازه میدی برم خونمون؟
دا یون : نه اصلا
سوجون : بابا شارژر میخوام لباس میخوام
دا یون : با هم میریم که منم خونه تنها نباشم
سوجون : نترس فرار نمیکنم 😂
دا یون : عههههه نکن دیگه. با هم میریم
سوجون : الان منو میزنه.
دا یون : ن بابا
سوجون : عه تاکسی اومد بیا بریم
دا یون و سوجون میرن به خونه ی سوجون سوجون لباساشو جمع میکنه و با هم دوباره ب میکردن به خونه
دا یون : برو لباساتو عوض کن منم حالا غذا درست میکنم
دا یون میره توی اتاقش و لباساشو عوض میکنه و میره توی اشپزخو و جاجانگمیون درست میکنه
دا یون : سوجون بیا غذا بخور
سوجون : چی! حالا میام
دا یون : باش
سوجون : بقیه کی میان؟
دا یون : نمیدونم
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
هعی ینی انقد گشادی که انقدرررر دیر گذاشتی😐
ولی خیلی خوب بود و طولانی ام بود😁
خوب که چه عرض کنم عالییییییی محشرررررر🥺💕
هم گشادی بود هم مسافرت بودم 😂
ممنون عزیزم ❤
واقعا تو مسافرت نمیشه تمرکز کرد🤣
اره
ارههه به هم میرسن؟🤔
توی داستان میفهمی