بریم سر داستان راستی الآن پارت پنج و شش رو من گزاشتم منتشر نشده😩😩❤️
صبح از زبان ارتور:( من پاشدم دیدم آماندا بیدار شده و رفته پایین ایزابلا هم خوابیده بود😐ولی چقدر ناز خوابیده بود😍😍😍 میخوام برم بیدارش کنم ولی دلم نمیاد آخه خیلی ناز خوابیده ❤️ولی اگه بیدارش نکنم میخواد کلی سرم قر قر کنه که چرا بیدارم نکردی😐😐)
ارتور:(بیخیال بابا میرم بیدارش میکنم 😑) ارتور رفت ایزابلا رو بیدار کرد بعد با هم رفتن پایین برای صبحونه دیدن که آماندا داره مثل خرس همه چی رو میبلعه😐😐
ایزابلا :(آماندا جان آروم باش هرچقدره میخوای میتونی بخوری😐🙂) ارتور :(آروم بخور به من هم برسه اهه) اماندا:(نمیخوام همش مال خودمه) هوی من پول اینا رو حساب کردما😤😤) آماندا :(میخواستید ندی اون وقت من میدادم😁) ارتور:(اه مگه تو پول داری؟ 😡) آماندا :(شاید داشته باشم) ایزابلا:(🤣🤣🤣🤣)
ایزابلا:(بچه ها بس کنید این دعوا هارو هر چقدر میخواید بخورید من حساب میکنم فقط آروم باشید😂😂😂) ارتور :(نه خیر نمیخواد من خودم حساب میکنم) ایزابلا :(پس چرا یه ساعت دعوا میکردین؟) ارتور :(اونش مهم نیست) ایزابلا:(خب...... باشه)
کجا بودیم؟ خب از اینجا میگم:(ایزابلا و آرتور و آماندا غذاشون رو خوردن بعد رفتن بالا تا کمی صحبت کنن ایزابلا:(دیگه کم کم باید راه بیافتیم از اینجا بریم) ارتور :(درسته پس بهتره وسایل هارو جمع کنیم) اماندا:(یه چیزی میخواستم بگم)
ایزابلا :( بگو میشنویم🙂) ارتور :(درسته) آماندا :(خب راستش وقتی تو راه بودیم همش حس میکردم یکی داره دنبالمون میاد ولی وقتی بر میگشتم کسی نبود😞😞😞😞
تا اینکه دیشب برای آب خوردن بیدار شدم و یه پسر مو قرمز رو پشت پنجره دیدم یکم عجیب بود اولش ترسیدم ولی وقتی متوجه شد که من دارم نگاهش میکنم سریع رفت😞😞😞
ایزابلا:(مطمعنی؟) اماندا:(اره با چشمای خودم دیدم باور کنید) ارتور:(ولی چرا یه نفر باید مارو دنبال کنه؟) ایزابلا :(شاید دنبال قدرته) اماندا:(چه قدرتی؟) ایزابلا :(اه هه هه هیچی) آماندا :(چیزی رو از من مخفی میکنید؟) ایزابلا :(اه واقعا ببخشید بهت نگفتیم خب من یه جور قدرت دارم که برای مردم شما هم خیلی آشناست قدرت جادوگر حسود رو دارم کسی که اون قدرت رو داشت قدرتش رو به من انتقال داد و شاید پسر مو قرمز هم برای همین اومده. 😞🙂)
خب امیدوارم خوشتون اومده باشه اون پسره مو قرمز اسمش زک هست که عکس این پارت هست و یه سوال داشتم لطفا همه بگین من چکار کنم که همه ی نظر ها برام بیاد؟ با گوشی دختر داییم رفتم دیدم نظرات بیشتر از اونی هست که تو گوشی خودم اومده 😁😁خب لطفا نظر بدید ممنون
خدانگهدار تا پارت 8 یک افسانه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
حیف شد عکس نداشت😒😒
خیلی خوب بود قسمت بعد لطفا 🤩💫
وای چکار کنم هر کاری کردم عکس نزاشت😩😖خیلی ممنون پارت بعد رو ایشالله میزارم❤️
اشکال نداره مرسی❤❤❤
راستی داستانم که گفتم صاعقه سرخ بود منتشر شده اگه خواستی بخون امیدوارم ناراحت نشی اینجا دوباره میگم ولی چون داستان اولمه خیلی هیجان دارم😣🥺