10 اسلاید صحیح/غلط توسط: نیتا انتشار: 2 سال پیش 41 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
،
از زبان کت
مرینتم رو بقل کردم و از کلبه زدم بیرون مرینتم دست هاش دور گردنم حلقه بود بهم نگاه کرد و گفت
بزارم زمین
وایسادم و با تعجب بهش نگاه کردم فکرش هم نمیکردم همچین حرفی بهم بزنه
گفتم
اگه نزارم
دست و پا زد و گفت
بزارم پایین
ناراحت شدم گذاشتمش پایین سرم رو پایین نگه داشتم و گفتم
به خاطر اتفاق تو کلبه ناراحتی
سرم داد زد و گفت خیلی بی عقلی
اومد جلو با دست هاش صورتم رو گرفت و گفت
پیشی بیشور مثلا زخمی هستی
تازه دوزاریم افتاد 😐🤣
دست هاش رو گرفتم بوس کردم و گفتم
ترسوندیم
از زبان مرینت
بعد از این که گفت ترسوندیم یه قطره اشک از گوشه چشمش چکید و گفت
اگه اتفاقی برات میوفتاد خودم رو نمیخشیدم سفت بقلش کردم و گفتم
فکر نکنم نیازی به یاد اوری باشه ولی من تا زمانی که پیشیم پیشمه هیچ اتفاقی برام نمیوفته
سفت بقلم کرد
بهش گفتم
کت زخم بهتره بحث رو عوض کرد و گفت
امروز کلاس رقص
نزاشتم ادامه بده
واییییییییییییییییییییییییییییییییییی یادم رفت خندید و گفت باشه بیا خودم ببرمت
رفتیم منو گذاشت کلاس رقص و رفت
که دیدم مینوس یه جوری نگاه میکنه
بهش گفتم
دورگه ندیدی
خندید و گفت نه به این خوشگلی گفتم چاپلوسی نکن فکر کنم فهمیدی که هیچ شانسی در مقابل من نداری
گفت
امممممممم نمیدونم ولی اینو میدونم فردا اولین اجرامونه گروه تو در مقابل گروه من
چیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ؟!؟!؟!؟!؟
دویدم پیش کتی که گفت
ژیلا و اون یکی دختره نمیخوان تو گروه ما باشن گفتم
خودت خوبی گفت اره فقط کنک خوردم من پوست سفت تر از اینام
خندیدم و گفتم خوشحالم سالمی
ادامه دارد..
از زبان مرینت
گفتم
کتی چرا اونا از گروهمون رفتن میدونی که فردا اجرا داریم ؟!
بهم یه نگاه پر استرس کرد و یهو جیغ زد گفت
یا امام چیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
گفتم
خب من یه کاریش میکنم
مربی اومد و گفت
خب بهتون خوش بگذره فردا اجرات رو میبینم و تو فضای مجازی میزارم هر کی بیشتر لایک خورد راند ۱ رو برده
بعد گفت
حالا هم اگه میخوای اینجا تمرین کنین
کتی گریه کرد و گفت مرینت ببخشید نمیخواستم کم بیارم تو هم ضایع شدی
پاشدم سرش داد زدم و گفتم
۱ کم نمیاریم
۲ بازم اگه تو این مواقع قرار گرفتیم تو وظیفته به من بگی چون کمک میخوای
۳ ما هنوز هم نباختیم
چی مرینت منظورت چیه
من میدونم چیکار کنیم لباس هامون رو خریدی
اره
اومدم حرف بزنم که مینوس اومد و به کتی با یه نگاه تمسخر امیز گفت
اوخی دوست هات از دستت در رفتن
کتی بغض کرد من حرصم گرفت خیلی وقته دلم میخواد کله این مینوس زردنبو رو بکنم
جلو کتی وایسادم و چون رو به رو هم بودیم چند ثانیه با من چشم تو چشم شد
انگشتم رو تحدید وار اوردم بالا و گفتم
مبادا ............. مبادا دوست منو مسخره کنی
از زبان کتی
مرینت اینو که گفت چشم های من برق زد اولین باریه که یه نفر برای من جلو بقیه وایمیسده
از زبان مرینت
دست هاش رو تو هم گره کرد و گفت
چی کار میکنی بهم نزدیک شد و گفت
اگه مسخره کنم
هلش دادم کنار جوری که خورد به دیوار رفتم دستم رو گذاشتم رو دیوار و گفتم
اون وقت جوری مسخرت میکنم که تا حالا هیچکس تو عمرش مسخرت نکرده باشه
بهم یه نیشخند زد و گفت
این یه تهدید بود
خندیدم و گفتم
نه ........... چشم هام رو شیطون کردم و گفتم فقط یه پیش بینی بود
دست کتی رو گرفتم و از اون جا خارج شدیم
از زبان مینوس
از این اخلاق مرینت خوشم میاد جلو هیچی کم نمیا عین کوه میمونه ادم خیلی راحت میتونه بهش اعتماد کنه
ولی عاشق تهدید هاش و خنده هاشم با اون نگاهش که دلش میخواد کلم رو بکنه
از زبان مرینت
رفتیم قصر پادشاه اکسون
پادشاه اکسون تا منو دید اومد استقبالم
بعد گفتم
بابا اناهیتا کجاس
تو اتاقش
ممنون فعلا خداحافظ
خداحافظ دخترم
رفتم تو اتاقش قبلش در زدم منو دید پرید بقلم و گفت
خیلی نگران بودم خدا رو شکر خوبی
گفتم
میای تو گروه ما
چی
براش گفتم چی شده قبول کرد گفتم حالا هم من میرم اهنگ حاضر میکنم کتی تو هم برو برای انی ( مخفف اناهیتا ) لباس بگیر
باشه
من چیکار کنم
اناهیتا تو بیا تو اهنگ نوشتن کمکم کن
باشه
رفتیم قصر ماردلیا
...................
اخیش به اناهیتا نگاه کردم دیدم خوابش برده رو تخت یه خمیازه کشیدم رفتم پایین اهنگ هم تنظیم کردم رو صفحه دیجی ایم و تمام
ساعت رو نگاه کردم یا امام ۴ صبحه
چیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
رفتم تو اتاقم کنار انی دراز کشیدم پتو رو کشیدم رومون و خوابیدم
از زبان اناهیتا
پاشدم ساعت رو نگاه کردم ۸ بود جیغ کشیدم
مرینت پاشد و گفت چی شده
گفتم بدو بری پیش کتی تمرین
اونم یه جیغ زد و گفت
خوب شد بیدارم کردی
رفتیم شب اجرا داشتیم
از زبان کت انچه گذشت
همه که اومدن یعنی
مینوس، دیگو ، پدرم ، جاناتان عوضی ، چارلی ، تابروم .......
گفتم
هممون میخوایم مرینت سالم باشه درسته ؟
همشون گفتن اره
گفتم از الان باید مراقب
مرینت باشیم تا ارتمیس پیداش بشه
تابروم گفت
اون ملکه اجنه ها هر جا بخواد میتونه باشه ما زورمون به اون نمیرسه
گفتم
درسته اما ما اگه بخوای میتونیم شکستش بدیم قبل از این که به قدرت پیش بینی دست پیدا کنه
دیگو گفت
کت نوار اون زمانی اون قدرت رو پیدا میکنه که سنش به سن کامل اجنه ها برسه اون وقته که مثل مرینت میتونه شکست ناپذیر باشه
مینوس گفت
ولی کت نوار امروز مرینت ماست منو خوب تو کلاس کیسه کرد
گفتم
دمش گرم همشون ترکیدن از خنده
دو روز دیگه تولدمه و امروز شب اجرای مرینتمه دیشب که تو خواب اواز میخوند مطمئنم برنده میشه
ادامه دارد...
از زبان مرینت
شب شده بود داشتم فکر میکردم و راه میرفتم صحنه منتظر بودیم اول گروه پسر ها باید اهنگ بخونن بعد ما سه تاییم
سه مفر در مقابل ۵ نفر یعنی
مینوس
نینو
جاناتان اشغال
چارلی
اون یه نفر دیگه رو هیچ کدومشون نمیگن کیه کنجکاوم بدونم شاید ادرینه اگه اون باشه کلش رو میکنم قلفتی
خودم اومدم دیدم اینقدر محکم چاقو رو تو دستم فشار دادم که دستم برید
اناهیتا با یه نگاه نگران گفت مرینت چیکار کردی
گفتم
چی من چاقو چیکار میکنه تو دستم
گفت
واییییییییییییییییییییییییییییییییییی قرار بود مثلا نخ لباس منو ببری اشتباه دستت رو بریدی
گفتم حالا هر چی
کتی اومد و گفت
مرینت بیا اینم لباس تو
لباسم رو داد بهم
چشام مرز ۴ که هیچی به قطر ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹
باز شد
مینوس هم پشت صحنه وایساده بود خنده تمسخر امیزی کرد و گفت
اوخی مرینت خجالت میکشه با این لباس بره رو صحنه
بهش یه نگاه پر اعصبانیت کردم که زهرش رفت گفتم
هیچ خجالت نمیکشم با حرص رفتم لباس هرو پوشیدم و دلم میخواست کتی رو بکشم یه لباس
گرفته برام با طرح پلنگ که تا بالای زانومه و از بالا هم شانه هام معلومه
ولی فدای سرش من برای دوست هام هر کاری میکنم
اومدم از اتاق پرو بیرون که مینوس و کتی و اناهیتا تا منو دید دهن هاشون باز موند
رفتم جلو مینوس همون جوری داشت منو نگاه میکرد
با انگشت اشارم دهنش رو بستم و با لحن تمسخر امیز مثل خودش گفتم
ای وای دیدی چی شد اجرات داره شروع میشه بدو بدو رفت رو صحنه من و کتی و اناهیتا همین جوری میخندیدیم
باورم نمیشد تابروم اومد رو صحنه یعنی چی
یعنی اون نفر پنجم بود به چشمک بهم زد و شروع کرد خوندن صدای قشنگی داشت یهو یه نفر از پشت بقلم کرد و کشیدم عقب
برگشتم دیدم پیشیه بقلش کردم و گفتم
فکر نکن نفهمیدم اون موقع بحث رو عوض کردی
گفت
ببخشید مرینتم بعد بهم با یه نگاه شیطون گفت
خیلی خوشگل شدی اومد نزدیک و نزدیکتر که گفتم
کت اذیت نکن الان اجرا دارم
گفت
پوف ................ باشه ولی یهو اومد جلو و منو بوسید من همین جوری با تعجب مونده بودم که دستش رو دور کمرم حلقه کرد
با صدای دست زدن بقیه ازم جدا شد
کتی اومد و گفت
مرینت کجایی منتظرت بودیم
برگشتم پشتم رو نگاه کردم کت الان باید پشتم میبود ولی نه رفته بود
با صدای کتی به خودم اومدم و گفتم اومدم اومدم
رفتم رو صحنه
اول همه دختر ها جیغ زدن بعد که شروع به خوندن کردم یکی یکی کتی و اناهیتا بهم پیوستن
هم میخوندیم هم طبق تمرینی که تو یه روز کرده بودیم میرقصیدیم
همه عاشقمون شده بودن
اجرا تموم شد
مربی اومد و گفت
مرینت هنوز اسم گروهتون رو انتخاب نکردین
کتی و اناهیتا و گروه پسرا اومدن پیشم
گفتم اسم گروه ما
از اون نگاه های شیطون کردم برگشتم سمت همشون و گفتم
اسم گروه ما
رز خونینه
کتی و اناهیتا از ذوق نزدیک به قش کردن بودن
منم یه لبخند زدم اجرا تموم شد کت نوار عین جادوگرا پیشم ظاهر شد و گفت
به نظر من زیادی برای اجرات خوب بودی
بقلش کردم و گفتم
پیشی پیوند خرده به خر الاغ میشه اینقدر عین جن ظاهر نشی خندید و گفت
باشه بیا بریم خونه خسته شدی
دیگه نفهمیدم چی شد
از زبان کتنوار
تا بهش گفتم خسته شدی همون جوری که بقلم کرده بود خوابش برد وای خدا چه بامزه یه بوسه روی گردنش زدم همون جوری که بقلش کردم رفتم سمت قصر ماردلیا گذاشتمش تو اتاقش چند لحظه نگاش کردم که انگشترم شروع کرد به تیک زدن
ادامه دارد..
از زبان کت نوار
سریع از قصر دور شدم که به جنگل رسیدم به حالت عادیم بر گشتم .
خسته بودم نشستم رو سنگ به پلگ غذا دادم و سریعا تبدیل شدم رفتم تو اتاقم خوابیدم
از زبان مرینت
در خواب نازنین به سر میبردم که احساس کردم یه بار ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹
افتاده روم
کم کم اون یه بار به دوبار تبدیل شد 😐
دیگه داشتم له میشدم😐 تصمیم گرفتم به حرف بیام 🤣
پاشدم و گفتم
چی شده داشتم چشام رو میمالیدم که یهو دو نفر عین وحشی ها افتادن روم یه اخ گفتم که
کتی گفت
مرینت مرسی مرسی مرسی سفت تر منو رو تخت بقل کرد
اناهیتا هم خیلی خیلی سفت منو بقل کرد و جیغ زد و گفت مرینت
ترسیدم نشستم و گفتم
ترور شدیم ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟؟!؟؟!؟!
جفتشون از خنده مردن رفتم براشون قبر گرفتم
گفتم
خب بنالین چی شده
و دیگو وارد اتاق شد
گوشیش رو اورد سمتم با چیزی که دیدم میخواستم ار خوشحالی بمیرم افتادم رو دخترا بقلشون کردم و گفتم
هورااااااااااااااااااااااااااا
۳۳۵ نفر دیدن ۳۲۶ نفر لایک کردن
ما راند ۱ رو بردیم جیغ کشیدیم دیگو گوش هاش رو گرفت و گفت
فکر کنم یه چیزایی تو گوشم پاره شد ابجی پایین منتظرتیم هممون با کت نوار میخوایم جشن بگیریم برنده شدنتون رو
دیگو این تازه اولشه ۴ مرحلس
سریعا همه رو بیرون کردم یه تیپ اسپرت پسر کش زدم و با جاذبه خاصی از پله ها رفتم پایین
همشون پایین بودن
کت نوار ، گروه پسر ها ( یعنی جاناتان بیشور ، تابروم ، مینوس .... ) ، کتی و اناهیتا
رفتم جلو مینوس تا منو دید روش رو کرد یه طرف دیگه
جلوش وایسادم و گفتم
اوخی باخیتی با حرص خندید و گفت
این تازه اولشه فعلا مبارکت باشه
گفتم
نو نو نو یه چیزی رو اشتباه گفتی
دست اناهیتا و کتی رو گرفتم و گفتم مبارکمون باشه
دیدم تابروم یه گوشه وایساده و به کار های من نگاه میکنه رفتم پیشش دست هام رو تو هم گره کردم و گفتم
میبینم که تو هم عقیده مینوس رو داری
مرینت چه عقیده ای
تابروم مینوس گفته که دخترا تو رقص و اواز افتضاحن برای همین این گروه و مسابقه تشکیل شد ........... رفت تو فکر بهش گفتم که تو هم طرف اون ها رو گرفتی
گفت
مرینت ولی مینوس یه همچین چیزی رو به من نگفته
اومدم جواب دندون شکن بدم که مادرم پرید و سفت بقلم کرد
و در گوشم گفت
مرینت فردا نه پس فردا تولد کت نواره
گفتم
مامان میخوام سوپرایزش کنم امشب برنامه میچینم
باشه دخترم راند ۱ رو بهت تبریک میگم
مرسی مانی
عجیب بود کت غیب شده بود
همه جای قصر رو دنبالش گشتم اما نبود که نبود
دیگه داشتم نگرانش میشدم از قصر زدم بیرون
از زبان کت
میخواستم ببینم اگه من پیشش نباشم از کی متوجه میشه و چقدر براش ارزش دارم
تقریبا یه ۵ دقیقه ای می شد که تو جمع نبودم دیدم مرینتم شروع کرد به گشتن دنبال من دس نمیتونه پیدام کنه از قصر خارج شد
پریدم بقلش کردم اول ترسید گفت
ارتمیس ولم کن
چیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
یعنی ارتمیس مرینتم رو دیده ؟!؟!؟!|
یعنی با هاش کاری کرده ؟!؟!؟؟!؟!
برش گردوندم تا دید منم بحث رو عوض کرد گفت
پیشی خوبی گفتم بحث رو عوض نکن تو ارتمیس رو دیدی ؟؟
چیزی نگفت
شون هاش رو گرفتم و اروم تکونش دادم گفتم
مرینت اون قابل اعتماد نیست راستش رو بگو دیدیش بدو ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟؟!؟!؟!؟؟!؟!؟!؟؟!
نه ندیدمش
راستش رو بگو سرش رو انداخت پایین چونش رو گرفتم و با خودم چشم تو چشم کردمش گفتم راستش رو بگو
گفت
اره
ادامه دارد..
رمان #قربانی عشق
پارت ۸۶ فصل ۲
از زبان مرینت
به کت گفتم اره که گفت
کی دیدیش چرا بهم نگفتی چیزی نگفتم گفت
مرینتم اون فرد قابل اعتماد نیست چرا این قدر راحت به همه اعتماد میکنی اون قصد جون تو رو داره
یه خورده صداش رو بلند کرد گفتم
نه کت اون اگه میخواست منو بکشه تو همون خونه میکشت چرا نکشت ؟
مرینتم تورو خدا قبول کن اون قابل اعتماد نیست
منم نمیگم هست
پس چرا نمیگی کی دیدیش
انچه گذشت ( در اتاق مرینت شب اجرا که با اناهیتا رو تخت خوابش برد )
مرینت ................ مرینت ..............مرینت .......... مرینت
دیدم هی یه نفر داره اسمم رو صدا میزنه با فاصله و اروم بلند شدم تا ارتمیس رو دیدم ۶ متر پریدم گفتم
تو اینجا ........... انگشتش رو گذاشت رو لبم و گفت
شششششششششششش ........... عروسکم رو تازه خوابوندم با هام بیا
دستش رو به سمتم دراز کرد
بهش گفتم
چرا منو نکشتی
خیلی عجیب بود الان باید از اون نگاه های ترسناک یا کار های عجیب میکرد ولی با لبخند گفت
من که با تو دشمنی ندارم به کمکت احتیاج دارم و میخوام یه چیزی فقط به تو نشون بدم
خیلی ترسیدم ولی دستش رو گرفتم
لبخندش یه خورده ترسناک شد ولی بعد منو با یه سرعت خیلی عجیبی کشید جلو و از بالکن افتادیم پایین چشام رو باز کردم الان باید رو زمین باشیم ولی نه
اینجا کجاس فقط تاریکی یه نور ملایمی دیدم رفتم سمتش احساس کردم دست ارتمیس هنوز تو دستمه گفتم
ک........ کجاییم
گفت
لازم نیست انقدر از من بترسی من خصلتم این جوریه تا حالا تو عمرم هیچ دوستی نداشتم اگر هم داشته باشم فقط به خاطر این بوده که از منافع کثیفشون بهره ببرن و
اینجا سرزمین اجنه هاست
بلند گفتم
چیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
گفت
لازم به ترس نیست من ملکه اینجام و نمیزارم یه تار مو از سرت کم شه باید کمکم کنی
چی شده
مرینت ابلیس داره بیدار میشه و قصد حمله به ما رو داره
ابلیس چیه
اون ......... یه نفس عمیق کشید و گفت
اسم شیطانه تو باید کمکم کنی وگرنه هم قلمروهم هم همه اجنه ها از بین میرن
من نمیدونم ...... من چجوری میتونم کمکت کنم اخه
مرینت بعدا حرف میزنیم زمانم تموم شد باید بری دنیای خون اشام ها یهو حول داد تو یه سیاه چاله
چشام رو که باز کردم دیدم تو بالکن وایسادم
صداش تو گوشم پیچید که میگفت
به هیچکس نمیگی .... نمیگی ..... نمیگی ....... تو .... تو ........ انتخاب شده ای .......... فرشته ی جنگ جو صدا ها قطع شد
خیلی فکر کردم
خیلی ولی نفهمیدم چجوری خوابم برد
از زبان کت نوار ( حال )
رفت تو فکر و ساکت شد
تکونش دادم و گفتم
مرینتممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
گفت
ها چیه چی شده
بگو ببینم کی دیدیش
همون موقع که نجاتم دادی دیگه
نه تو دوباره دیدیش راستش رو بگو
کت اومد و فقط بهم گفتش که ........ ام ...... گفتش که
چرا سعی میکنی بهم دروغ بگی
چون مجبورم کت نمیتونم ( یه قطره اشک از گوشه چشمش ریخت )
گفت
باشه مرینتم ..... باشه و سفت بقلم کرد
گفت
بیا بری قصر بیا
رفتیم قصر ماردلیا
دو روز بعد
اناهیتا بدو اونو بزار اون جا
مرینت من تا حالا برای هیچ کس سوپرایز درست نکردم
بعد خنده
کت وارد قصر شد کلی ریسه و گل ریختیم سرش به نینو علامت دادم که اهنگ رو بزنه
کت رو انگار بهش شک وصل کرده بودن
ادامه دارد...
از زبان کت نوار
باورم نمیشه اینا هیچ وقت برای من مهمونی نمیگرفتن وای خدا مرینتم چقدر جیگر شده یه تیشرت مشکی که عکس پنجه سبز داره با یه دامن کوتاه سبز پاش بود که خیلی بهش میومد
داشت از مهمان ها پذیرایی میکرد
رفت تو اشپزخانه
از زبان مرینت
رفتم تو اشپزخانه اخه کیک حاضر شده بود باید تزئینش میکردم
از یخچال گذاشتمش رو میز
کاکائو رو ریختم روش یه کیک سه طبقه کاکائویی اسمارتیز ها رو بهشون رنگ خوراکی سبز زدم و یه پنجه روی کیک درست کردم
حالا میرسی به خامه با خامه شروع کردم به گذاشتم پنجه های کوچولو کوچولو که یه دستی دور کمرم حلقه شد
برگشتم هیچکس نبود دوباره برگشتم سمت میزی که روش کیک رو گذشته بودم ظرف اسمارتیز ها نبود
گفتم
کتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
خندید و گفت خیلی خب بیا
گرفتم ظرف رو چیندم بعد کت نوار گفت
بگو ببینم از کی تو فکر مهمونی هستی و بهم نگفتی
گفتم
من یه دو روزی میشه فعلا بیا کمکم این خامه ها رو بزار سر جاش
باشه
بدو برو بیرون
کیک رو برداشتم رفتم بیرون
اهنگ خوندیم براش کیک رو فوت کرد نوبت به کادو ها رسید
من بهش یه کتاب دادم اول یه خورده تعجب کرد اومد بازش کنه که گفتم
نه پیشی هو خونه باز کن باشه
مهمونی تموم شد همه رفتن
خیلی خسته بودم امیلی حتی کمکم هم نکرد همه مهمونی رو خودم تشکیل داده بودم خوابیدم
فردا
بیدار شدم که فهمیدم یکی شرور شده
دوان دوان رفتم پایین
به تیکی گفتم
تیکی خال ها روشن به لیدی باگ تبدیل شدم کت داشت مثل همیشه با فرد اکوماتیز شده میجنگید
دویدم کمکش خداحافظ پروانه کوچولو و تمام
یه دختره بود با مو های نارنجی مشکی و چشم های زرد
کمکش کردم بره خونه
داشتم به حالت عادیم بر میگشتم که یه نفر دیگه همون لحظه شرور شد کت گفت
تو برو من هستم باشه
اون یه پسر بود که شرور شده بود
قدرتش تو هم و اتفاق های بد بود
به مرینت که تبدیل شدم اون پسره اومد پیشم یهو هلم داد رفتم تو یه سیاه چاله که دیدم
کت نوار بهش تیر خورد اونم امیلی بهش زد
یه جا دیگه دیدم که ارتمیس مادرم رو کشته و مادرم تو بقلمه
یه جا دیگه دیدم مریدا
از زبان کت
دیگه نمیتونستم از کاتاکالیزم استفاده کردم و اون تونلی که مرینتم توش بود رو نابود کردم مرینت اومد بیرون و بقلم کرد
از. زبان ملکه اکوما ها
نهههههههههههههههههههههههههههه دیگه نمیشه
منتال رو هل دادم کنار تیر کمان رو برداشتم
رفتم تو جنگل جایی که کت نوار بود
تیر رو کشیدم و رها کرد م
از زبان مرینت
چشام رو باز کردم دیدم ملکه اکوما ها جلوی خودم تبدیل به امیلی شد تیر کام رو کشید و رها کرد
همون جوری که کت رو بقل کرده بودم برگشتم تیر خورد به کمرم و از وسط قفسه سینم اومد بیرون
دیگه هیچی نفهمیدم
از زبان کت
نهههههههههههههههههههههههههههه نه مرینتم نکن
مرینتممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
همش تقصیر توعه امیلی تو کشتیش و گریه کردم
امیلی گفت
نباید میومد اینجا تمام نقشه های من شکست خورد ولی دیگه نه تو بدون مرینت هیچی نیستی
حالا هم مناظر باش تا شرور های بیشتری رو شکست بدی ..
ها ها ها ها
مرینتم
از زبان اناهیتا
داشتم با دیگو تو جنگل راه میرفتیم که یهو اسمون رنگ خون به خودش گرفت و به یه جا همش رعد و برق بر خورد میکرد
دویدیم سمت اونجا
چیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی مرینت تیر خورده بود
جایی که کت نوار با مرینت نشسته بود کامل سیاه شده بود و دورش سبز
یعنی چی من که شک شدم دیگو بدو بدو رفت پیش کت و گفت
باید تیر رو در بیاریم
ادامه دارد..
از زبان کت نوار
نه ......... نه دیگه نمیتونم ........... مرینتم من بدون تو نمیتونم 🥺😭😭😭😭
چشم های دریاییت رو باز کن 😭😭😭
بزار ببینمشون😭😭😭
که دیگو اومد و گفت
باید تیر رو از قلبش بیرون بکشیم
اناهیتا گفت
کی ........ 😭😭😭😭😭😭کی یه همچین کاری کرده
دندون قروچه کردم و گفتم
امیلی
اناهیتا دست هاش رو گرفت جلوی دهنش و گفت
ما ..... مامان
با زانو خرد زمین
گفتم
اون دیگه مادر من نیست
دیگه نیست
یهو دیگو تیر رو از قلب مرینت بیرون کشید بدو بدو بردیمش تو قصر ماردلیا تا مرینتم رو اون جوری دید قش کرد
ماجرا رو ازم پرسید نمیتونستم بگم اگه میگفتم جنگ میشد
جنگ جهانی اونم بین دو تا از بهترین و بزرگترین قبیله ها
ولی باید راستش رو میگفتم مادره حق داره بدونه پس کل ماجرا رو براش تعریف کردم
ماردلیا گفت
کت نوار مرینت نباید بمیره اون 😭اون اگه بمیره نظم دنیا به هم میریزه من برای همین بهش عمر جاودان دادم و شروع به گریه کرد
دیگو طبیب رو صدا زد و برای ماردلیا یه سرم بیهوشی زدن
از زبان مرینت
چشام رو باز کردم دیدم یه جای سر سبزم وایسا ببینم اون مارگریت نیست
داشت گل ها رو نوازش میکرد
از پشت رفتم بقلش کردم و گفتم مارگریت اول ترسید بعد شون های منو گرفت و گفت مرینت تویی
گفتم
پس کی میتونه باشه
گفت
مرینت نه ...... دست هاش شل. شد به وسط قفسه سینم نگاه کرد و گریش گرفت
گفت
خیلی زود اومدی .... 😭😭😭😭خیلی بعد سفت بقلم کرد
گفتم منظورت چیه
گفت
مرینت تو ..... 😭😭تو مردی
چیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ؟!؟؟!؟!؟!
پس لیدی باگ چی میشه ای وای ( اینا رو تو ذهنش گفت )
گفتم
خب یعنی منظور تو از دفعه دیگه که بیای پیشم همین بود ؟؟!
اشک هاش رو پاک کرد و به ارومی سر تکون داد
پایان رمان قربانی عشق
سکه زدید نه😂💔
فصل 3تموم شد تازه
رمان #قربانی عشق
پارت ۸۹ فصل 4
از زبان کت نوار
دیگه نمیتونستم من پیش مرینتم نشسته بودم رنگش هر لحظه بیشتر سفید میشد
داد زدم
ده لعنتی تو دنیا فقط به تو دل بستم ....... 😭😭😭😭منتظر بودی خودت رو تو دلم جا کنی بری 😭😭😭😭😭😭😭😭
دیگو اومد تو خیلی عصبی بود
گفتم چی شد
گفت
متاسفم
رفتم شون هاش رو گرفتم تکونش دادم گفتم برای چی حرف بزن بدو
باید دفنش کنیم
چیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
متاسفم کت نوار
با زانو خوردم زمین
نه 😭😭😭😭😭😭😭 من اجازه نمیدم
سرباز ها ریختن تو و مرینتم رو بلند کردن همشون رو کنار زدم مرینتم رو گرفتم و از قصر فرار کردم
تا میتونستم دویدم به یه تخته سنگ رسیدم نشستم حالم خیلی بد بود
من اون رو دورگه کردم دیگه فایده نداشت نمیتونستم دوباره تبدیلش کنم این خطرناک تره
که یه پیرمرد اومد جلو و گفت
سلام کت نوار
چوب دستیم رو دراوردم و جلوی خودم و مرینتم نگه داشتم و گفتم
یه قدم دیگه بر داری بد میشه
گفت
نه کت نوار اشتباه نکن من دشمنت نیستم میخوام کمکت کنم مرینت رو برگردونی
گفتم
تو از کجا میشناسیش
گفت
خب این یه رازه و مرینت ازم خواسته بود که بهت نگم ولی باشه
من به تو معجزه گرت رو دادم من پدر بزرگ مرینت هستم یعنی پدر بزرگ سابین ( مجبور بود برای این که کت نوار قبولش کنه بهش دروغ بگه )
کت نوار چوبش رو اورد پایین و گفت
میتونی کمکم کنی ؟
پیرمرد سرش رو تکون داد
از زبان راوی
خب چون کت نوار اون مرد هرو نمیشناخت پیر مرد صداش میزد ولی اون همون استاد هست
به نظرتون استاد میتونه کمکش کنه ؟
ایا مرینت زنده میشه ؟
ایا مارگریت از این موضوع خبر داره ؟
ایا نگهبان ها به کت نوار میرسن و نمیزارن ؟
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
سلام عزیزم خوبی؟
فالویی بک بده
آجی میشی ؟ حنانه 13 ساله 😁
بک دادم
16ساله نیتا
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
خواهش سریع بعدی رو بزار وگرنه من سکته میکنم
در اسرع وقت
ممنون
فالویی میشه فالوم کنی 🥲💕
بک دامدن