
خب بریم پارت 2 امید وارم خوشتون بیاد 💜
شوگا: اااااهااااان تا دو دقیقه پیش احتمالا سرمایه گزار نبودید ؟ تا امدم حرف بزنم.... یکشون پرید وسط حرفم {جین}: واقا می تونید کمکش کنید به نظر نمی یاد مشکلش زیاد جدی باشه اما فکر کنم مچش در رفته . رفتم سمتش{ منظورش جونگ کوکه} تا دستشو گرفتم شروع کرد به اخ و اوخ کردن انگار دستش فقط ضرب دیده بود انقد بهش نزدیک بودم که صدای نفس کشیدنش رو میشنیدم یه نفرشون { جیمین} جعبه کمک های اولیه رو اورد مچش رو بستم چشمم به دست سمت راستش افتاد زخم شده بود اومدم دستش رو بگیرم که دستشو عقب کشیدو گفت: ممنون نیازی نیست خودش خوب میشه .... به حرفش گوش نکردم و داشتم دستش رو می بستم که.....
یهو یه طرف مبل خیلی سنگین شد و محکم برگشت و هر دومون خوردیم زمین من قشنگ تو بغلش افتاده بودم پاشدم تا خودمو جمع جور کنم که یهو دوباره افتادم زمین اما این دفعه کسی که نباید این صحنه ها رو میدید، دید رئیس کمپانی درو باز کرد...: اینجا چخبره ؟؟؟؟؟ 😦شما ها اینجا چی کار می کنید مگه منشی بهتون نگفت امروز نمی تونید از این اتاق استفا......همین طوری داشت میگفت و جین هم داشت قانعش می کرد که یه کار ضروری اتفاق افتاده وگرنه نمیومدن
تو همون حال داش به ما میفهموند که سریع از اونجا بریم { اخه رئیس نباید میفهمید که جونگ کوک اسیب دیده!!} از زبان جون کوک: دیدم که جین داره اشاره می کنه که بریم باید دختر رو هم با خودم می بردم حدا اقل تا وقتی که رئیس از اونجا بره . هنوز تو شوک بودم که پسره { همون جونگ کوک} بهم گفت : با شماره 3 خیلی زود از اون گوشه میریم هر وقت دوییدم تو هم بدو 😆😆.من : چی... جونگ کوک: 3....} دستمو گرفتو تند تند راه می رفت تا بقیه حواسشون پرت شد سریع دویید دستمو انقد محکم گرفته بود که داش درد می گرفت با اون همه تمرینننننننن اما هنوز نمیتونستم به پاش برسم {گلدن مکنه ماس دیگه😉😉😉😆😆} درو باز کرد در مستقیم تو راهرو باز می شد جونگ کوک: { نفس نفس میزد} میشه...... تند تر.. بیای ؟
تند تر رفتم نمیدونستم داریم کجا می ریم یجوری راهرو و حیاط رد شدیم که هیچ کس متوجهمون نشد الته با هزار تا بدبختی !!!!!! رفتیم طرف پارکینگ و یه دقیقه بیشتر طول نکشید که توی ماشینش نشستیم هوففف این دیگه چه وضعیتیه تا دیروز من خوشبخت ترین ادم دنیا بودم الان چی؟ قراردادم رو هواست ماموریت رو هواس این دیگه کیه ؟آه ه ه ه خدایااااا جونگ کوک : نمی خای اینو تموم کنی ؟من: چی .......چیو . ؟ دیدم داره به دستش که نمیه باند پیچیه اشاره می کنه...... دستشو اورد جلو نگام کرد قیافش یجوری شده بود....یه جور بامزه ......خیلی کیوت بود یه لبخند از روی خستگی بهش زدم و دستش رو بستم چرا انقد خونسرده؟😃
همینطوری که داشتم دستش رو می بستم گفت: اممم عجب روزی بود.... ما ...امروز برنامه های شما رو هم خراب کردیم... .. در هر صورت واقعا ممنوم .. ده دقیقه دیگه می تونید برید بالا میشه در مورد امروز چیزی به رئیس نگید ؟ من: نه تنها رئیس به هیچ کسه دیگه ای هم نمیگم ... 😒😒 { به دستش اشاره میکنه }خب ....تموم شد فقط مراقبش باشید. کاره دیگه ای نمی تونستم براش بکنم .... خدانگهدار
«ساعت 9 شب» تهیونگ : اااااااا عجب روزی بود چقد دردسر بعد از اینکه تو با اون دختره رفتی رئیس تا 30 دقیقه پشت سره هم حرف می زد و میگفت نباید تو اون اتاق می رفتیم !!! 😆😆😆شوگا: اون واقعا یه سرمایه گزار امریکایی بود خیلی جالبه جیمین: حتی مارو نمیشناخت معلوم بود فقط برای امتیازی که بیگ هیت داره امده ولی خیلی خوشتیپ و خوشگل بود 😆😆😆😀نامجون : هرکی که بود فردا احتمالا دوباره بیاد یعنی باید بیاد حدااقل برای بازدید از کمپانی همه سرمایه گزار ها لااقل یه بار این کارو کردن .... بسه دیگه میشه بریم بخابیم واقعا روز خسته کننده ای بوده!!!! همه خابیده بودن وکه جونگ کوک اروم گفت: فردا برمیگرده؟
پایان پارت 2😀😀😀💜😍😍😍
خب امید وارم دوسش داشته باشید اگر جاییش اشکال داشت یا مثلا زیاد خوب نبود بهم بگین ممنون میشم 😀😀💜😍و سوال تکراری به نظرتون ادامش بدم یا نه؟ شاد باشید فایتینگ😀😀😍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود ادامه بده 💙✨
سلام عزیزم
چرا انقدر کم مینویسی
عالی بیشتر بنویس
ممنون
پارت های بعدی رو حتما بیشتر مینوسم
سلام
عالی بود❤️
ممنون از تست خوبت 🌹
پارت بعدی رو زود بذار
منتظرم
زود بذاری ها 🤗