
💕🧋💕🧋💕🧋💕
از زبان یون سوک امروز اصلا حوصله ی مدرسه رفتن ندارم باید به ی بهانه ای نرم مدرسه (مادر یون سوک رو [مامی] مینویسم) مامی:یون سوک دخترم پاشو باید بری مدرسه یون سوک:مامان سرم درد میکنه خیلی حالم بده (یون سوک آسم داره) مامی: این نقش بازی کردنا دیگه تاثیر نداره بلند شو.....پاشو دیگه یون سوک:چشم (یون سوک بد بخت نقشش نقش بر آب شد....خب یون سوک رفت مدرسه و داشت دنبال کلاسش میگشت) بچه های اونجا:چقدر خوشگله ...... آره خیلی خوشگله ..... خیلی خفنه یونگی:دارین چه غلطی میکنین باز ی دختر دیدین جوگیر شدین (یونگی رفت سمت یون سوک علامت یون سوک# علامت یونگی&) &سلام #سلام &تازه واردی؟ #بله &کدوم کلاسی؟ #B10 &خب پس همکلاس هستیم #چه خوب &حالا زود صمیمی نشو بیا بریم الان زنگ میخوره #باش (رفتن سر کلاس و زنگ خورد) استاد:خب بچه ها امروز ی دانش آموز جدید داریم یون سوک میخوای خودتو معرفتی کنی یون سوک:سلام به همگی من یون سوک هستم استاد:یون سوک اهل کجا هستی یون سوک:من اهل سئول هستم ولی از زمانی که 3 سالم بود توی ونکوور زندگی کردم استاد:خب بشین .... بچه ها درس امروز راجب دوستی هستش ... انسان توی طول زندگی نیاز داره که دوست های برای خودش داشته باشه که باهاشون درد و دل بکنه یا باهاشون وقت بگذرونه ... برای این درس ی پروژه به دوتا گروه میدم همه ی بچه ها:واییی نههه استاد:شما باید با دوستاتون ی مقدار عکس بگیرید و به صورت ی آلبوم برای پروژه با خودتون بیارید ... گروه دخترا:یون سوک و لی هانول و هان یورا و گروه دوم:مین یونگی و لی مین هو لی مین هو:چرا گروه پسرا دو نفره استاد:چون من میگم😅 هان یورا:ع.ش.ق.م تو با این موضوع مشکلی داری؟ لی مین هو:نه عزیزم استاد:خب دیگه کلاس رو تبدیل به رمان عاشقانه نکنید (زنگ خورد) از زبان یون سوک کلاس تقریبا خسته کننده بود وقتی که زنگ خورد من هندزفری گذاشتم توی گوشم که یهو حس کردم دو نفر پیشم نشستن وقتی نگاه کردم دیدم دوتا دختر بودن یورا:سلام خوبی یون سوک:سلام ممنونم هانول:خب همگروهی امروز بریم پروژه رو کامل کنیم یون سوک:آره حتما یورا:وای من. بگه نمیتونم جلوی خودمو بگیرم تو خیلیییییییییییییییییییییییی خیلیییییییییییییییییییییییی خیلیییییییییییییییییییییییی خیلیییییییییییییییییییییییی خیلیییییییییییییییییییییییی خیلیییییییییییییییییییییییی خوشگلی میشه ما سه تا بست فرندز هم بشیم یون سوک:آره چرا که نه خیلی هم خوب میشه (وقتی همو بغل کرده بودن گوشی ی یون سوک به صدا درآمد) یورا:کیه
یون سوک:مامانمه ..... الو بله مامان مامی:سلام دخترم کلاست چطور بود یون سوک:خوب بود چیزی شده زنگ زدی؟ مامی:هم زنگ زدم حالتو بپرسم هم زنگ زدم بگم که من و پدرت ی مقدار برگه هست که باید امضا کنیم و بعدش هم من ی مقدار واسه ی فیلم جدیدم کار دارم برای همین امشب میرم خونه ی خالت یون سوک:باشه مشکلی نیست مامی:ماشینت هم گفتم دم در مدرسه بذارم سوییچ پیشته؟ یون سوک:آره پیشمه مامی:باشه پس من دیگه قطع کنم کاری نداری یون سوک:نه بای مامی مامی:بای یورا:چی شد یون سوک:هیچی مامانم گفت که امشب میرم خونه ی خالم و اینکه ماشین هم گذاشته دم در مدرسه هانول:تو ماشین داری ؟😱 یون سوک:آره یورا:من ی فکری دارم چطوره امروز بریم پروژه رو انجام بدیم کیلی هم خوشمیگذرونیم یون سوک:آره هانول یورا راست میگه منم که ماشین دارم میتونیم بریم تازه سر راه میریم پاساژ دوست مامانم ی خریدم میکنیم با کارت من هانول:چرا با کارت تو خودمون میخریم یون سوک:شما دوستای من هستین حالا اینم ی کادو از طرف من باشه به شما یورا:هانول بریم دیگه لطفااااااااا 🥺🥺 هانول:باشه قبوله (بالاخره مدرسه تموم شد و باید میرفتیم تا یکم خرید کنیم برای همین دستای همو گرفتیم و باهم داشتیم میرفتیم) یورا:ی فکری هانول:باز چیه یورا:میگم یون سوک ماشین تو چیه ؟ یون سوک:BMW سری 8 و پکیج M8 مدل 2022 هانول:ب.ر.گ.ا.م چه اطلاعات دقیقی😅 یورا:خب پس زمانی که داریم میریم سوار ماشین بشیم ی مقدار پز بدیم باشه هانول:من پایه نیستم یون سوک:منم همینطور یورا:بابا حالا یکم پز دادن که چیزی از ما کم نمیکنه ترو خدا🥺🥺🥺🥺🥺🥺 هانول:باشه یون سوک:باشه ولی خیلیم چاخان نکن یورا:چشم (یورا دخترا رو به زور برد توی دستشویی آرایش کردن و موهاشونو باز کردن و رفتن دم در مدرسه و چون همه ی بچه ها دم در مدرسه بودن داشتن با به دخترا نگاه میکردن و یورا هم از این فرصت استفاده کرد) یورا:یون سوک ماشینتو کجا پارک کردی (یون سوک ریموت رو زد و قفل ماشین باز شد) یون سوک:اونجاست یورا:خب پس بریم سوار شیم (همه ی بچه ها با دهن اندازه ی تمساح باز داشتن به یون سوک و یورا و هانول نگاه میکردم که یهو شوگا اومد و اونم دهنش باز موند..... بچه ها سوار شدن و آهنگ NOT SHY ایتزی رو گذاشتن و شروع به رقصیدن و خوندن کردن و با سرعت زیاد حرکت کردن وقتی از مدرسه دور شدن آهنگو قطع کردن.
و رفتن سمت خونه ی یون سوک و مادرش یورا:داری کجا میری یون سوک:دارم میرم سمت خونمون که ی چیزی بخوریم و یکم استراحت کنیم بعد بریم خرید هانول:خب درست نیست ما بیایم تازه لباسم نداریم با فرم مدرسه ایم یون سوک:اولا که واسه ی لباس من ی عالمه لباس دارم شماهاهم یکیشون رو بردارید و بپوشین بعد میریم خرید دومن کسی تو خونه ی ما نیست مامانم تا امشب خونه نمیاد شماهاهم باید بمونین پیش من امشبو یورا:نه واقعا امشب نمیتونیم بمونیم تازه فردا هم مدرسه داریم صبحم مامانت میاد خونه یون سوک:مادر من فردا صبح برای فیلم جدیدش باید بره سر صحنه تا ظهرم برنمیگرده بعدشم شماها که فرم مدرسه تنتونه 20 دقیقه میندازیم ماشین لباسشویی بشوره بعدش هم خشک که شد اتو میزنیم میپوشیم کتاباهم که پیشمونه پس دیگه جای بهانه نیست ناهول:آخه ... یون سوک:آخه نداره تازه امشب پ.ا.ر.ت.ی دخترونه هم میگیریم و کلی هم خوشمیگذرونیم هانول:باش یون سوک :یورا نظر تو چیه یورا:معلومه که.....آرهههههه (همینطور که داشتن به راهشون ادامه میدادن یهو چراغ قرمز شد و ماشین بغلیشون پر از پ.س.ر بود و یهو شیشه رو کشیدن پایان و شروع به حرف زدن کردن) پسره:اگه برق چشمات مال من بود برق کل شهرو باهاش تامین میکردم یون سوک:گ.م.ش.و تا سائقه نشدم آتیشتش نزدم هامول و یورا:😅😅😅😅 بعد وقتی چراغ سبز شد حرکت کردن و توی راه یهو یونگی رو دیدن
یورا:هانول یونگیییی هانول:آره یونگیه ... میگم یون سوک میشه یونگی رو تا خونش برسونیم یون سوک:آره حتما هانول:خب پس برو سمتش فقط مراقب باش به جدول نزنی یون سوک:حواسم هست هانول:سلام یونگی یونگی:سلام هانول هانول:بیا برسونیمت یونگی:نه ممنون خودم میرم هانور و یورا:بیا دیگه ناز نکن یونگی:نه بچه ها ممنون یون سوک:آقای مین لطفاً سوار شید حداقل به خاطر کمکی که امروز کردید بذارید من جبران کنم یونگی:باش (یونگی سوار ماشین شد و حرکت کردیم ) هانول:یونگی امروز چه کمکی به یون سوک کردی یون سوک:کلاس رو بهم نشون داد هانول:آها پسرا:سلام مجدد یون سوک:ای بابا تو حرف حالیت نمیشه برو دیگه پسرا:ای بابا حالا چرا انقدر عصبی شدی یونگی:ببینم دلت کتک میخواد ... برو ببینم پسرا:نمیرم یونگی:ی فصل کتک بخوری میری بدو ببینم بچه (خب پسرا رفتن و یونگی هم تا خونش رو رسوندن و خودشونم رفتن خونه ی یون سوک و مادرش و به خانواده هاشون اطلاع دادن و لباس هاشونو عوض کردن و نشستن تا برنامه ریزی کنن.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اگه میخوای بقیشون منتشر شه برو پروفایل این کاربر(Shadow🤎) بعد به آخرین تستش برو اسم داستانت رو بگو بهش بگو برات منتشر کنه کاربر مهربونیه❤️🐾
خیلی ممنون راستش چند ماهی بود همش تا صبح تک پارتی یا ادامه ی داستان رو مینوشتم اما منتشر نمیشد خیلی ازت ممنونم که کمک و راهنمایی کردی💕😍🥺
💌❤️
عالـــــی بــــود 🤩🌹
ـ لیسا
تنکیو کویین💕💜
•لایک شد!🤍
#دانستنی🗿
ایا میدانستی من..
بک میدهم👺✨
بک میدهم👺✨
بک میدهم👺✨
بک میدهم👺✨
بک میدهم👺✨
بک میدهم👺✨
بک میدهم👺✨
بک میدهم👺✨
بک میدهم👺✨
بک میدهم👺✨
بک میدهم👺✨
بک میدهم👺✨
بک میدهم👺✨
بک میدهم👺✨