10 اسلاید صحیح/غلط توسط: رها انتشار: 4 سال پیش 126 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
رها هستم از تهران
یه مروری داشته باشیم: الیا چونه ی مرینت رو گرفت و اورد بالا وگفت: صورتت چیشده؟..کتاکلیزمش رو فعال کرد و گفت اگه یه... میگم حالا که فردا پرواز داریم من به ی چیزی مشکوکم...
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺
بریم ادامه
الیا: مرینت من به ی چیزی مشکوکم... مرینت: چی؟ الیا: بیا بریم ازمایش دی ان ای بدیم... مرینت: الیا فردا بیلیط داریم ساعت ۹ الان ساعت ۱۱ هست بیا فعلا بخوابیم داخل کشور ژاپن تست میدیم، حالا ولش تو وسایلتو برداشتی؟ الیا: اره... مرینت: من هنوز بر نداشتم... الیا: بیا کمکت میکنم... الیا و مرینت اومدن داخل یه ساک اول جعبه ی میراکلس بعد یه پوشه که توش عکسای ادرین بود گذاشتم بعد روشون لباسامو گذاشتم بعد هم شارژ گوشی و... ولی چیز دیگه ای نزاشتم.... فردا: الیا: مرینت ساعت ۷ هست بیدار شو از پرواز چجا میمونیما.. مرینت: باشه... مرینت و الیا صبحانه خوردن و لباس پوشیدن بعد هم رفتن از تام و سابین خداحافظی کردن بعد هم از پدر مادر الیا بعد هم یه تاکسی گرفتیم که آژانس ببرمون فرود گاه رسیدیم ساعت ۸ بود هیچی نشده دل مرینت برا پاریس و تیکی تنگ شد... سوار هواپیما شدیم خوش بختانه الیا و مرینت جاشون پیش هم بود و بعد چند دقیقه هواپیما اوج گرفت مرینت داشت به خورشید نگاه میکرد بعد پا شد رفت داخل قسمت اشپزخانه ی هواپیما (هست یه قسمت اشپز خونه ی کوچیک تو هواپیماها،اونجا) الیا خودشو زد به خواب بعد مرینت داشت از پنجره ی داخل اشپز خونه بیرون میدید و رو صندلی نشسته بود الیا پا شد رفت پیشش ی صندلی گذاشت... مرینت: الیا، بنظرت کار درست رو کردیم... یه قطره اشک ریخت... الیا: نمیدونم اما بدون که ما نباید اینده اتو به خاطر گذشتت خراب کنی و زمان حال غصه بخوری... مرینت: اشکمو پاک کردم و گفتم: حق با توهه الیا، اصلا پاریس کجاست؟ ادرین کیه؟ من یه زندگی جدید رو پیش رو دارم.. الیا: افرین دختر
در ژاپن: الیا: مرینت کدوم یکی از اینا خونمونه؟ مرینت: این، اما الیا دختر عمم باهامون هم خونست خیلی هم شوخ طبعه مشکلی نداری؟ الیا: نه عزیزم، وای اینکه خونه نیست عصره😵🤯.. مرینت: همینطوره، عمم همسر عمومه و عموم تو چینه و از اونجایی که عموم بزرگ ترین سر اشپز دنیاست، درامدش بالاست.. الیا: اوکی بیا بریم تو خونه...(اسم دختر عمه ی مرینت کامیلاست) کامیلا: سلام دختر دایی😍 چه عجب سری به ما زدی، چجوری کله خ.ر؟ مرینت: به به کامیلا خانوم از این ورا، کیمیلا این الیاست بهترین دوستم و الیا این کامیلاست هم خونه ایمونو دختر عمم... الیا: خوشبختم... کامیلا: منم خوشبختم، با من راحت باش بهم هرچی ف.ح.ش هم بدی بم بر نمیخوره چون من •ر•و•ا•ن•ی•ا•م😂... الیا: باشه دیوونه😂مرینت: ای خدا🤣🤣بیاین بریم تو یخ کردم... کامیلا: چیشد اومدی ژاپن؟ مرینت همه چی رو گفت و بعد گفت: کامیلا تصمیم گرفتم بهت معجزه گر سنجاب رو بدم که قدرت خوندن ذهن، پرواز و قدرت بدنی فوق العاده میده.. کامیلا: باشه... سندی: سلام من ی کوامی ام... کامیلا: چه نانازه😍 مرینت: الیا توهم بیا معجزه گر خودتو بگیر... الیا: سلام تیریکس... تیریکس: سلام الیا😍 مرینت: بچه ها کوامی ها داخل جعبه ی ارزو ها گیر افتادن اما الان من نگهبانم و میزارم بیان بیرون همشون چون گناهم دارن... کامیلا و الیا: باشه
دوستان این قسمت رو میخوام مختص شکل ها بزارم حتما اینارو بدونین چون موقع خوندن لازم میشه:
الیا: 🦊 کامیلا: 🐿 کامینی: 🐺 ادرین: 🐱 ایوان: 🦁 میلن: 🐹 رز:🐖 جولیکا:🐯 کیم:🐵 کلویی:🐝 گابریل:🦋 ناتالی:🦚 نینو:🐢 لوکا:🐍کاگامی:🐲 مکس:🐴 آلیکس:🐞
خلاصه شکلک هرکس قدرتش
فلوف (کوامی خرگوش) الان کیه؟ کی چی میخوره؟ این و اون کیه؟ کامیلا: چرا این کوامی همچین میکنه؟ مرینت: مشکلات سفر در زمان(دوستان هنوز معجزه گر های:🦝🐭🐮🐕🐸🐻🐼🦓🐆🦒🐏🦘🦃🦔🦜🐊 موندن) الیا: این اتاق منه.. کامیلا و مرینت رفتن تو اتاق الیا و کمک بش کردن وسایلاشو بچینه و کمی شیطونی: الیا: قبل چیدن وسایل کی مایله سقف و دیوار رو رنگ کنیم؟ الیا و مرینت و کامیلا: من، هوراااا.... کامیلا تبدیل شد و اسم قهرمانیش رو ساجو گذاشت، ساجو با قدرتش سمت سقف رفت و الیا تبدیل شد و ساجو چهره ی روباه قرمز رو روی سقف کشید و مرینت هم رنگش کرد، بعد روی دیوار ها هم تم نارنجی و سفید زدن و تمام شد. الیا: خیلی قشنگ شد🤩مرینت و کامیلا: اره... رفتن تا برای الیا کمد و تخت انتخاب کنن، یه تخت تاج دار بود با یه کمد شیک که روز درش اینه بود، اما مشکل دقیقا اینجا بود که سفید بودن یعنی هیچ طرحی نداشت فقط سفید بود بعد سه تا شون بهم نگاه کردنو خندیدن بعد همونو خریدن بعد بار کش بردشون خونه یعد با کمک هم تخت رو گذاشت پیش پنجرهو کمد رو گذاشت روبرو تخت گوشه، بعد اومدن کمد رو نارنجی کردن و تاج تخت رو نارنجی ب بقیه ی جاهاشو سفید کردن، روباه قرمز قبلا یه عکس از خودش کنار برج ایفل داشت، داد عکسو رو تا رو پرده بزنن بعد هم رفتن اتاق کامیلا رو درست کردن و موند اتاق مرینت
کامیلا: مرینت بیا اتاق توروهم درست کنیم. مرینت: من ترجیح میدم اتاقمرو صورتی کنم، در اتاق مرینت رو قرمز کردیم و روش با صورتی نوشتیم: M، بعد هم سقف و دیوار را رنگ صورتی کردیم بعد تخت و کمد تم صورتی، کردیم بعد مرینت گفت: شما برید وسایلاتونو تو کمداتون بچینید من میچینم میام... از زبان الیا: رفتم تو اتاقم رنگ ها خشک شده بودن، بالشت و پتومو و یه عروسک کوچولی که روباه قرمز بود و مرینت طراحی کرده بود، گذاشتم رو تخت. بعد عکسای خودمو نینو و مربنت و بقیه ی بچه هارو چسبوندم به دیوار بعد هم رفتم لباسامو تو کشو چیدم(ی نکته،هر اتاق به ی بالکن جدا و بزرگ راه داره) بعد مانتوهامو گذاشتم تو کمد و رفتم تو حال و تلویزیون رو باز کردم.... از زبان کامیلا: رنگها خشک شده بود که رفتم از مرینت خواستم به عروسک قهرمانی خودم درست کنه، بالشت و پتو رو گذاشتم رو تخت و عکسای خودمو و کامینی و مرینت و مامانمو دوستامو چسبوندم به دیوار بعد یه میله که دوتا پایه داشت اوردم و توش لباس هایی که طراحم درست کرده بود گذاشتم البته طراحم استفا داده، لباس هامو تو کشو و کمد گذاشتم بعد هم یه آینه از نوع آناستازیا که دورش لامپ سفید صورتی و زرد بود به دیوار تکه دادم بعد هم داخل یکی از کمد هام که درش شیشه ای بود دسبند، رژ و... گذاشتم و رفتم پیش آلیا... از زبان مرینت: ی میز گذاشتم مخصوص طراحی هام، یه صندوق گذاشتم هم که داخلش وسایل طراحی مثل مداد و دفتر و مقوا و پارچه و نخ و سوزن و... گذاشتم و کنارش یه جعبه که طراحی هایی مثل کلاه رو بزارم و یه میله که دوتا پایه داشت گذاشتم تا طراحی هایی مثل لباس رو بزارم، یه صندوق چه کوچولو از اونا که مثل جعبه گنج هست اما کوچولو گذاشتم داخل کمدم که درش از شیشه بود و وسایل های داخلش رو میشه دید، صندوق چهرو گذاشتم تا طراحی های دسبند و... رو بزارم و برق لب و لاک و... رو هم تو اون گذاشتم بعد عکس های کامیلا مامانم بابام عموم عمم و... کل فامیل ها و کل دوست هامو چسبونم به دیوار همه جز ادرین، روی تختم بالشت و پتو گذاشتم و یه عروسک که خودم بودم وعروسک تیکی و دختر کفشدوزکی رو گذاشتم بعد هم رفتم گرامافون رو گذاشتم روی ی میز که وسط اتاقم بود بعد هم به کوامی ها گفتم میتونن بیان از جبعه بیرون و ازاد باشن، رفتم تو بالکن و یه لامپ گذاشتمو یه مبل و میز و رو میز یه گلدون هم گذاشتم و یه خونه با مقوا کوچولو درست کردم و رنگ نارنجی زدم و داخلش کوکی گذاشتم واسه تیریکس،یه خونه قهوه ای درست کردم و توش بلوط و فندوق برای سندی گذاشتم بعدشم به درخواست کامیلا واسش عروسک قهرمانیش رو درست کردم و رفتم تو هال
قرار شد بریم اتاقا همو ببینیم، اتاق الیا رو دیدیم بعد رفتیم تو اتاق کامیلا، مرینت: کامیلا این میله هه چیه؟ کامیلا: وای یادم رفت بگم، منو داداشم مدل هستیم و اینهم مال اینه اگه طراحم چیزی طراحی کرد بزارم اینجا. مرینت: وای من طراحم🤩 کامیلا: فردا با مامانم و عکاسم حرف میزنم تو طراحم بشی، اما بهش میگم خودت هم مدل شی، هم مدل هم طراح، بعد میتونم ی جوری عکاسمو اخراج کنم و به جاش الیا رو استخدام کنم تازه پول خوبی به جیب میزنیم... الیا: وای عالیه... مرینت : قبوله.... کامیلا: امشب به کامینی میگم بیاد تصمیمونو بهش بگیم چون اون هم مدله.... الیا: کامینی کیه؟ کامیلا: برادر دو قلومه فقط من ۲ دقیقه ازش کوچیک ترم... ایدنگ ایدنگ(زنگ خونه) کامیلا: برادرم اومد... کامینی: سلام به همه،سلام بر دختر دایی م مرینت😂 چطوری نگهبان کی شیفتت تمام میشه؟(عکس کامیلا و کامینی رو پروفایل تست) مرینت: سلام کامینی این دوست خیلیــــــــــ صمیمیم الیاست.. الیا: خوشبختم... کامیلا:حالا ببخیال این حرفا رو، کامینی مرینت یه طراح معروف توی پاریس بوده،طراح ادرین اگرست،طراح جلد ترانه گجد استون و عنگ گجد استون و الان اومده اینجا کاراش حرف ندارن ماهم طراحمون رفته میتونیم مامان رو راضی کنیم مرینت هم بشه مدل هم طراحمون و تازه الیا رشتش خبرنگاری و عکاسی هست میتونه اون عکاسمون شه... کامینی: ایده ی خوب و جالبی هست با مامان صحبت میکنم خب من برم بای... همه :بای... نیم ساعت بعد کامیلا:بچه ها... مرینت و الیا:بلع.. کامیلا:مامانم قبول کرد... همه: ایولا... کامیلا: جلسه عکاسی فردا ساعت سه هست مرینت... مرینت:میتونم تا اون موقع سریع درستش کنم... فلوف: فردا ساعت سه یعنه موقع شام الان اصلا الان کی هست من داخل چه ساعتی ام؟ مرینت: فلوف کوچولو نگران نباش برو هویج بخور... فلوف: باشه... دیزی(کوامی گراز): مرینتت زیگی(کوامی قوچ) پنیر مثلثی زرد هامو خورده... مولو(کوامی موش): نه خیر پنیر هاش سر جاشن... اریکو( کوامی خروس): مرینتتت.... استامپ(کوامی گوزن): مرینت بیا... روار: وای بسه دیگه مرینت بیا یه لحظه تا سرمو نکندن... الیا: مرینت بدبختی برو... مرینت: اومدم، هویج مال فلوف پنیر زرد مثلثی مولو کوکی سندی و.... خب هرکی مال خودشو برداره من میرم سراغ طراحیم... از زبان مرینت: رفتم تو اتاقم و شروع کردم واسه طراحی لباس
اول یه لباس از اینا که به دامنش وصله برای کامیلا گذاشتم و از کامیلا رنگ مورد علاقشو پرسیدم(کامیلا و الیا هردوتو بالکن پیش مرینت هوا میخورن و نگاه میکنن) کامیلا: بنفش و ابی.. لباس رو تا اندازه ی پایین شکم بنفش کردم بعدشم از اونجا تا پایین یهرنگ ابی زدم جوری که زنگش نزدیک بنفش باشه بعد روی لباسش متن K اول اسمش رو به خوش خطی کشیدم بعد هم پایین دامنش نگین کشیدم و یه کلاه ابی آسمانی از این افتابی ها که پاپیون دارن بعد هم مال خودم یه کلاه صورتی با یه لباس که از بالا تا پایین صورتس بود و روش اول اسمش M به خوش خطی با قرمز گذاشت، پایینشو نگین کشیدم و یه کمر بند که مثل روبان بود. اومدم طراحی کنم که دیدم پارچه ندارم بعد همه نگاه همکردیم و داد زدیم: خریدد پاساژ! بعد یه لباس پوشیدیم کامیلا رفت دنبال پارچه های لباس خودش الیا میگفت تو عکس اون پارچه خوب میوفته یا نه و مرینت هم دنبال لباس خودش. اخر خریدیم رفتبم تو اتاق مرینت رو بالکن (رو بالکن مرینت فرش هست و مبل) مرینت نشست و سوزن و... رو اورد تو بالکن و شروع کرد به تجسم کردن طراحیش ساعت ۱۰ و نیم بود که تمام شد. خیلی خوب بون و کامیلا رفت تو اتاقش طراحی مرینت روگذاشت رو اون لوله هه(هست تو لباس فروشی ها یه میله دو تا پا داره روش لباس میزارن، از اونا) مرینت هم طراحی خودشو گذاشت اونجا بعد هم تصمیم گرفتن برن واسه شام رستوران، کامیلا ی ماشین بنفش از اینا که سقفش جا به جا میشن داشت، سقف رو داد پایین تو راه مرینت داد زد: ترمز کنن... کامیلا ترمز کرد مرینت پیاده شد رفت سمت پشمک و پاستیل و بستنی فروشی و سه تا بسته بزرگ پاستیل و سه تا بستنی و سه تا پشمک گرفت اومد تو ماشین. کامیلا: مرینت جدیدا بچه شدی؟... بعد رفتیم تا رسیدیم به یه شهر بازی و روبروش فضای سبز بود. جا پهن کردیم و بستنی هارو تا اب نشدن خوردیم بعدم پشک و پاستیل هارو تا تونستیم کردیم تو دهنامون بعد یزره پیاده روی کردیم تا هضم شه بعد تا شهر بازی مسابقه گذاشتیم مرینت اول شد بعد کامیلا پرسید: مرینت چجور انقدر سریع میدوی؟ مرینت: چند سال لیدی باگ باشه و هر روز با شرور بجنگی میفهمی😂 بعد رفتیم ترن هوایی و... سوار شدیم خیلی خوش گذشت بعد رفتیم رستوران داشت تعطیل میکرد کامیلا سریع سفارش داد برگشت و یادش رفت سس بیاره بعد برگشت و پاستا رو گذاشت رومیز و سس گرفت یادش رفت پاستا رو بیاره دیگه گارسون که میخواست هم مغازه رو ببنده خودش پاستا رو با چنگال برامون اورد بعد سریع رستورانو بست هممون خندیدیم بعد شام خوردیم ساعت ۱ بود فردا هم جلسه عکاسی داشتیم کامیلا و الیا سوار شدن تا مرینت اومد بشینه درو کامیلا قفل کرد و گاز داد سمت خونه بعد مرینت هم دوید دنبال ماشین و از ماشین جلو زد و زود تر رسید تازه ماشین بیشتر از ۱۲۰ تا بیشتر رفت بعد از ماشین که پیاده شدن دهناشون کش اومده بود مرینت هم که نفس نفس میزد گفت: د... دی.. دیدید... ن. من.. بدو.. ن... قد.. رت.. قه.. رما.. ن. ی. از.. یه.. م.ما.. شی.. ین...ج.. ل.. و.. زد.. زد... الیا: باشه بیاین بریم خونه بخوابیم ساعت داره ۲ میشه😱 رفتیم تو اتاق مسواک زدیم خوابیدیم
تمام شد
ببخشید اگه هیجان نداشت، خداحافظ
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
کامیلا رنگ مورد علاقش دقیقا رنگ مورد علاقه ی من هس بفش و ابی
خیلی عالی بود آفرین
قسمت ۲۱ همراه قسمت ۲۰ منتشر شد
بالاخره منتشر شد😭😭 فکر کنم دارم خواب میبینم
اولین نظر رو خودم به محظ اینکه منتشر شد دادم