
ناظرعزیزومحترممیشهمنتشرشکنی....
اتفاقایترسناکتوزندگیمنزیادافتادهولیمیخامترسناکتریناشونوبهتونبگم...
ناظرعزیزمیشهمنتشرکنی

ما تو خونمون پنجشنبه شبا تا صب بیدار میمونیم وخانوادگی فیلم میبینیم و من بی نهایت عاشق فیلم های ترسناکم ولی چون خواهرم ۶ سالشه پدرم نمیزاره تو تلویزون ببینم و یک شب اولین اتفاق ترسناک زندگیم افتاد اونم این بود که ساعت ۳ نصف شب داشتم یه فیلم ترسناک که اسمشو یادم نیس میدیدم ولی یادمه ک دختره تو آیینه چهرش ثابت موند و اون چهره قیافه ترسناک درآورد از خودش ولی من ک بع این راحتیا نمیترسیدم بعد فیلم تو آیینه یه شکل ترسناک در آوردم ول وقتی شروع کردم به خندیدن اون تصویرم تو آیینه ثابت موند شاید فکر کنید توهم زدم اما من از ترس جیغ کشیدم و پدرم و مادرم اومدن تو اتاق و اونا هم شکه شدن خواهرم از آیینه ترسید پدرم اون آیینه انداخت تو انباری....خواهرم بعد از اون شب نزدیک آیینه ها نمیره با اینکه اون شبو اصن یادش نیس...

من ۲۳۰ تا عروسک دارم ولی مادرم وقتی ک بچه بودم میخاست عروسکام نو بمونه بخاطر همین تموم عروسکام رو گذاشت تو کمد بالا و فقد یه عروسک بزرگ بهم داد و من گواش قرمز مالیدم بهش و خلاصه بچگیام نابودش کردم و وقتی بزرگ شدم بعد از دیدن فیلم آنابل خیلی از اون عروسک ترسیدم مادرم میخاست ک عروسکو داخل انباری بزاره ولی عروسک به طرز وحشناکی گم شد تا یک ماه که من با چهار پایه رفتم بالا تا یه عروسک واسه خاهرم توی کمد بالا بیارم که همون عروسک افتاد رو من و اگر مادرم نمیرسید شاید من از اون بالا ک میوفتادم احتمال ضربه مغزی شدنم زیاد بود و شاید الان اینجا نبودم......و هنوز از انباریمون میترسم بخاطر عروسک ک الان داخل انباریه و آیینه....
نصف شب بیدار شدم ساعت ۳ بود و من صدای گریه شنیدم و دنبالش ک رفتم دیدم خواهرم داره گریع میکنه بعش ک دست زدم گازم گرفت و بعدش فرار کرد ولی من دنبالش نرفتم رفتم تو اتاق آبجیم که دیدم خوابیده ولی هنوز صدای گریه میاد و دیگه پی گیرش نشدم چون دستم خون ریزی میکرد الان ۱ سال از اون قضیه گذشته و جای گاز هنوز رو دستمه در ضمن اگر خواب بود ساعتو نمیتونستم ببینم و اگر توهم بود جای گاز نمیموند....

بعد از این اتفاق ها من عاشق اتفاق های ترسناک شدم و یه تئوری بود که میگفت شبا اگر اعضای خانوادتون بی هدف تو خونع راه میرفتن دنبالشون نکنید چون شاید یه شیطان تغییر شکل داده شده باشن ولی من دیشب دنبال پدرم رفتم که مسیرم به در دستشویی ختم شد.....گفتم یکم بعد این همه ترس یکم بخندیدن....(ناظرعزیزومحترملطفامنتشرشکن)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تاوقتیکاینترنتبگیرمنیستم....
من همینجوری از عروسکا میترسیدم دیگ دستت درد نکنع بدتر شد🗿🤝💔 ایشالا مراسم ختمم تشریف بیارید🗿🤝💔 شیرکاکائو با پیتزا میدم...
با ارامش داشتم میخوندم تست و رسید به اسلاید چهار دویدم رفتم تو هال مادرم گفت:چرا مثل اس..ب میدوی؟
چ خافان
تنک:)
واییی واقعا چجوری دارین اونجا زندگی میکنینننن؟؟از خونه تون نمیترسیننن؟؟😱😱😱😱😱😱😱
نع فقد اون چن دفعه بید..
بعدم منو خانوادم عاشق همین اتفاقایم:))
هعف عژب3|
عههه دراز کشیده بودم رو تخت با عکس اسلاید ۴ سریع فرار کردم سمت پذیراعی🗿🗿🗿🗿
حیح
پشمااااام🗿
پشماش..
اسلاید یک این اتفاق برا چند نفر افتاده
میدونم
من میخوام آینه رو امتحان کنم 😂😂😂😂😂 ولی یه نفرو میذارم کنارم 😂😂😂😂
امتحانننننکن
چراا
خطرناکه...ممکنهآیینهطلسمبشه...ممکنهاتفاقنیوفتهبراتوروحتوآیینهیادبگیرهبرایاعضایخانوادتانجامبده...وکسیکنارتباشهممکنهیکیتون...
اووو باااش
یه اینه کوچیک دارم 😂 بعد میندازمش بیرون
الان حسی بهم دست داده میگه نترس ولی اگه موقع دیگه ای بود میگفت بترسس
نکناینکارووو
خرناکهههبرامنمتصادفیاتفاقافتاد
آیینشبایدبزرگباشه....
امکانندارههبمیرییی
باش
انجامندیااا
مرگمنانجامنده
نه انجام نمیدم
واییی
ندادم به خدا
اجی نازی میگم این اینه واقعیه چون من شاید با یکی اینکارو کردم
نهنکن
وا چرا
منظورتونگرفتم
منظورم اینکه حالا یه وقت سرکارمون نزاری
ن...میخایانجامبدی؟
می خواستم آلام دیگه بعد ترس افتاد تو جونم راستی آجی میگم وقتی رفتی جلو اینه ساعت چند بود
انجامنده...ساعت۳بود
اها