
سلام ارمیاا. بریم سراغ داستان.
+ م...مین...مین هوا" اشک تو چشمام جمع شد اما جلوی اومدنشون رو گرفتم.اون مین هوا بود. بعد دوسال.... خیلی زیبا تر شده بود. شوگا با تعجب به ما دوتا نگاه کرد... مین هوا هم با تعجب بهم نگاه کرد و بعد قیافش عادی شد و لبخندی تمسخر امیزی زد. ×( علامت مین هوا ) : ببینم مگه وقتی یه مشتری میاد تو ، فروشنده نباید احترام بزاره و خوش امد بگه ؟ مگه من با بقیه مشتریا فرقی دارم ؟؟؟" با حرفاش دهنم باز موند. دوستی که دوازده سال باهاش بودم واقعا فکر میکرد من ولش کردم. خب حق داشت عصبانی باشه. حتی اونم منو مقصر میدونه. اونم ازم متنفره. هم اون هم بابا.... تنها کسایی که وقتی مامان رفت داشتم. همه ولم کردن و تقصیر خودم بود. من نمیتونم گله و شکایتی داشته باشم چون تقصیر خودمه. دوست دارم فریاد بزنم و بگم که دیگه نمیتونم این مجازاتو تحمل کنم. بگم میخوام بمیرم. دیگه توان ندارم. قسم میخورم که بیشتر از هرکسی رنج کشیدم. بیشترین بار روی دوش من بود. تازه بعد از دوسال با کمک بنگتن حس کردم باری که رو دوشمه کمتر شده .اما چه فایده که دیگه ادمایی که دوستشون دارم برنمیگردن. باید به این وضع عادت کنم،، شاید یه روز بی تی اس هم تردم کنه.... بهش تعظیم کوچیکی کردم : خو...خوش او..اومدین." رفت و جنس هایی که میخواست رو برداشت. بدون هیچ حرفی گزاشت رو صندوق. فکر کنم نمیدونست من اونجام و اومد تو مغازه. بهش نگاه کردم . اما نگاهش سرد بود و بهم نگاه نمیکرد. درهمون حال با حالت کنایه گفت : نمیدونم چرا کسی که مقام اولو تو سئول گرفته و الان تو بهترین دانشگاه سئول با دوستاش عشق و حال میکنه ، اومده و توی یه مغازه کار میکنه." نمیتونستم دستامو تکون بدم. و فقط بهش نگاه میکردم. چشماشو برگردوند و بهم نگاه کرد. : معلوم هست داری چیکار میکنی ؟؟ + م..معذرت ..میخوام." .. کنسرو ماهی.. نوشابه .. پیازچه.. پنیر..لواشک . مین هوا عاشق لواشک بود. قبلا همیشه براش لواشک میگرفتم. کنسرو ماهی ... حتما مامانش بازم میخواد خوراک ماهی درست کنه. انقدر خوشمزه درست میکرد که طعمش هنوز میاد تو دهنم. براش گزاشتم توی کیسه : + میشه پنج . یعنی پونزده ی.. یعنی بیست و پنج وون . × اخر کدوم ؟؟ + بیست و پ..پنج." در حالی که کیف پولشو برمیداشت گفتش : موندم چطوری تو رو اینجا قبول کردن. " پولو بهم داد. کیسه رو برداشت و داشت میرفت بیرون.
+ مین هوا ... یه لحظه ایستاد و دوباره حرکت کرد. رفتم و دستشو گرفتم. برگشت و با تنفر بهم نگاه کرد و دستشو کشید . از رفتارش عصبانی شدم . + من هیچ دوستی ندارم من تا حالا دانشگاه نرفتم. × منظورت چیه ؟؟ + مین هوا من هیچ وقت به بابا نگفتم که دیگه نمیخوام باهات دوست باشم . من از هیچی خبر نداشتم . من اصلا اون موقع خونه نبودم. من رفته بودم بوسان تا شین هیو رو بزارم پیش پدر بزرگ و خالم. × چی ؟؟ اینا..اینا یعنی چی ؟؟ + مین هوا بابا خودش بهت گفت ... من اینو بهش نگفته بودم. بابا بعد از مرگ مامان دیگه هیچ وقت با من مثل قبل رفتار نکرد چون تقصیر من بود. بابا چند وقته منو از خونه انداخته بیرون. من چند روزه خونه نرفتم . چند روز پیش بهم گفت دیگه منو به عنوان دخترش قبول نداره . مین هوا من خیلی دلم برات تنگ شده بود . اما تو حتی شمارت رو هم عوض کردی. من کلی بهت زنگ زدم ، من دم خونتون هم اومدم اما نتونستم تو رو ببینم. من هیچ کس رو نداشتم. من دوساله که دارم توی مغازه کار میکنم که بتونم پول دانشگاهمو در بیارم... بابت این دوسال معذرت میخوام. میدونم خیلی ناراحت شدی و گریه کردی. میدونم دیگه نمیخوای با من دوست باشی. میدونم از من متنفری اما من هیچ وقت نخواستم باهات دوست نباشم. میدونم الان دیگه برای خودت دوستایی داری . من نمیخوام یعنی ازت انتظار ندارم که بخوای دوباره با من دوست باشی ولی حداقل لطفا اگه تو قلبت از من ناراحتی داری. دیگه ناراحت نباش و منو ببخش . فقط همین." به خودم جرئت دادم و تو چشماش نگاه کردم. دیدم داره اشک میریزه. کیسه ها از دستش افتاد و اومد بغلم کرد و بلند زد زیر گریه. منم زدم زیر گریه و محکم بغلش کردم. × منم هیچ دوستی نداشتم. منو ببخش. نمیدونستم زندگیت اینطوری شده. نمیدونستم انقدر بهت اسیب زدم معذرت میخوام. . من میخوام باهات دوست باشم میخوام بازم کنار هم باشیم." همینطوری تو بقل هم داشتیم گریه میکردیم.÷ عههههه بسسسههه دیگهه. انگار اومدم فیلم غمگین نگاه کنم. دوتا ارمی جلو اگوست دی بزرگ زار زار دارن گریه میکنن خجالتم نمیکشن." از بقل هم اومدیم بیرون . دیدم یونگی با چشماش گربه ایش خیلی عصبانی دست به کمر وایساده داره مارو نگاه میکنه... مین هوا خیلی تعجب کرد. من خندم گرفت : خیلی عذر میخوام یونگی شی" چشمای مین هوا گرد تر شد. + راستش داستانش طولانیه اما خب فعلا همینو بدون که ایشون مین یونگی هستن..." شوگا یه لحظه ماسکشو داد پایین و سریع اورد بالا. مین هوا اومد بپره بالا و پایین که گرفتمش. + هی اروم باش یه وقت لوش میدی. _ وایی میشه یه سلفی با هم بگیریم لطفا." موبایلشو در اورد و داد دست یونگی و با هم سلفی گرفتن.
+ بفرمایید بشینید ." دوتایی روی یه میز نشستن. رفتم و ۳ تا بستنی اوردم . +بفرمااا . ÷ من تازه نودل خوردم... اما باشه یه گاز کوچولو میزنم. + بستنیا مهمون من😁 _ خب بگید چطوری با هم اشنا شدید.+ داستان اینطوری بود که ............... _ ااا پس که اینطوور پس به حرف من رسیدی که میگفتم میتونی ایدول خوبی بشی. + اره. ÷ البته با هزار تا بدبختی تصمیم گرفت. _ 😂 خیلی خوشحالم بی تی اسو پیدا کردی و پیششون موندی. + ممنون ÷ دراصل ما اونو پیدا کردیم و به زور نگهش داشتیم. _ اون از بچگی همینقدر خجالتی بود. هروقت میومد خونمون همینطوری میکرد. + 😅" دوتا گوشی همزمان به صدا در اومد. یونگی و شوگا با هم گوشی هاشونو بداشتن. صداهای پشت گوشی خیلی هماهنگ گفتن : معلوم هست کجایی ؟؟ یک ساعته رفتی یه خرید کوچیک بکنی.. یونگی و مین هوا هم همزمان گفتن : ببخشید زود میام . و قطع کردن. ÷ نامجون بود _ مامانم بود." سه تایی زدیم زیر خنده. ÷ خب دیگه من برم. " من و مین هوا از شوگا خداحافظی کردیم... _ منم دیگه میرم. این شمارمه. بهم زنگ بزن باشه ؟؟ + حتما. خدافظ . _👋🏻🙂... ساعت ۶ که شد از مغازه زدم بیرون و به سمت خوابگاه رفتم. توی راه فکر کردم پیراشکی درست کنم حتما خوششون میاد. وقتی رسیدم جیمین درو برام باز کرد و من مستقیم رفتم سمت اشپرخونه. مواد لازمو گزاشتم روی میز. نشستم و رفتم تو فکر. _ کمک نمیخوای ؟ + اا سوکجین شی. نه ممنونم من میخوام کل این غذا رو خودم درست کنم._ خب باشه. ما فکر کردیم اول راجب اهنگ حرف بزنیم بعد تو رو به پی دی نیم معرفی کنیم . پس اولش برو تو یکی از اتاقا بعد راجبت باهاش حرف بزنیم. + باشه. حتما... راستی من خیلی گشنمه. میشه قبل اینکه بنگ پی دی نیم بیان من شاممو بخورم ؟؟ _ اره بخور.
از زبان جی هوپ : ده دقیقه به به هشت بود که جین هو کاملا میز غذا رو چیده بود و چه کرده بود. میزش اونقدر قشنگ و حوس انگیز بود که نمیتونستم خودمو نگه دارم. چند بار میخواستم ناخونک بزنم که جلومو گرفت. خیلی جدی به هیچ کدوم از اعضا اجازه نداد به غذا دست بزنن. ما همگی منتظر جناب رییس بودیم. + خب من دیگه میرم تو اتاق. فقط تو اتاق کی برم؟ نامی : برو توی اتاق من . + باشه . رفت تو اتاق نامجون و درو بست. همون موقع صدای در اومد و رفتیم درو باز کردیم و به پی دی نیم خوش امد گفتیم و سلام و احوال پرسی کردیم. جونگ کوک : میگم بیاین اول شام بخوریم غذا حاضره و سرد میشه. پی دی نیم : حتما بریم." رفتیم تو اشپزخونه. پی دی نیم دهنش باز موند... : جیین تو این میزو چیدی ؟؟؟ پسر از دفعه قبلت خیلی پیشرفت کردی افرین. واقعا انتظار همچین چیزی رو نداشتم. جین با خنده دستی به موهاش کشید : لطف دارید." نشستیم و شروع کردیم به خوردن . پی دی نیم وسطش هی از غذا تعریف میکرد و از جین تشکر میکرد. جین هیونگ معلوم بود داره بدتر حرص میخوره چون نه غذاها رو پخته نه میز رو چیده. دراصل هیچکاری نکرده. پی دی نیم هم بیشتر از همیشه ازش تعریف میکنه . اما غذاش واقعا خوشمزه بود. دستپخت جین هو با مال جین قابل رقابت در سطح جهانی بودن. مال جین هو انگار یه راه و روش خاصی داره. مال جین هم داره اما خب بهش عادت کردیم برا همین مال جین هو جدید تر و بهتر به نظر میاد. با کار های پی دی نیم میشد حدس زد که از همین الان جین هو رو به عنوان کار اموز قبول کرده. اما به نظرم ممکنه اونو به عنوان اشپز شخصیش قبول کنه تا کاراموز.... خلاصه بعد از خوردن شام نشستیم روی مبلا و رفتیم سراغ اهنگ. بعد از اینکه متنو بهش نشون دادیم و توضیح دادیم براش خوندیم. البته هنوز رو خوندمون کار نکرده بودیم خیلی امادگی نداشتیم. اما معلوم بود خیلی راضیه. پی دی نیم : این اهنگتون خیلی پر معنی و با احساسه . انگار از یه منبع خاصی الهام گرفتید. اگه یکم دیگه رو خوندنتون کار کنید دو سه روز دیگه میتونیم بریم برای ظبط. من ( جی هوپ ): بله باهاتون موافقم. نامجون : خب راستش درسته که ما یه منبع خاص برای این اهنگ داشتیم که اون فرد خیلی هم به ما کمک کرد. اتفاقا میخواستیم بهتون معرفی کنیم. جین : شام امشب رو هم در اصل اون درست کرد. جیمین : زندگیشم خیلی عجیب غریبو پیچیده اس. تهیونگ : و البته میخواد کاراموز بیگ هیت بشه... پی دی نیم دهنش باز مونده بود.: شما...اون کی هست ... از کجا میشناسیدش... دختره یا پسر ؟؟ اینجاست ؟؟؟ اینجا چیکار میکنه. یونگی : صبر کنیددد... دختر خوبیه. اسمش لی جین هوعه. همیشه هم حریم مارو حفظ کرده. خیلی اتفاقی باهاش اشنا شدیم جایی رو هم نداشت بره . چند روزیه اینجاست .. *( علامت پی دی نیم ) شماااااا چند روزهه یه دختر تو خوابگاه نگه داشتید اون وقت به من نگفتیددد ؟؟؟ جونگ کوک : اوه اوه اروم باشید. انقدر زیاده روی نکنید . چرا قضاوت میکنید دختر بیچاره رو. ما که الان بهتون گفتیم. تازه میخواد برای کاراموزی تست بده نمیخواید ببینیدش ؟؟ . * باشه باشه. خب بگید بیاد ببینیم. نامجون : جین هو. لطفا بیا بیرون ........ جین هو ...... جین هو." من : چرا جواب نمیده. نامجون : الان میارمش. رفتم و در اتاقمو باز کردم و دیدم ...
داره برا خودش اهنگ میخونه تیشرت هایی که ریخته بودم رو تختم رو تا میکنه ... در رو که باز کردم صداش به وضوح شنیده میشد طوری که پسرا هم میتونستن بشنون. سه بار زدم به در و به خودش اومد. + ا.ا.ا نا..نامجون شی ببخشید دیدم اینجا خیلی نامرتبه گفتم لباس هاتون رو جمع کنم. رفتم تو فکر و شروع کردم خوندن . معذرت میخوام . نامجون : نه نه...مرسی که لباسامو مرتب کردی. لطفا بیا بیرون و خودتو معرفی کن . " جین هو که فهمید صداش کردن و نفهمیده بدجور خجالت کشید و زد تو سر خودش. سرشو انداخت پایین و اروم پشت سر نامجون اومد بیرون . ... از زبان پی دی نیم : وقتی نامجون رفت و در اتاقش رو باز کرد صدای اروم دختره که میخوند خورد به گوشم. خیلی زیبا و با احساس اهنگ میخوند. بعد چند دقیقه پشت سر نامجون در حالی که سرش پایین بود اومد رو به رومون و تعظیم کرد. : سلام اجوشی خیلی از دیدارتون خوشبختم. اسم من لی جین هو هستش و اعضای بی تی اس بهم لطف کردن و اینجا بهم جا دادن. البته قصد مزاحمت برای کسی نداشتم." اروم سرش رو اورد بالا. اون خیلی زیبا بود. هم صداش هم خودش . اندامش هم مناسب بود. کلا شرایطش برای ایدول شدن عالی بود. گفتم : سلام دخترم. لطفا بیا و بشین .اومد و رو مبل کناری من نشست. لبخند زدم : خب . صدات رو شنیدم و خیلی خوب بود. لطفا یه بار دیگه برام بخون " معلوم بود خجالت میکشه. خب حق داشت جلوی خواننده های معروف جهان میخواد بخونه خجالت بکشه. اروم شروع کرد خوندن . صداش خیلی خوب بود. با احساس میخوند و استعدادش خوب بود. من : چیزی از رقص بلدی ؟؟ جین هو : یکم بلدم اجوشی.. من : بلند شو یه حرکت برام بزن. " وایساد و یه تیکه از رقص بوی ویت لاو رو انجام داد. اگه روی رقصش کار کنه بعد از اینکه دبیو کرد ادم معروفی میشه.
* خوبه . به نظرم اگه خوب تمرین کنی . میتونی موفق بشی. بگو چند سالته ؟" اومد و دوباره نشست . + نوزده سالمه اجوشی . البته چند وقت دیگه وارد بیست سال میشم. * چرا اینجا هستی ؟ + خب راستش من قصد نداشتم مزاحم اعضا بشم . ولی راستش... تهیونگ : ما نگهش داشتیم. چون جایی نداشت بره. البته خودش نمیخواست. یعنی نه که نخواد اما خب دوست نداشت سربار ما بشه و برامون دردسر بشه. جیمین : گفتم که زندگیش هم خیلی پیچیده اس. جی هوپ : البته برامون هم دردسر نشد. چون اون خیلی کمکمون میکنه.. * چرا جایی نداری بری ؟؟ + خب... نه که جایی نداشته باشم.. من توی یه مغازه کار میکنم ..میتونستم از رئیسم اجازه بگیرم اونجا بمونم. اما راستش خیلی شانسی من با اعضا اشنا شدم و لطف کردن و گزاشتن اینجا بمونم . * قطعا مغازه جای مناسبی برای موندن نیست. اما این جواب سوال من نبود. + اخه ( سرشو انداخت پایین. ) پدرم منو از خونه انداخته بیرون. ب..بخاطر اینکه شنید میخوام ایدول بشم. م..من مادرمو از دست دادم. و توی مغازه کار میکنم که بتونم پول دانشگاهم رو در بیارم. اتفاقا الان فصل ثبت نام دانشگاه هاست و من اخر ماه پولم جور میشه.
* پس میخوای هم درس بخونی هم کاراموز باشی . میدونی که خیلی سخته. + بله میدونم.. اما من موفق میشم. قول میدم سخت تلاش کنم. * اگه کلاسای دانشگاهت صبح تا ظهر باشه. بعد از ظهر و شب رو کلا باید تمرین کنی. مطمئنی میتونی به درسات برسی. + بله اجوشی. * خیل خب. دو روز دیگه روز اودیشنه. بیا و تست بده منم تاییدت میکنم. درباره جزییات دیگه هم اون موقع صحبت میکنیم. " تعظیم کرد : خیلی ازتون ممنونم اجوشی. * من ازت بابت غذای خوشمزه ات ممنونم. جین هو خندید. جین : اونقدری که از غذاش تعریف کردید از غذای من تعریف نکردید . * ( در حال خندیدن ) : طمعش برام تازه بود برای همین خوشم اومد... جین هو بازم هر وقت خواستم برام غذا مپیزی ؟ + حتما اجوشی . دوست دارید براتون قهوه بیارم ؟؟ * اره ممنونم." رفت و برای نه نفرمون قهوه اورد و گرم صحبت شدیم. خوبه که دختر قابل اعتمادیه و احترام پسرا رو نگه میداره. هر دختری اینطوری نیست و نمیشه بهش مطمئن بود ... برای تصمیمش مصممه و اینده خوبی در انتظارش خواهد بود . فکر میکنم بتونه باعث پیشرفت کمپانی بشه.
خببب پی دی نیم هم از جین هو خوشش اومد🥳🥳🥳قصه ما به سر نرسید کلاغه به خونش رسید😂 منتظر پارت بعد باشید لطفا و کامنت بزارید.من با نظرای خوبتون انرژی میگیرم🥺💜.
ممنون که خوندید.😉💜 بگید دوست دارید داستان چطور پیش بره ؟؟ و اینکه اشکالی هم دیدید بگید که برطرفش کنم. فایتینگ ارمییی💜💜
بای 👋🏻🚶♂️🦄
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
رمان خیلی خوبه
عالی بود حرف نداره❤❤❤
مرسیی اجی🥺❤🫂
عالی اجی بینظیر ❤🖇
من تازه داستان رو دارم می خونم خیلی خوفه💜💜
ولی اگه کاراموز بشه خرج همه چیش با کمپانی اگ اشتباه نکنم
و خود کمپانی اونو ب بهترین مدرسه یا دانشگاه میفرسته
اخه من میخاستم تو کمپانی جی وای پی اودیشن بدم ولی بابام رضایت نداد ب خاطر همین میدونم خرج همچی با خود کمپانی
عالیییی بود
🌸💜🌸💜
عاللللیییییییییی.منتظر بعدی هستم..
آب دستته بزار زمین باید پارت بعدی و عین جت بنویسی.
وگرنه من سکته میکنم😂
😂😂😂😂اجی نگران نباش پارت بعدو نوشتم الان دارم پارت ۱۰ رو مینویسم. امیدوارم زود بیاد🤗🤗💜💜💜
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
مرسییییییی اجیییییی🤗🤗💜💜💜
عالی هستی چینگویی ادامه بده 🥰😊
مرسی اجی🤗💜
آجی 😐من مردم یه صلوات برای روحم بفرست☺
عرررررر خدا میشه بگی رازت چیه؟😹بخدا خیلییی عالییییی بوددد💜💜💜دیگه نبینم بگی بنظرتون خوبه یا ادامش بدم ،مشکلی داشت بگین و از این جور چیزا😐😹💜وقتی دیدم اومده می خواستم جیغ بزنم بعد فهمیدم جای خوبی نیستم😐☺💔💜
راستی آجی من اصلا خودمو معرفی نکردم😐💔😹 من پرنیا هستم و ۱۳ سالمه 💜☺
😂😂😂😂چشم اجی. خوشبختم🤗💜 مرسیی اجی خوشحالم دوستش داری🤗🤗💜💜🤩🤩